دسیسه شیطانی برای اعدام شوهر!
خراسان/ وقتي قطعات پازل آن جنايت هولناک کنار هم قرار گرفت، تازه مشخص شد که زن جوان چگونه با يک نقشه شوم و پيچيده ماجراي قتلي را طراحي کرده است که ...
زمستان سال 89، زماني که در سمت رياست آگاهي مشغول انجام وظيفه بودم با دريافت خبر کشف جسد سوخته يک مرد در اطراف پروژه هاي مسکن مهر ، به همراه چند تن از همکارانم عازم محل شديم. جسد که داخل دو چادر شب و پتو قرار داشت، به طور کامل سوخته بود، به طوري که حتي امکان انگشت نگاري وجود نداشت. پس از جست و جو در اطراف جسد، يک دسته کليد، سيم کارت شکسته و تکه کاغذي سوخته که شماره کدپستي داشت جمع آوري و ضميمه پرونده شد. با همکاري صميمانه اداره اطلاعات جنايي پليس آگاهي خراسان رضوي، ساعاتي بعد مشخصات مالک سيم کارت و کدپستي به دست آمد و مشخص شد که يک شماره تلفن ثابت در سيم کارت وجود دارد که با مشخصات مالک کدپستي و سيم کارت مطابقت مي کند. تماس با آن شماره تلفن سرنخ مهم اين پرونده جنايي شد. مردي که از آن سوي خط خود را از اهالي يکي از روستاهامعرفي مي کرد، در پاسخ گفت: پسرم از سه روز قبل و با خودروي پرايدش رفته ولي ديگر از او خبري نداريم. به همين دليل ماجراي گم شدنش را به پليس شهرستان شيروان گزارش داديم. وقتي خانواده جوان پرايدسوار جسد سوخته را در پزشکي قانوني ديدند، او را نشناختند اما عموي جوان گمشده از چند دندان پروتز متحرک در دهان برادرزاده اش سخن گفت که گره گشاي شناسايي هويت جسد شد. علاوه بر آن، کليد مشترک حياط منزل که در صحنه جنايت پيدا شده بود با کليد ديگر اعضاي خانواده مطابقت داشت و مشخص شد که جسد سوخته مربوط به جوان پرايدسوار است. در اين هنگام يکي از بستگان مقتول مرا به آرامي کناري کشيد و در حالي که شماره تلفني را به دستم مي داد، گفت: جوان پرايدسوار اين شماره را به من داد و گفت ،اگر من بازنگشتم سراغ مرا از اين شماره تلفن بگيريد. وقتي به آن شماره زنگ زدم مرد جواني بدون هيچ نگراني گفت: قرار بود «صابر» نزد من بيايد اما نيامد! خلاصه، با دستور قضايي آن جوان که خودش را به آگاهي معرفي کرده بود، احضار کرديم و مورد بازجويي هاي تخصصي قرار داديم. مرد جوان که بدون هيچ استرسي سخن مي گفت، دوستي خودش و جوان پرايدسوار را به چند ماه قبل ارتباط داد ولي ادعا کرد که از نيامدن دوستش نگران نشده است. اين موضوع که او حتي تماسي هم براي جويا شدن از علت نيامدن دوستش با او نگرفته بود، ظن مرا برانگيخت. دقايقي بعد منزل او را با دستور قضايي مورد بازرسي قرار داديم تا اين که در جست و جوهاي دقيق، عين چادر شب ها و پتويي که جسد درون آن قرار داشت از منزل وي کشف شد و مرد جوان به عنوان متهم در حالي مورد بازجويي قرار گرفت که خودروي پرايد مقتول نيز در يکي از خيابان ها پيدا شد. در همين حال، همسر «صمد» نيز براي انجام تحقيقات به پليس آگاهي احضار شد. اما اين زوج جوان مهارت رانندگي نداشتند و بدين ترتيب معماي ديگري مقابل پليس گشوده شد. در همين حال مرد جوان در بازجويي ها اعتراف کرد، جوان پرايدسوار (صابر) به همسرش نظر سوء داشت، به همين دليل او را با ترفندي خاص به منزلش کشيده و به قتل رسانده است. با وجود اين، هنوز قطعه پازل حمل جسد جوان پرايدسوار که اندامي درشت داشت و همچنين انتقال خودرو با داستان «صمد» مطابقت نداشت، به همين دليل فرضيه ردپاي نفر سوم در اين جنايت مطرح شد . تحقيقات غيرمحسوس درباره وضعيت اجتماعي و اخلاقي همسر صمد آغاز و مشخص شد او داراي روابط غيراخلاقي با جوان ديگري به نام «کريم» است. همسر صمد وقتي دوباره به اتاق بازجويي هدايت شد و در برابر سوالات فني قرار گرفت. ناگهان راز عجيب و يک نقشه شوم شيطاني را فاش کرد و گفت: ابتدا مدتي با جوان پرايدسوار رابطه داشتم اما بعد از آن به کريم دل باختم سپس با نقشه من، کريم با همسرم آشنا شد و به او گفت صابر به همسرت نظر سوء دارد، او هم صابر را با نقشه کريم به منزلمان کشيد و او را دو نفري به قتل رساندند اما من به همسرم گفتم کريم براي دفاع از ناموس تو دست به اين جنايت زده است و بايد خودت اين قتل را به گردن بگيري! فکر مي کردم اين گونه همسرم اعدام مي شود و من هم به کريم مي رسم اما ...
ماجراي واقعي براساس خاطرات سرهنگ کارآگاه محمدرضا جعفري