ادعای دختر مدلینگ برای شکایت از پسر پولدار
ايران/ دختر جوان که در دوبي مدل است در شکايت به پليس مدعي شد پسر جواني در ويلاي شخصياش در شمال وي را مورد آزار و اذيت قرار داده و يک ماه حبس کرده بود.
چند روز قبل زن جواني به اداره پليس رفت و از ربوده شدنش توسط يک پسر جوان خبر داد و گفت: من مدلينگ هستم و در دوبي کار ميکنم. مدتي قبل براي ديدن خانواده و دوستانم به ايران آمدم. يک شب در ميهماني دورهمي دوستانم شرکت کرده بودم که با شهرام آشنا شدم. به من گفت که وضع مالي خوبي دارد و در کيش بنگاه اجاره خودرو و در تهران مبل فروشي دارد. کم کم ارتباط من و شهرام صميميتر شد و او به من پيشنهاد ازدواج داد. چون از او خوشم آمده بود پيشنهادش را پذيرفتم.
يک ماه حبس در ويلا
دختر 24 ساله گفت: شهرام به بهانه اينکه خانوادهاش قبل از ازدواج بايد مرا ببيند از من خواست با او به ويلاي پدر و مادرش در شمال برويم من هم قبول کردم و او مرا به ويلايي برد که ميگفت خانوادهاش ساکن آنجا هستند، اما وقتي پايم را در آن ويلا گذاشتم تازه فهميدم در چه دام وحشتناکي افتادهام.
نه تنها از خانواده شهرام خبري نبود بلکه او مرا مورد آزار و اذيت قرار داد و بعد هم با تزريق مواد مخدر مرا معتاد کرد. به قدري وضعيت جسميام بد بود که حتي نميتوانستم از خانه فرار کنم. بعد از يک ماه، وقتي شهرام حال خراب مرا ديد، ترسيد که نکند بميرم و براي همين، مرا که تقريباً نيمه جان بودم سوار خودرواش کرده و از خانه وحشت بيرون آورد.
او مرا در محلي خلوت کنار خيابان رها کرد و رفت. رهگذران با ديدن بدن نيمه جانم، با پليس تماس گرفته و مرا به بيمارستان منتقل کردند. بعد از چندين روز بستري در بيمارستان وضعيت جسميام بهتر و از بيمارستان مرخص شدم. الان هم از شهرام به خاطر آدمربايي، آزار و اذيت و معتاد کردنم شکايت دارم.
با شکايت دختر مدلينگ به نام رکسانا، پروندهاي در دادسراي جنايي تهران تشکيل شد و بازپرس جنايي دستور بازداشت شهرام را صادر کرد. پسر جوان پس از دستگيري در تحقيقات ادعايي متفاوت را مطرح کرد.
او گفت: قبول دارم که با رکسانا در ارتباط بودم اما اينکه او را در خانه حبس يا معتادش کرده باشم، قبول ندارم. من با رکسانا در ميهماني آشنا شدم و از ابتدا هم قصد ما دوستي بود نه ازدواج. وقتي به او پيشنهاد دادم که با هم به شمال برويم، قبول کرد و براي تفريح رفتيم نه اينکه با خانوادهام آشنا شود.
او ادامه داد: زماني که در ويلا بوديم، رکسانا خيلي اصرار داشت که مرا راضي کند با هم ازدواج کنيم اما من نميتوانستم با دختري ازدواج کنم که مدل است و مدام بايد به کشورهاي خارج برود. نه تنها خودم بلکه خانوادهام نيز با اين ازدواج مخالف بودند. از ابتدا هم به رکسانا گفته بودم که قصد ازدواج با او را ندارم. اما وقتي در ويلاي شمال مطمئن شد که من تصميم به ازدواج با او ندارم از من کينه به دل گرفت و با اين شکايت قصد دارد که از من انتقام بگيرد و مرا مجبور به ازدواج کند.
به دنبال اظهارات پسر جوان، بازپرس جنايي دستور تحقيقات و بررسي اظهارات پسر جوان و دختر مدلينگ را صادر کرد.