نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
جامعه و حوادث

شرط عجیب زن جوان برای ادامه زندگی با شوهرش

منبع
ايران
بروزرسانی
شرط عجیب زن جوان برای ادامه زندگی با شوهرش

ايران/ زوج کم سن و سالي در يکي از روزهاي دومين ماه پاييز وارد دادگاه خانواده شدند که همانند بسياري از زوجين ورودشان با بحث همراه بود اما موضوع بحث ميان اين دو جوان بيست و چند ساله قدري عجيب بود.

در حالي که اغلب زوجين به‌خاطر معضلاتي چون فقر، بيکاري، اعتياد و... راهشان به‌ دادگاه خانواده مي‌افتد آنها بر سر نوع عروسي گرفتن و تجملات آن به مشکل برخورده بودند.

سميرا و سامان تنها چند هفته بعد از ازدواج‌شان به بن‌بست رسيده بودند و تنها راه حل مشکل‌شان را جدايي مي‌دانستند. اين را مي‌شد از حرف‌هايشان فهميد. دقايقي از حضورشان نگذشته بود که منشي دادگاه آنها را به داخل شعبه هدايت کرد و همان‌طور که باهم بحث مي‌کردند وارد شعبه شدند.

پس از ورود، قاضي سرش را از روي پرونده بلند کرد و رو به سميرا گفت: همسرتان غير از نگرفتن عروسي مجلل ديگر چه خطايي کرده که درخواست مهريه و طلاق را مطرح کردي؟

سميرا با تعجب نگاهي به قاضي کرد و گفت: اجازه بدهيد از ابتدا موضوع را تعريف کنم تا ببينيد که چرا کارم به دادگاه کشيده است. من چند ماه پيش با سامان در پارک نزديک خانه‌مان آشنا شدم. اوايل براي سرگرمي با او حرف مي زدم تا اينکه بعد از چند هفته سامان به من ابراز علاقه کرد و پيشنهاد ازدواج داد. من نپذيرفتم اما او با حرف‌ها و وعده‌هاي بسيار راضي‌ام کرد تا با او ازدواج کنم.

قاضي پرسيد: چه حرف‌ها و وعده‌هايي داد؟
سميرا گفت: از خانه و ماشين مدرن گرفته تا مهريه سنگين و طلا و جواهرات و حتي برگزاري عروسي مجلل در بهترين تالار شهر. باور کنيد من اينها را از او نخواسته بودم اما سامان آنقدر در مورد اين مسائل صحبت کرد که باورم شد و روياپردازي کردم.

وقتي پيشنهادش را پذيرفتم، کم‌کم متوجه شدم آن‌طور هم که مي‌گفته وضع مالي خوبي ندارد و تنها براي راضي کردن من وعده‌هاي پوچ و توخالي داده است، البته من خيلي به او سختگيري نکردم و به‌خاطر علاقه‌اي که به سامان پيدا کرده بودم با بضاعتش در مورد خانه و ماشين و طلا و جواهرات کنار آمدم و به حداقل‌ها قناعت کردم و حالا هم يک خودرو معمولي داريم و يک خانه اجاره‌اي.

تا آنجا که به من مربوط بود شرايطش را پذيرفتم اما وقتي پاي آبروي خانواده‌ام وسط آمد نتوانستم آن را بپذيرم. خانواده ما به لحاظ مالي وضعيت خوبي دارد.

اگر پدر و مادرم مي‌دانستند که او از ابتدا با وعده‌هاي توخالي و دروغ من را راضي به ازدواج کرده هرگز اجازه نمي‌دادند که با او ادامه دهم. الان هم در صورتي حاضر به ادامه زندگي هستم که همين جا تعهد بدهد ظرف ۳ ماه آينده من را به سفر دور دنيا ببرد تا حداقل بتوانم به همه بگويم اگر عروسي معمولي گرفتيم به جاي آن مي‌خواهيم دور دنيا را بگرديم...


در همين حين سامان رو به قاضي کرد و گفت: جناب قاضي شب عروسي‌ام بدترين شب عمرم بود؛ سرکوفت‌هاي پدر و مادرش و غر زدن‌هاي سميرا آن شب را برايم به کابوس تبديل کرد.

سميرا گفت: وقتي من را مجبور کردي که يک جهيزيه بسيار سنگين تهيه کنم، من هم انتظار داشتم که در مقابل جبران کني اما تو فقط دنبال منافع خودت هستي و ديگران هم بايد در جهت منافع تو هزينه کنند. حالا هم اگر من را به سفر دور دنيا نبري، هم مهريه‌ام را مي‌گيرم و هم درخواست طلاقم را با جديت دنبال مي‌کنم.

سامان جواب داد: من يک بوتيک کوچک دارم که در خوشبينانه‌ترين حالت هزينه زندگي‌مان را تأمين کند بنابراين نمي‌توانم خواسته ات را برآورده کنم. در مورد مهريه ات هم مي‌تواني درخواست مطالبه آن را بدهي. من فعلاً پولي ندارم و حاضرم زنداني شوم.

پس از مشاجره زوج جوان، قاضي هر دو را به آرامش دعوت کرد و گفت: شما بايد به مدت يک ماه پيش مشاور برويد تا ببينيم مشکلتان قابل حل است يا نه و پس از آن در مورد پرونده‌تان حکم صادر مي‌کنم.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره