برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo

شکوفه با مرد نامحرم خلوت کرده بود که شوهرش رسید!

منبع
رکنا
بروزرسانی
شکوفه با مرد نامحرم خلوت کرده بود که شوهرش رسید!

رکنا/ از روزي که به دليل موقعيت شغلي ام وارد روابط غيراخلاقي شدم نه تنها زندگي و آينده ام از هم پاشيد بلکه مبالغ هنگفتي را نيز از دست دادم.

اين ها بخشي از اظهارات مرد 40 ساله اي است که در پي شکايت همسرش به کلانتري احضار شده بود. اين مرد جوان با بيان اين که نگاه هاي شيطاني يک زن و بي بندوباري هاي اخلاقي مرا به گرداب بدبختي انداخت درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعي کلانتري ميرزا کوچک خان مشهد گفت: در يک خانواده متوسط به دنيا آمدم و روزگاري را در شمال کشور سپري کردم.
پدرم کارمند معمولي و مادرم خانه دار بود. وقتي در يکي از رشته هاي علوم رياضي از دانشگاه دانش آموخته شدم به مشهد آمدم و در يکي از بانک هاي دولتي استخدام شدم هنوز چند هفته بيشتر از آغاز کارم در يکي از بانک هاي حاشيه شهر نگذشته بود که روزي پشت باجه محل کارم با زن جواني برخورد کردم که رفتاري طنازگونه داشت و سعي مي کرد مرا با کلمات و جملات محبت آميز خطاب کند.
آن روز وقتي امور بانکي آن زن جوان را انجام دادم او شماره تلفنش را روي ميز گذاشت و از بانک خارج شد. آن زمان 24 سال بيشتر نداشتم و نمي توانستم لحظه اي به آن زن فکر نکنم درحالي که تکه کاغذ شماره تلفن را دور انگشتم مي پيچاندم تصميم خودم را گرفتم و به «الميرا» زنگ زدم اين گونه بود که رابطه غيراخلاقي من با زن مطلقه اي آغاز شد که يک پسر پنج ساله داشت.
از آن روز به بعد تماس ها و ديدارهاي حضوري من و الميرا ادامه يافت به گونه اي که ديگر نمي توانستم او را فراموش کنم. الميرا در حاشيه شهر و در يک کارگاه توليدي کار مي کرد. آن قدر دلباخته او بودم که تلاش مي کردم مقدمات ازدواج را فراهم کنم. خلاصه يک سال بعد از اين رفت و آمدها و با اولين وام 50 ميليوني که از بانک گرفتم خانه اي در حاشيه شهر خريدم و به نام الميرا سند زدم در حالي که هيچ گونه اطلاعاتي درباره گذشته الميرا نداشتم و حتي خانواده اش را هم نمي شناختم او هم اين رابطه را از خانواده اش پنهان مي کرد تا اين که مدتي بعد ديگر به تلفن هايم پاسخ نداد. وقتي به محل زندگي او رفتم تازه فهميدم که الميرا خانه را فروخته و به مکان نامعلومي رفته است بعد از جست وجوهاي زياد بالاخره منزل پدرش را پيدا کردم اما آن ها هم هيچ اطلاعي از دخترشان نداشتند و کسي هم به حرف من توجهي نمي کرد. وقتي ديدم هيچ مدرکي هم ندارم دچار افسردگي روحي شدم .
در همين روزها بود که يک بار ديگر فريب ظاهر زيبا و چرب زباني هاي يکي ديگر از مشتريان بانک را خوردم و با او وارد روابط عاطفي شدم. او برخلاف الميرا در منطقه متوسط شهر سکونت داشت و بسيار به من توجه مي کرد به گونه اي که قرار شد با هم ازدواج کنيم من هم که ديگر الميرا را فراموش کرده بودم با 100 ميليون تومان از پس اندازهايم و همچنين قرض گرفتن از آشنايان منزلي را براي او رهن کردم و قولنامه منزل را به نام «شکوفه» زدم. بعد از آن هم با تهيه لوازم منزل براي او، به اين ارتباط عاطفي در حالي ادامه دادم که خانواده ام نيز از اين ماجرا بي خبر بودند ارتباط من و شکوفه همچنان ادامه داشت تا اين که فهميدم شکوفه باردار شده است با آن که قصد داشتم مقدمات ازدواج رسمي را فراهم کنم اما يک روز وقتي سرزده وارد خانه شکوفه شدم او را با مرد غريبه اي تنها ديدم در حالي که آن مرد پا به فرار گذاشت اما شکوفه به دست و پايم افتاد و قسم خورد که به من خيانت نکرده است من هم به خاطر اين که فرزندش آسيبي نبيند او را بخشيدم اما چند هفته بعد و در حالي که زندگي ما سرد و بي روح شده بود حادثه اي ديگر رخ داد. شکوفه پول رهن منزل را از صاحبخانه گرفته و به همراه نوزادش از خانه فرار کرده بود. حالا ديگر من مانده بودم و کلاه بزرگ تري که سرم رفته بود! کارم به جايي رسيد که همه حقوقم را براي تسويه حساب وام هاي دريافتي از بانک پرداخت مي کردم و چيزي براي خودم باقي نمي ماند چند ماه بعد مادرم دختري نجيب و خانواده دار را براي ازدواج من انتخاب کرد و ما به صورت سنتي با هم ازدواج کرديم اما اتفاقات تلخ و روابط گذشته ام تاثير بدي در زندگي ام گذاشت به طوري که بدبيني و سوءظن در مرداب رفتارهايم ريشه دواند و اختلافات بين من و «نازبانو» آغاز شد تا جايي که او با به اجرا گذاشتن مهريه اش از من شکايت کرد و کارمان به دادگاه کشيد. شايان ذکر است پس از برگزاري چندين جلسه مشاوره در دايره مددکاري اجتماعي کلانتري نظر مرد جوان درباره بسياري از مسائل زندگي تغيير کرد و «نازبانو» نيز با وساطت بزرگ ترها از شکايت خود گذشت.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره
اخبار بیشتر درباره