خاطرات اعجاب انگیز حشمت مهاجرانی
ورزش 3/ يکي از موفق ترين سرمربيان تاريخ فوتبال ايران گفتگويي ويژه و جذاب با ورزش سه انجام داد. در شرايطي که تيم ملي ايران تحت هدايت کارلوس کي روش براي حضور در جام جهاني 2018 روسيه آماده مي شود، حشمت مهاجراني، مردي که تيم ملي فوتبال ايران قهرماني هاي پياپي در آسيا و اولين جام جهاني را با او تجربه کرد، مصاحبه اي نوستالژيک انجام داده که در ذيل مي خوانيم. - چرا به يکباره در سال 1990 مربيگري را کنار گذاشتيد؟ در زندگي کاري دو تصميم غلط گرفتم يکي از آنها کناره گيري ام از دنياي مربيگري در سال 1990 بود. الان که فکر ميکنم در آن تاريخ هنوز جوان بودم و مي توانستم مربيگري را ادامه دهم البته اين دومين اشتباه زدگي من است و اولينِ آن کنار گذاشتن فوتبال در سن 27 سالگي بود. هر چقدر به اين دو اتفاق فکر ميکنم، هيچ جواب قانع کننده اي براي آن ندارم. من تمام فاکتورهاي يک مربي خوب را داشتم؛ حضور در جام جهاني بزرگترين اتفاق زندگي يک مربي است. افتخارات زيادي با ايران و تيم هاي کشورهاي حاشيه خليج فارس به دست آورده بودم اما راستش را بگويم بعضي اوقات قلبم به جاي مغزم تصميم مي گيرد و شايد مقصر اين دو اتفاق قلبم بود. - شما دانشجوي دانشکده افسري بوديد. نمي شود از يک نظامي يا تحصيل کرده دانشکده افسري انتظار تصميم احساسي داشت. قبول ندارم! من سه سال دانشجوي دانشکده افسري بودم و اصلا خدمت نظامي نکردم. 6 ماه را به خاطر اينکه مديريت اداري خوانده بودم در ادامه گذرنامه سپري کردم و بعد هم چون مشهد را دوست داشتم، انتقالي گرفتم و به پليس راهنمايي و رانندگي رفتم. حالا يک داستان بامزه هم در همين رابطه براي شما هم تعريف کنم. زماني که همسر من مي خواست گواهي نامه رانندگي بگيرد، من نامه اي براي افسر اداره نوشتم. همسرم برايم تعريف ميکند که وقتي نامه را به يکي از درجه دارها نشان داد، او بعد از خواندن متن خنديد و گفت: به آقاي مهاجراني بگوييد اين شخص چهار سال است که فوت کرده. باور کنيد من از نظامي گري چيزي نمي دانستم و از فضاي آن همانقدر اصلاع داشتم و بعد از آن هم در اختيار سازمان تربيت بدني و فدراسيون فوتبال بودم و به عقيده خودم در جاي درست قرار گرفتم. - پس ترک تاج (استقلال) و حضور در پاس اصلا ربطي به نظامي بودن نداشت؟ داستاني را برايتان تعريف ميکنم که در جايي نگفته ام. اصلا يکي از علل تاسيس پاس و جدايي من از تيم تاج مربوط مي شود به اختلاف سپهبد مبصر، رئيس وقت شهرباني و تيمسار خسرواني، فرمانده ژاندارمري، که زندگي فوتبالي من و خيلي هاي ديگر را عوض کرد. اويل دهه 40 بود که ژاندارمري محموله قاچاقي را در تهران کشف کرد در صورتي که اين کشف مربوط به حوزه استحفاظي شهرباني بود. همين موضوع اختلاف بزرگي را ميان حسين سروري که افسر ژاندارمري و فريدون صادقي که درجه دار شهرباني بود به وجود آورد. ترکش اين اختلاف باعث تولد دو تيم نظامي با نام هاي پاس و عقاب شد. درهمان بحبوحه بود که طبق يک دستورالعمل اجباري به تمام افسراني که در تيم هاي تاج و غيره بازي مي کردند فرمان داده شد که به تيم پاس بروند. بنده به همراه رنجبر، حسن حبيبي، محمود ياوري، همايون شاهرخي، مهدي مناجاتي و اصغر شرفي جزء گروهي بوديم که حق بازي در هيچ تيمي به غير پاس را نداشتيم. در آن زمان تاج و پرسپوليس حرف اول را مي زدند البته تيم هاي ديگري مثل دارايي و تهران جوان هم بودند که عرض اندام مي کردند ولي تاج و پرسپوليس چيز ديگري بودند. وقتي پاس متولد شد، ضلع سومي در کنار تيم هاي قدرتمند پايتخت شکل گرفت و قهرمان شد و ستارگان زيادي را تحويل فوتبال ايران داد. - شما عقيده داريد مکتب پاس مربيگري شما را شکل داد؟ بله پاس در کوچينگ من تاثير بسزايي داشت. البته اسداللهي اين نقش را پر رنگ تر کرد چون او هم نويسنده کيهان ورزشي بود و قبل از فوتبال، من به عنوان يک خواننده هميشه يادداشت هايش را دنبال ميکردم چرا که يکي از اسطوره هايم را که روياي ديدار با او را داشتم، از طريق مطالب او شناختم يعني اواريستو (Evaristo de Macedo)اسطوره فوتبال برزيل. جالب است بدانيد وقتي سرمربي امارات شدم، اواريستو هم سرمربي تيم ملي قطر شد. ما همکار شديم و کسي را که اسداللهي در نوشته هايش به من شناسانده بود، در قطر ديدم و اين ديدار باعث حضور من در باشگاه فلامينگو شد. بايد بگويم اواريستو هم تراز با زاگالو و پله است و در ديدار با او به آرزويم رسيدم و همه اين ها را به خاطر نقش انکار ناپذير اسداللهي دارم که بخشي از سابقه مربيگري ام را مديون او هستم. - ورود شما به عرصه مربيگري در آن دوران احتياج به رابطه داشت. آيا افراد صاحب نفوذي بودند که از شما حمايت کنند؟ شايد. محمد رنجبر، حميد ابوطالب و من که در ژاپن به فرست فيفا کوچينگ رفتيم، منتسب به باشگاه تاج بوديم. در آن زمان مکري که يکي از افراد نزديک به باشگاه تاج و دوست تيمسار خسرواني بود و شايد ما سفارش شده بوديم يعني رقابت باشگاهي به شکلي بود که اجازه بدهند يک نفر از باشگاه پرسپوليس وارد مدرسه فيفا شود بالطبع مکري سعي مي کرد از خانواده تاج باشد که خودش هم در آن حضور داشت، ما هم شرايط مقبول را داشتيم؛ هر سه نفر فوتبال را کنار گذاشته بوديم و عضوي از خانواده بوديم و دلمان مي خواست مربي باشيم. البته حضور در ژاپن و مدرسه بين المللي يک هفته،يا 10 روز نبود. ما بايد 3 ماه در کلاس هاي فيفا حضور شبانه روزي مي داشتيم ، تا اينکه فيفا ميزباني کلاس ها را با تدريس دتمارکرامر(Dettmar Cramer) و دستياري من،حميد ابوطالب و رنجبر به تهران داد و مربيان بعد از پايان کلاس هاي پيشرفته راهي شهرها و باشگاه ها شدند. البته نقش پر رنگ اين اتفاق براي گسترش و تعميم فوتبال در سرتاسر کشور مديون فدراسيون فوتبال بود که اثراتش را هم در باشگاهداري و تيم هاي ملي شاهد بوديم. تلاش هاي فدراسيون فوتبال و فيفا اين ثمر را داشت که نوع تمرين و سبک بازي تيم هاي باشگاهي و تيم ملي ايران يکسان بود و در زمان اردوي تيم ملي، مربي راحت تر مي توانست با بازيکنان از نظر فني و تاکتيکي هماهنگ باشد. علاوه بر آن من با مربيان باشگاه ها رابطه نزديکي داشتم و به بازيکنان گفته بودم اگر مربي از آنها راضي باشد، در اردوي تيم ملي خواهند بود. مربيان باشگاهي نيز خيلي خوشحال بودند که من اين قدرت و آزادي عمل را به آنها داده بودم که بر شاگردانشان تسلط داشته باشند. کرامر به من ياد داده بود که بزرگترين تاکتيک دنيا دوستي و رفاقت است. - همراهي با دتمار کرامر چه اثراتي داشت؟ کرامر نگاه من به فوتبال را تغيير داد. استفاده کردن از جوانان را سر لوحه کارم قرار دادم. اين موضوع زماني که من به دنبال تست بازيکنان بودم در امجديه عيان شد. هزاران نفر مي آمدند تا خودشان را به رخ بکشند و به تيم ملي جوانان راه پيدا کنند. از دل همان هزاران نفر، در تورنومنت هاي داخلي ستاره هايي چون قاسمپور و نظري پيدا مي شدند که حتي باشگاه هم نداشتند ولي وقتي در تيم ملي جوانان بازي کردند، باشگاه هاي مختلف خواهان به خدمت گرفتن شان شدند. يعني يک اتفاق معکوس افتاد و باشگاه ها از تيم ملي خوراک مي گرفتند و ما به عنوان تيم ملي بازيکن ساختيم و تحويل مربيان داديم. مهم ترين رکن کارم روابط عمومي خوبي بود که با رسانه ها داشتم چرا که آنها آزادي عمل مي دادم و نشريات و تلويزيون خيلي به من کمک مي کردند. البته برعکس امروز تعداد رسانه ها زياد نبود. درست است که انتقادهايي هم وجود داشت که نمونه بارز آن اسداللهي بود که مربي من در پاس بود و همينطور يکي از نويسندگان تاثير گذار آن سال ها بود. من از او دعوت کرده بودم تا به اردوي تيم ملي بيايد و از نزديک شاهد تمرينات و بازي تيم باشد. باور کنيد روز بعد که کيهان ورزشي روي دکه مي آمد اسداللهي اولين نقد را براي من نوشته بود. او بين کمک کردن به تيم ملي و نويسندگي توازن ايجاد کرده بود يعني خارج از ساعت کاري اش به من مشاوره مي داد اما پشت ميز که مي نشست انتقاداش را مي نوشت و باور کنيد هيچ زماني از او نپرسيدم چرا از من انتقاد کردي. تنها او اينگونه نبود، اردشير لارودي که خدمات زيادي به تيم ملي جوانان و راه آهن کرده است، عليه من قلم مي زد اما خارج روزنامه به من کمک مي کرد ولي با همه اين ها غرض ورزي در نوشته وجود نداشت چرا که در اردو ساعت ها مي نشستيم و بحث مي کرديم که يا من قانع مي شدم يا لارودي و اسداللهي. به قولي آنها صبح منتقد من بودند و ظهر ناهار را با هم مي خورديم و اين يک دوستي مستحکم بود حتي زماني که من با تيم ملي به اردو مي رفتم آنها مشاوران غير رسمي من بودند ولي خودشان مي دانستند که نمي تواند مثلا بگويند نظري را برادر يا بگذار چون من کار خودم را ميکردم، حشمت مهاجراني هيچ وقت تمرين پشت درهاي بسته نداشت و همه خبرنگاران دوستش بودند. - هنوز نقدهايي به بردهاي تيم ملي و قهرماني هاي شما وجود دارد مثلا اينکه اکثر تيم هاي فوتبال آسيا در آن دوران ضعيف بودند، شما موافقيد؟ از نظر شما گوآم تيم پر قدرتي است! در هر دوره اي فوتبال آسيا با چند قدرت سنتي و کشورهاي ضعيف روبه رو بوده، مهم اين است زماني که درباره آسيا صحبت مي کنيد و اقيانوسيه را هم در کنار آن مي گذاريد، مهاجراني بدون باخت به جام جهاني رفت. من مي توانم جواب همه را اينطور بدهم که در 4 دوره قهرماني با جوانان، المپيک و جام ملت ها نباختم. شما کدام مربي را مي شناسيد که سابقه اش از من بهتر باشد؟ در طول تاريخ گزينه ايي به ذهنتان نمي رسد! خوشبختانه من برعکس خيلي ها سلسله مراتب را طي کردم؛ از دستياري گرفته تا سرمربيگري تيم جوانان،المپيک و تيم ملي ايران. به نظر شما دستياري فرانک اوفارل(Frank O'Farrell) سرمربي منچستر يونايتد کم افتخاري است؟ من شايستگي هاي خودم را بدون رابطه با قهرماني هايم ثابت کردم. اوفارل به پيشنهاد من تيم ملي (ب) را تشکيل داد و يک دگرگوني بزرگ در تيم ملي به وجود آمد. مهاجراني استراليا، کره جنوبي، کره شمالي و ژاپن را برده است غرب آسيا که جاي خودش را دارد. من با تيم دوم، عربستان سعودي و کويت را بردم. فوتبال منطقه تحت تاثير من بود و در خواب مي ديدند که بتواند تيم ملي ايران را شکست دهند. زمان سرمربيگري تيم ملي امارات هم همينطور بود. - در آسيا و اقيانوسه استراليا هميشه سرآمد بود. شما چطور توانستيد با اقتدار در برابر اين تيم موفق شويد؟ من بلايي را که استراليا در زمان راسيچ(Zvonimir Rašić)در سال 1974 بر سر ايران آورد تلافي کردم و دليل آن برد معروف جمع آوري دقيق اطلاعاتي بود که از طريق يک دوست فوتبالي در ملبورن بدست آوردم. خاطره جالب را برايتان تعريف مي کنم که چطور استراليايي ها را انگشت به دهان کردم. يادم مي آيد بعد از جام جهاني 1974 راسيچ از تيم ملي استراليا اخراج شد و کينه ي استراليا را به دل گرفت. يک روز برايم پيغام فرستاد که مي خواهد ديدار داشته باشد. او دلش نمي خواست استراليا در برابر ايران پيروز شود براي همين اطلاعات نفر به نفر بازيکنان و نقطه ضعف هاي آنها را در اختيار من گذاشت. بعد از ديدارم به اين فکر کردم شايد او مي خواهد اصلاعات غلطي به من بدهد، اما خدا شکر خير خواه ما بود(با خنده). يکي از نقطه ضعف هايي که او بر آن تاکيد داشت، دو ضرب گيري گلر استراليا بود يادم هست اين را در جلسه آخر با بازيکنان مطرح کردم همان هم شد. صادقي شوت زد، گلر برگرداند و حسن روشن گل کرد. آن زمان تکنولوژي و ارتباطات به اين شکل نبود. 6 ماه قبل از بازي با استراليا چمدانم را جمع کردم و به ملبورن رفتم،بازي استراليا را هم از نزديک ديدم و همان هتلي را رزرو کردم که قرار بود در آن اردو بزنيم همه چيز را چک کردم حتي راحتي تخت خواب ها،ترافيک اطراف محل هتل و سر و صدايي که وجود داشت. يادم هست وقتي با تيم ملي وارد ملبون شديم تفاوت زماني را با قرص حل کرديم تا بازيکنان ساعت 9 بخوابند و اتفاقات 1974 تکرار نشود. دليل اصلي موفقيت و حضور در جام جهاني عشق من به وطن و کارم بود باور کنيد که عشق به وطن را در سوپر مارکت نمي فروشند بايد در رگ و ريشه تان باشد. دليل اصلي ماندن من در امارات هم اين بود که اين عشق وجود داشت. اگر از مربيگري کناره گيري نمي کردم مي توانستم به ايران خدمت کنم. اين يک حسرت 20 ساله است. - تيم رويايي 1978چطور متولد شد؟ اولين دليلش سفرهاي زيادي بود که داشتم چرا که هيچ وقت بازيکن را در يک جلسه انتخاب نمي کردم حتما بالاي سر تيم ها حاضر مي شدم و نظرات مربيان را در مورد بازيکنان مد نظرم جويا مي شدم. يادم مي آيد دقيقا روز اعلام اسامي تيم ملي بود داشتم سوار ماشين مي شدم تا به فدراسيون فوتبال بروم. تدارکات تيم به من گفت که 3 بازيکن با قطار از خرمشهر براي تست به امجديه آمده اند. راستش را بخواهيد دلم نيامد که به آنها بگويم تست نمي گيرم. چون وقت نداشتم دستور دادم تا سالن بسکتبال را آماده کنند. هر سه نفر تست دادند به خودم گفتم چه کار خوبي کردي! بعد از يک بازي چهار به چهار جذب بازي مجيد بشکار شدم. همانجا حسين فداکار را خط زدم و بشکار بازيکن تيم ملي شد. دليلش اين بود که من از فدراسيون فوتبال اختيار تام داشتم و هيچکس در کار تيم دخالت نمي کرد. تيم 78 حاصل انرژي و زحمات شبانه روزي بود که برايش صرف کردم. اين اتفاق يک شبه نبود و از 1972 روزها وقت گذاشتم. وقتي تشکيلات شما برنامه ريزي داشته باشد، نتيجه اش مي شود بازيکناني که سالها قهرماني را تجربه کرده اند. - آتاباي چقدر در اين موفقيت سهيم بود؟ ايشان سوارکارخوبي بود و همينطور يک مدير تمام عيار اما حقيقتا نقش اصلي را هوشنگ ديده بان، دبيرکل فدراسيون، بازي ميکرد. او خيلي خوب فدراسيون فوتبال را اداره کرد و از تمام نيروهايي که در فدراسيون بودند درست و به جا استفاده مي کرد. من به خاطر اختيار تامي که از ديده بان گرفته بودم اسامي تيم ملي را به جاي اينکه به فدراسيون بدهم، مستقيم به مطبوعات مي دادم چرا که من را باور کرده بودند و مي دانستند بدون غرض ورزي کار ميکنم. - با حواشي قبل از جام جهاني 1978 چطور کنار آمديد؟ کدام حواشي را ميگوييد تيم من تقريبا بي حاشيه بود. - مثلا آن ماجراي معروف ناصر حجازي که گفته بود تا پول نگيرد سوار هواپيما نمي شود؟ آن دوره از باشگاه داري در ايران کمتر به ماديات اهميت داده ميشد و بيشتر بازيکنان به خاطر عشق و علاقه اي که به فوتبال و تيم ملي داشتند بازي مي کردند. عاميانه بگويم، اگر بيزنس ديگري را انتخاب ميکردم خيلي راحت تر به پول مي رسيدم. يادم هست بيشتر درخواست ها در آن دوره اين بود که فلان بازيکن يک کار دولتي در کنار فوتبال داشته باشد تا آخر ماه پولي در حسابش باشد. دقيقا يادم هست روزي که مي خواستيم به آرژانتين برويم درخواست مالي مرحوم حجازي 25 هزار تومان بود. البته اين ماجرا عقبه داشت يعني فکر نکنيد گرو کشي پاي پله هاي هواپيما بود. ناصر چند بار قبل از اين اتفاق به من گفته بود که 25 هزار تومان براي خريد خانه يا شايدم هم ازدواج (يادم نيست) نياز دارد. در آن دوره فدراسيون فوتبال درباره مسائل مالي قوانيني داشت چرا که با يک سري محدوديت ها روبه رو بوديم. ناصر هم از اين ماجرا مستثنا نبود وقتي که پاي پله هاي هواپيما رسيدم چند نفر از بچه ها آمدند و گفتند: ناصر بد خلقي ميکند و مي گويد 25 هزار تومان را مي خواهم اين مبلغ در آن دوران پول کمي نبود. من همان جا با حجازي صحبت کردم و به او تعهد دادم که اين پول پرداخت خواهد شد. ايشان به حرف من اعتماد داشت و قبول کرد. - علي پروين چطور، او هم درگير مسائل مالي بود؟ علي خيلي متفاوت بود و هميشه همکاري مي کرد. در آن دوران طبق قوانين، اردوي داخلي مبلغ مشخصي داشت و اردوي خارجي هم همينطور. من يادم نمي آيد پروين تقاضاي پول کرده باشد. علي خيلي همپا و همراه بود. او يک انسان ملي گرا بود با قدرت رهبري بالا و کلا اخلاق خودش را داشت. من يادم مي آيد بچه ها غذاي هواپيما را دوست نداشتند. مادر علي پروين کتلت درست مي کرد و ما در سفر غذاي خانگي ميخورديم. يا مثلا 100 هزار دلار در مسابقات جام جهاني همراه من بود و پول زيادي بود. اتاق من هم هيچوقت کنترل نداشت چون شبانه روزي در اتاق باز بود. من به رفتار بازيکنان نظارت ميکردم و به پروين گفتم اين 100 هزار دست تو باشد و مراقب باش. بنده خدا به جاي بالش شب ها دلار زير سرش مي گذاشت و مي خوابيد. علي پروين عصاي دست من بود. - حالا که صحبت از بازيکنان بزرگ است يادي هم کنيم از پروز قليچ خاني. چرا در جام جهاني 78 از او استفاده نکرديد؟ قليچ خاني يکسال قبل از جام جهاني به سنخوزه ارثکوئيکز رفته بود. من هم به عنوان سرمربي از طريق خبرگزاري ها و مطبوعات مي فهميدم که او خوب بازي مي کند و بازيکن تاثير گذاري است. به قليچ خاني پيغام دادم که در يکي از بازي هاي تدارکاتي حاضر شو تا ببينمت. اگر نمي خواهي به ايران بيايي در اروپا به ما ملحق شو مثلا تورنمت رئال مادريد يا پاريسن ژرمن ولي پرويز نيامد. از اين طرف بازيکنان به من مي گفتند ما سه ماه در اردو عرق مي ريزيم آنوقت قليچ خاني را نديده انتخاب ميکني؟ من هم نمي توانستم بازيکن را نديده به آرژانتين ببرم به خاطر همين هم انتخاب اش نکردم. - فضاي سياسي آن دوران بر چند نفر از بازيکنان شما تاثير گذاشته بود؟ به نظرم اين فضاي فکري و سياسي وجود داشت ولي محسوس نبود. من بعد از انقلاب فهميدم چند نفر از شاگردانم در مبارزات انقلابي حضور داشتند مثلا حسن نايب آقا، ناصر نبوي، جمشيد راغفر که نگاه هاي سياسي متفاوتي داشتند و نماز سر وقت مي خواندند غذاي ذبح حلال ميخوردند و من بعد ها فهميدم از مبارزان سياسي هم بودند. - کدام بازيکن براي شما عزيز تر بود؟ من صدها فرزند داشتم و همه را به يک اندازه دوست داشتم. به هرحال سالها از تيم جوانان تا تيم ملي بزرگسالان با نفرات زيادي کار کردم و همه آنها فرزندان من محسوب مي شوند. - مگر مي شود مربي در ميان شاگردانش يک سوگلي نداشته باشد (باخنده مي گويد) آن زمان يادم هست يکي از روزنامه ها تيتر زده بود حسن روشن پسر شيطان مهاجراني و واقعا من روشن را دوست داشتم. او جزء کساني است که هنوز با هم تماس داريم و هر وقت به دبي مي آيد ميهمان من است. خيلي با وفا است و ارتباطش با من هنوز ادامه دارد، پروين هم همينطور. زماني که سرمربي عمان بودم پيغام فرستادم که در تهران مقابل کاپيتان خودم بازي نمي کنم و واقعا اين کار را کردم و در برابر تيم ملي که پروين سرمربي آن بود، روي نيمکت ننشستم. يادم مي آيد بعد از همان بازي به علي پروين زنگ زدم و گفتم اين بازيکني که تعويض کردي نامش چيست؟ پروين گفت: نامش علي دايي است. در همان مکالمه گفتم اين بازيکن ستاره خواهد شد و 10 روز بعد که اردوي تيم ملي در عمان بود، به ديدار دايي رفتم و يک جفت استوک به او هديه دادم. شنيده ام هنوز آنها را نگه داشته البته او در حال حاضر فروشگاهش کلي کفش دارد و احتياجي به کفش من ندارد(خنده). - بعد از گذشت 40 سال بازيکني هست که فکر کنيد بايد با شما به آرژانتين مي آمد ؟ بله، عبدالرضا برزگري خيلي حيف شد. عبدالرضا از همه بازيکنان که تا آن روز ديده بودم بهتر بود. يادم هست بعد از آن دوران که در تيم راس الخيمه بازي ميکرد دان ريوي(Don Revie) که سرمربي تيم ملي انگليس بود و يک ميليون دلار براي هدايت النصر دستمزد گرفته بود، وقتي بازي برزگري را ديد، او را به النصر برد. هميشه اين حسرت بزرگ براي من باقي مي ماند که عبدالرضا در آرژانتين بازي نکرد، اشتباه ديگري هم داشتم! - به چه موضوعي ربط پيدا ميکرد، تيم ملي يا بازيکنان؟ جام جهاني ميدان بزرگي بود و ما مي توانستيم به دور بعد راه پيدا کنيم اشتباه من آنجا بود که توقع بازيکنانم را ناديده گرفتم و اعتراف ميکنم که حرفشان منطقي بود. ما بايد در همان زمان مبلغي که از طرف فيفا به فدراسيون پرداخت شده بود را بين همه تقسيم مي کرديم تا بازيکنانم بدون دغدغه فقط به فوتبال فکر کنند. گذشت و انقلاب شد و از آن پول به شاگردانم مبلغ کمي پرداخت شد چرا که همه آنها از نظر مالي مشکل داشتند. فوتبال در همه جاي جهان ورزش پولدارها نيست، در ايران هم تفاوتي نداشت. تمام بازيکنانم از طبقه متوسط رو به پايين جامعه بودند. آنها هيچ آينده اي نداشتند تمام ذهنشان،کارشان فوتبال بود. يادم مي آيد هر ماه از خيامي، صاحب کارخانه ايران ناسيونال يا همان پيکان، ماهي پنج،شش حواله مي گرفتم که آن موقع ها در بازار 1500 تومان به فروش مي رفت. اين حواله ها را به آنهايي که در تنگنا بودند مي دادم. بنا بر اين مي توانستم با فشار بيشتر بر فدراسيون به همه آنها کمک کنم. بازيکنانم عاشق پيراهن تيم بودند. آنها دغدغه داشتند، آن موقع اسپانسري هم نبود، بليط فروشي هم وجود نداشت. باور کنيد من هم مشکل مالي داشتم، تنها بازيکنان نبودند! - برويم به بعد از انقلاب، کدام بازيکن بيشتر از همه شما تحت تاثير قرار دارد ؟ سال 1986 فکر کنم در سري مسابقات بازيهاي آسيايي بازي تيم ملي را نگاه مي کردم. يادم نيست با کدام کشور بود اما دو،سه نفر نظرم را جلب کردند. مجيد نامجو مطلق واقعا با کلاس بازي مي کرد، برادران بياني هم همينطور. ناصر محمد خاني که هيچ دفاعي تاب مقابله با تکنيک ذاتي او را نداشت. به خودم گفتم اي کاش اين بازيکنان در تيم 78 حضور داشتند. با تکنيک ناب و کلاس بالاي فوتبال، اين ها واقعا پديده بودند. - کودتايي بود که عليه پرويز دهداري انجام شد، جالب اينجاست که رهبر آن اتفاق محمد پنجعلي کشف شما بود به نظر شما حق دهداري اين بود؟ من نمي خواهم اين ماجرا را قضاوت کنم ولي از ديد من آن برخورد مناسب دهداري – که هم بازيکن بزرگي بود و هم لقب معلم فوتبال برازنده اش بود – اشتباه بود. يادم مي آيد زماني که من با مرحوم محمد رنجبر در سه راه تخت جمشيد همخانه بوديم، دهداري هم از آبادان ميهمان محمد شد و خيلي شب ها را با او گذراندم و بسيار با هم حرف زديم. پرويز دانش مربيگري را داشت و به خوبي فوتبال را تحليل مي کرد راجع به پنجعلي هم بايد بگويم وقتي خبر را شنيدم اصلا باور نمي کردم که او سر دسته بازيکناني باشد که از تيم ملي کناره گيري کردند. پنجعلي پسر با اخلاقي بود، محمد کاپيتان فوتبال آسيا بود. در ضمن اينکه کار او و باقي بازيکنان را تاييد نمي کنم، ولي يک جايي بايد به آنها حق داد؛ دهداري در کارش نقاط ضعفي هم داشت. يکي از بازيکنان برايم تعريف کرد در المپيک آسيايي که در هند برگزار مي شد و گرما غير قابل تحمل بود، دهداري به بازيکنان گفته بود بايد در سالن نهار خوري منظم بايستند تا او اول از همه غذا را بکشد و بعد به نوبت آنها هم اينکار را انجام دهند يا حتي در زمان صرف نهار بايد منتظر مي ماندند تا پرويز قاشق اول را بخورد و بعد تيم شروع به صرف نهار کنند. من اين کارها را نمي پسندم، تيم ملي فوتبال جايي نيست که ما بخواهيم در آن مثل مهدکودک آداب معاشرت ياد بدهيم. من با پرويز راجع به اين موضوع بحث کردم. بايد به بازيکنان آزادي عمل بدهي همين امروز هم اگر بازيکن ايراني را در يک چارچوب حبس کني ديگر آن کارايي را ندارد. دهداري به اين مسئله توجه نکرد و آن اتفاق افتاد. من بعد از شنيدن اين ماجرا خيلي ناراحت شدم - به عنوان سئوال آخر آينده تيم ملي ايران و حضور در جام جهاني را چطور مي بينيد؟ خوشبختانه ما با اقتدار به جام جهاني صعود کرديم و اين در زماني رخ داده که چندين لژيونر خوب در اروپا داريم. ليگ ما هم که پديده هاي خوبي در چند سال اخير به تيم ملي معرفي کرده و کي روش توانايي خودش را در استفاده از اين بازيکنان نشان داده است. اگر خوب برنامه ريزي و سرمايه گذاري کنيم، مطمئن باشيد نتيجه اش را در جام جهاني روسيه خواهيم ديد. کي روش يک مربي با کلاس جهاني است که کاربلدي خود را نشان داده و من به اين تيم خيلي اميدوارم. اخبار داغ ورزش در کانال تلگرامي «کانال ورزش»