برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo

ماجرای رفتن ناصر حجازی به بنگلادش به روایت بهناز شفیعی

منبع
خبرآنلاين
بروزرسانی
ماجرای رفتن ناصر حجازی به بنگلادش به روایت بهناز شفیعی
خبرآنلاين/ روايتي خواندني از حضور حجازي در تيمي بنگلادشي که پرسپوليس را شکست داد همسر مرحوم ناصر حجازي روايتي جالب از روزهاي حضور اسطوره استقلال در کشور بنگلادش نقل کرده است. دوم خرداد 1390 يعني دقيقا 9 سال پيش،سرطان اسطوره فوتبال ايران را از پا انداخت و استقلال را براي هميشه داغدار خودش کرد. به مناسبت سالروز درگذشت مرحوم حجازي، خواندن دوباره روايتي نسبتا قديمي از خانم بهناز شفيعي،همسر مرحوم حجازي، از دوران حضور اين چهره شاخص فوتبال ايران در کشور بنگلادش و در تيم محمدان خالي از لطف نيست. همسر ناصرخان در اين خصوص مي گويد: يادم هست يک روز آمد خانه و نقشه جغرافيا را گذاشت جلوي من و بنگلادش را نشان داد و گفت مي خواهم به اينجا بروم... گفتم اينجا کجاست ناصر؟ گفت آخر دنيا، داکا پايتخت بنگلادش که دو تيم دارد به نام آباهاني و محمدان و مي خواهم بروم در يکي از اين دو تيم به عنوان بازيکن و مربي کار کنم. هر روز ساعت 6 صبح مي رفت تا ساعت 12 ظهر در جنگل هاي شيان تمرين مي کرد تا بدنش آماده شود. آن زمان يک خانه داشتيم 160 متر و يک پيکان که ناصر پيکان را 100 هزار تومان فروخت، 50 هزار تومان داد به ما و 50 هزار تومان خودش برداشت و رفت هند.... از هند پيشنهاد داشت اما به توافق نرسيد و با قطار به بنگلادش رفت. در مسير با يک فوتباليستي به نام آميکو آشنا شد که در محمدان بازي مي کرد و رفت همين تيم. ناصر چند سال بنگلادش بود و من آتيلا و آتوسا 8 ماه بنگلادش کنار ناصر خان زندگي کرديم. واقعا آخر دنيا بود. يک بار آتوسا داشت بستني مي خورد، آن موقع 5 سالش بود، همين که چوب بستني را انداخت پائين 20 تا بچه هجوم بردند براي ليس زدن چوب بستني. آتوسا از آن روز به بعد 5 ماه داخل خانه ماند و بيرون نمي رفت. در داکا ماشين به صورت عمومي وجود نداشت و ما با «ريکشا» اين طرف و آنطرف مي رفتيم. يک صندلي بود که دو تا چرخ داشت و آدم ها آن را راه مي بردند. آنهايي که ريکشا مي راندند خوشحال بودند از اينکه داکا سرپائيني و سربالايي ندارد و صاف است.

ما را در کانال تلگرامي «کانال ورزش» دنبال کنيد
اخبار بیشتر درباره
اخبار بیشتر درباره