ماجرای فروش یک نوزاد در تهران
همشهري/ خرداد سال گذشته به مأموران پليس شهريار خبر رسيد که زوجي که بچهدار نميشدند به تازگي نوزاد پسري را به خانه آورده و حتي برايش شناسنامه هم گرفتهاند. مأموران به سراغ اين زوج رفتند و آنها گفتند که نوزاد پسر را از پرسنل يک کلينيک درمان ناباروري در تهران و با قيمت ۳۰ ميليون تومان خريدهاند. آنها مدعي شدند آرزويشان اين بود که پدر و مادر شوند و فکر نميکردند که بزرگ کردن نوزادي که پدر و مادرش او را نخواستهاند، جرم محسوب ميشود. زن جوان در تحقيقات گفت: من و همسرم سال ۹۲ ازدواج کرديم اما مدتي بعد متوجه شديم که نميتوانيم بچهدار شويم. در اين سالها هزينه گزافي براي درمان پرداخت کرديم اما نتيجه نگرفتيم. حتي تصميم گرفتيم از بهزيستي سرپرستي نوزادي را بهعهده بگيريم اما در همان مراحل اوليه متوجه شديم که چنانچه بهزيستي، بچهاي در اختيارمان قرار بدهد، نامش در شناسنامه ما ثبت نميشود و در بخش توضيحات شناسنامه قيد ميشود که ما بچه را از شيرخوارگاه به فرزندي گرفتهايم. همين موضوع باعث شد که دچار ترديد شويم و از رفتن به بهزيستي صرفنظر کرديم. وي ادامه داد: کاملا نااميد شده بوديم تا اينکه سال گذشته، وقتي به يک کلينيک درمان ناباروري رفته بوديم با دو نفر از کارکنان آنجا آشنا شديم. آنها پيشنهاد خريد نوزاد را به من و همسرم دادند و گفتند که زني را ميشناسند که باردار است اما بچهاش را نميخواهد و قصد سقط جنين دارد. آنها ميگفتند که شوهر اين زن فرار کرده رفته و حتي نميدانند پدر بچه کجاست و از اين زن خواستهاند از سقط جنين منصرف شود و وقتي بچهاش به دنيا آمد او را بفروشد. بعد از مدتي هم متوجه شديم که زن باردار بچه را به دنيا آورده و در اختيار اين ۲زن قرار داده است و به اين ترتيب نوزاد را به مبلغ ۳۰ميليون تومان خريديم. آنها حتي گواهي تولد از بيمارستان هم به ما دادند که توانستيم با نام خودمان از ثبت احوال براي نوزاد شناسنامه بگيريم و واقعا نميدانستيم که کار ما جرم است. زن جوان گفت: با خودمان گفتيم به آرزويمان رسيدهايم و بچهاي را نجات دادهايم که مادرش قصد داشت او را سقط کند تا اينکه مأموران سراغ ما آمدند و همهچيز فاش شد. با اعترافات اين زوج، بازپرس پرونده دستور بازداشت ۲ کارمند کلينيک را صادر و کارآگاهان موفق شدند آنها را دستگير کنند. آنها مدعي شدند که وقتي زن و شوهر جوان را در کلينيک ديدند و متوجه شدند که آرزويشان داشتن بچه است، دلشان به حال آنها سوخت. يکي از آنها گفت: در آن زمان بهصورت کاملا تصادفي با زن بارداري آشنا شديم. او اصلا وضعيت مناسبي نداشت و ميخواست بچه را سقط کند. اما با او صحبت کرديم و اجازه نداديم اين کار را انجام بدهد. به او گفتم بچه را به دنيا بياور و بعد ما کودک را از تو ميخريم. زن باردار هم قبول کرد. بعد از تولد هم نوزاد را از او درحالي تحويل گرفتيم که او از بچه متنفر بود و ميخواست نوزادش را از بين ببرد. وي ادامه داد: بعد از آن نوزاد را تحويل خانوادهاي داديم که آرزويشان داشتن بچه بود و فکر ميکرديم کار بزرگي انجام دادهايم تا اينکه گير افتاديم. حکم دادگاه