logo

دام مرگبار ٦ دختر و پسر جوان برای پیرمرد ثروتمند

منبع
روزنامه شهروند
بروزرسانی
دام مرگبار ٦ دختر و پسر جوان برای پیرمرد ثروتمند
روزنامه شهروند/ قتل پيرمرد ثروتمند توسط ٦ دختر و پسر جوان که او را ربودند و جسدش را در کانال آب انداختند. پيرمرد ثروتمند، قرباني توطئه هولناک ٦ جوان شد. مرد هفتادوشش ساله‌اي که پس از آشنايي با يک دختر زندگي‌اش از اين رو به آن رو شد و درنهايت نيز وارد يک بازي شد که به مرگ دردناک او انجاميد. دختر جوان و پنج همدستش توانستند يک بار از خانه ويلايي اين پيرمرد سرقت ميليوني کنند، اما باز هم به اين موضوع قانع نشدند. آنان در نقشه‌اي ديگر سعي کردند دوباره از آن خانه دزدي کنند، ولي اين سرقت ناکام به قتل مرد هفتادوشش ساله منجر شد. سارقان خشن، قرباني خود را ربودند تا خانه او را خالي کنند. آنها طعمه خود را آن‌قدر کتک‌زدند تا اينکه نفس‌هايش قطع شد. جسد او را در کانال آبي در اتوبان امام‌علي(ع) انداختند و درنهايت نيز پرونده زندگي اين پيرمرد بسته شد. درحال حاضر نيز چهار نفر از متهمان اين پرونده دستگير شده و همگي به اجراي اين نقشه خطرناک اعتراف‌کرده‌اند. پليس به دنبال دو متهم فراري اين پرونده است. ماجرا از روز هفدهم خردادماه آغاز شد. دختري جوان به پليس مراجعه کرد و از ناپديدشدن پدرش خبر داد. او دراين‌باره به مأموران گفت: «پدرم در خانه ويلايي‌اش در شريعتي تنها زندگي‌مي‌کرد. من و خانواده‌ام نيز در طبقه بالاي همان خانه زندگي مي‌کنيم. اما پدرم ساعت‌هاست که از خانه بيرون رفته است و موبايلش را هم پاسخ نمي‌دهد.» بلافاصله موضوع در دستور کار مأموران پليس قرار گرفت و آنان در بررسي تماس‌هاي پيرمرد گمشده، شماره تلفن دختري را ديدند که بارها با اين مرد تماس گرفته بود، بنابراين دختر جوان به نام سهيلا دستگير شد. سهيلا در بازجويي‌ها راز هولناکي را فاش کرد و گفت: «من از مدتي پيش با اين پيرمرد به نام محسن در ارتباط بودم. درواقع از طريق يکي از دوستانم با حامد آشنا شدم. حامد به من گفت که اگر با محسن رفت‌وآمد کنم، مي‌توانم پول خوبي از طريق او به جيب بزنم، براي همين با او آشنا شدم. در همان زمان با حامد نقشه سرقت از خانه او را کشيديم. حامد چهار نفر از دوستانش را اجير کرد و زماني که محسن در خانه نبود، به آنجا رفتند و کلي پول و طلا دزديدند. من کليد خانه را به آنان داده بودم. يک ماه پيش بود که سرقت کرديم. به غير از کارت محسن که ٦٧‌ميليون تومان پول داشت، کلي هم طلا برداشتيم. اما بعد از گذشت مدتي حامد گفت که مي‌خواهند دوباره از خانه محسن سرقت کنند. آنها محسن را ربودند تا خانه خالي شود و سرقت کنند. ديگر از بقيه ماجرا خبر ندارم.» شکنجه‌هاي مرگبار محسن با اين اظهارات در تحقيقات بعدي مشخص شد که يک پرونده سرقت از خانه محسن نيز در پليس آگاهي باز است، بنابراين مأموران پليس سراغ حامد رفتند و او را دستگير کردند. حامد در بازجويي‌ها به پليس گفت: «من مستأجر يکي از مغازه‌هاي محسن بودم. سال‌ها مغازه‌اش را اجاره کرده بودم، اما به خاطر يک اختلاف مالي کوچک مرا از مغازه بيرون کرد. با کاري که او کرد، کلي ضرر کردم، براي همين از او کينه به دل گرفتم و از طريق سهيلا تصميم گرفتم با سرقت از خانه‌اش دست به انتقام بزنم، اما روز حادثه من به خانه محسن نرفتم. چهار نفر از دوستانم به آنجا رفتند و نمي‌دانم چه بلايي سر محسن آورده‌اند. من فقط نقشه را کشيدم و آنها را راهي خانه محسن کردم.» در ادامه دو نفر ديگر از متهمان دستگير شدند و راز شکنجه‌هاي مرگبار محسن لو رفت. ساميار و ياسر دو متهم دستگيرشده هستند. ساميار متولد‌ سال ٧٩ است. او که هيچ سابقه‌اي ندارد، با خونسردي کامل ماجراي يک روز شکنجه و قتل محسن را در دادسراي جنايي پايتخت روايت مي‌کند: «روزي که حامد به ما گفت براي سرقت به خانه محسن برويم، من و ياسر و دو نفر ديگر از دوستانم به آنجا رفتيم. نزديک خانه که شديم با محسن تماس‌گرفتيم. محسن يک مغازه نانوايي داشت. به او گفتيم از اتحاديه نانوايان تماس مي‌گيريم و به علت مشکل پيش آمده براي مغازه‌اش فورا بايد به آنجا بيايد. مي‌خواستيم خانه را خالي کنيم، ولي محسن همراه دخترش از خانه بيرون و به اتحاديه رفت. مي‌ترسيديم همان موقع وارد خانه شويم، ممکن بود هر لحظه از راه برسند، براي همين آنها را تعقيب کرديم. محسن و دخترش از اتحاديه بيرون آمدند و در راه او از دخترش جدا شد. همان زمان او را به بهانه مسافر سوار کرديم و در راه با بستن چشم‌هايش او را به باغي در شهريار برديم. بلافاصله من و يکي ديگر از دوستانم راهي خانه‌اش شديم تا با شاه‌کليد در را باز کنيم، اما هر کاري کرديم در باز نشد. مي‌خواستيم با ديلم در را باز کنيم که دخترش از طبقه بالا پدرش را صدا کرد. ما هم فورا فرارکرديم و دوباره به باغ برگشتيم. مي‌خواستيم از شر محسن رها شويم. او را عقب خودرو پرايد دوستم انداختيم و از آنجا که مقاومت مي‌کرد، کتکش زديم، اما باز مي‌خواست مقاومت کند، براي همين من سيم شارژر را دور گردنش انداختم، فقط مي‌خواستم او را بترسانم، اما ناگهان بيهوش شد. ما ترسيديم و در اتوبان امام علي(ع) او را به داخل کانال آب انداختيم.» با اين اعترافات هولناک، تحقيقات پليس درباره دستگيري دو متهم فراري و زواياي پنهان اين پرونده ادامه يافت. اين درحالي است که جسد محسن نيز هنوز پيدا نشده است.
اخبار بیشتر درباره
اخبار بیشتر درباره