برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo

راز عجیب همسر یک دزد

منبع
خراسان
بروزرسانی
راز عجیب همسر یک دزد

خراسان/ من زني هستم که اعتياد به مواد مخدر صنعتي، مهر مادري اش را به يغما  برده است. اکنون که من و همسرم در بند هستيم و دست بند هاي فلزي قانون بر دستان ماست، باز هم به چيزي جز مواد مخدر نمي‌انديشم چون از روز گذشته که دستگير شديم  تا کنون نتوانستم  مواد بکشم و علايم خماري به سراغم آمده و امانم‌ را بريده است و ...

زن ۳۹ ساله که در پي دستگيري سارق سابقه دار و فراري معروف به «مجيد جيغي»  به اتهام نگهداري اموال سرقتي توسط ماموران دايره تجسس   دستگير و به کلانتري منتقل  شده است، در شرح داستان زندگي اش به مشاور و مددکار اجتماعي کلانتري شفاي مشهد گفت: دختري ۱۹ ساله بودم که با «حسن» آشنا شدم. نزديک سال نو بود و برادرم، حسن را که  صميمي ترين دوستش  بود به خانه آورد تا ديوار ها را نقاشي کند و اين گونه بود که عشق  در يک ‌نگاه شکل گرفت! مدتي بعد، حسن  به خواستگاري ام آمد. او گفت که چند سال است اعتيادش را کنار گذاشته و زندگي سالمي دارد. حسن ساعت ها کنار برادرم مي نشست و او را نصيحت مي کرد که اعتيادش را ترک‌ کند. من از اين که برادرم چنين دوست مهربان و دلسوزي دارد خوشحال بودم. مدتي بعد با او پاي سفره عقد نشستم و يک سال بعد نيز زندگي مشترک مان را آغاز کرديم. وقتي با حسن زير يک سقف رفتم، تحمل رفتارها و رفيق بازي هايش برايم بسيار  سخت شد. بعد از به دنيا آمدن ناديا، رفيق بازي هاي حسن بيشتر شد. او سر و صدا و گريه هاي نوزاد شيرخواره ام را بهانه مي کرد و از خانه بيرون مي رفت. بدين ترتيب درگيري ها و اختلاف من و حسن  بيشتر شد. البته من هم خيلي عصبي بودم و نمي توانستم خشمم را کنترل کنم، گاهي اختيار خودم را از دست مي دادم و فحش هاي رکيک و ناسزاهاي زيادي را نثار حسن مي کردم و همين رفتارها  فاصله و اختلاف بين من و او را بيشتر و بيشتر مي کرد. در همين اثنا، برادرم عاشق يکي از دختران فاميل شد و با او ازدواج کرد. بعد از مدت کوتاهي همسر برادرم نيز به مواد مخدر اعتياد پيدا کرد. او هميشه گلايه مي کرد که برادرت من را معتاد کرد تا رهايش نکنم!  يک سال بعد، در حالي که دومين فرزندم را باردار بودم، دچار افسردگي شديد شدم. با به دنيا آمدن فاطمه، افسردگي ام شدت يافت به طوري که به پيشنهاد برادرم، من هم  مصرف مواد مخدر را آغاز کردم، البته خوب مي دانستم حسن هم مواد مي کشد اما او بسيار دروغگو بود و اين موضوع را کتمان مي کرد. او انسان خودمحوري بود که به هيچ قانوني احترام نمي گذاشت، بر سر مسائل کوچک  مدام با مردم درگير مي شد و دعوا راه مي انداخت و خيلي وقت ها با شکايت طرف دعوا راهي کلانتري و زندان مي شد. من هم با التماس رضايت شکات را مي گرفتم تا او به خانه بازگردد. خلاصه پس از مدتي، حسن به مصرف مواد مخدر صنعتي روي آورد و براي تامين هزينه هاي مواد دست به خلاف مي زد. سرقت و خرده فروشي مواد مخدر از جمله جرايمي بود که او مرتکب مي شد. او حتي از فرزندانم نيز سوء استفاده مي کرد و آن ها مدت ها ساقي پدرشان بودند!  گاهي دخترانم که به مدرسه مي رفتند، همسرم داخل کيف شان مواد جاسازي مي کرد تا کسي به آن ها شک نکند و  در راه رفت  يا برگشت از مدرسه مواد را به صاحبان آن برسانند! من تمام اين صحنه ها را مي ديدم و سکوت مي کردم چون من نيز  معتاد بودم و محتاج مواد مخدر! من چشم به روي خوشبختي دخترانم بستم تا بتوانم موادم را تامين کنم البته گاهي اوقات مادرم که وضعيت اسفبارم را مي ديد، پول موادم را مي داد اما من ديگر دوز مصرفم بالا رفته بود و نياز به پول بيشتري داشتم. پول يارانه يک ماه کل خانواده ام‌ نيز هزينه يک روز مواد من نمي شد. در حالي که زندگي اسفباري را مي گذرانديم، دخترانم نيز معتاد به شيشه شدند و اين در حالي بود که  ناديا از دانش آموزان خوب مدرسه بود و دوست داشت در آينده پزشک بشود و فاطمه هم به ورزش دو و ميداني علاقه داشت و حتي توانست در چندين مسابقه برنده شود و مدال طلا کسب کند اما وقتي معتاد شدند ديگر نتوانستند به مدرسه بروند و چاره اي نداشتند جز اين که آرزوهايشان را به خاک بسپارند. ما يک خانواده چهار نفره بوديم که همگي شيشه مصرف مي کرديم و دوز مصرف مان نيز بسيار بالا بود به طوري که خيلي وقت ها پول مواد نداشتيم، به همين دليل حسن کساني را که مکاني براي استعمال موادمخدر نداشتند ، به خانه مي آورد و به عبارتي خانه را پاتوق مي کرد تا  ما هم در کنار آن ها بتوانيم مواد  بکشيم! اما وقتي پاي «مجيد جيغي»  به زندگي دخترم باز شد، زندگي راحت تري داشتيم چون مجيد به خاطر ناديا موادمان را تهيه مي کرد و ديگر مجبور نبوديم خانه مان‌را پاتوق کنيم. وقتي همسرم به زندان افتاد ، او از من و دخترانم مراقبت مي کرد و خرج زندگي مان را مي داد تا اين که حسن از زندان آزاد شد و در حالي که مجيد اموال سرقتي را به خانه مادرم که ما در آن زندگي مي کنيم،  آورده بود ماموران به خانه آمدند و همه ما را دستگير کردند. در اجراي دستور سرگرد علي امارلو( رئيس کلانتري شفا) پرونده متشکله به همراه متهمان دستگير شده براي سير مراحل قانوني به دادسراي ناحيه ۲ مشهد ارسال شد.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره
اخبار بیشتر درباره