نیکبخت: در دربی به استقلال گل زدم، نباید شادی میکردم!
خبر ورزشي/ بازيکن اسبق استقلال گفت: بايد اعتراف کنم بعد از اينکه دروازه استقلال را باز کردم چيزي به خاطر ندارم و حتي ميتوانم بگويم ۴۰ دقيقه در جريان بازي نبودم. حسابي تحت فشار بودم و ناسزاهاي زيادي را شنيدم، صادقانه اعتراف ميکنم شادي خوبي انجام ندادم. بدون شک عليرضا واحدي نيکبخت يکي از چهرههاي جذاب فوتبال ايران در دهه ۸۰ بود،. او پس از ۷ سال حضور در استقلال به پرسپوليس رفت و بدين ترتيب يکي از انتقالهاي جنجالي فوتبال ايران رقم خورد اما اين پايان کار نبود و او دوباره به جمع آبيپوشان تهراني بازگشت تا به قول خودش با پيراهن استقلال کفشها را آويزان کند اما اين آرزو هيچوقت برآورده نشد. واحدي نيکبخت از حضورش در جمع سرخابيهاي پايتخت حرف زد. چطور استقلالي شدي؟ ناصر حجازي مرا خواست. بازي استقلال و ابومسلم در ورزشگاه آزادي من نمايش بسيار خوبي داشتم و بارها خط دفاعي استقلال را بهم ريختم. به من پيشنهاد داده شد تا در پايان فصل پيراهن استقلال را بر تن کنم. اما شاگرد ناصر حجازي نشدي؟ عمر مربيگري ناصر حجازي در استقلال به پايان فصل نرسيد. بازي استقلال و سايپا را که يادتان هست؛ آن بازي معروف که منجر به برکناري اين مرد بزرگ شد و من اين افتخار را نداشتم تا در عرصه بازيگري شاگرد او شوم. شاگرد سکوموروخوف شدي. بله اما در ابتدا او علاقهاي به من نداشت و بازيکن مورد علاقهاش افشين حاجيپور بود. او مدام در تمرينات از اين بازيکن تعريف و تمجيد ميکرد. اين وضعيت براي تو سخت نبود؟ من نه تنها نااميد نشدم بلکه انگيزهام صد برابر شد تا بتوانم حق خودم را در استقلال بگيرم و بتوانم به اهداف بزرگي که در سر داشتم، برسم. در نهايت اين قدر خوب کار کردم که سکوموروخوف مجبور شد مرا در پست دفاع چپ به کار بگيرد و از حاجيپور يک خط جلوتر استفاده کند. در تمام آن سالها مدام روي ويترين مطبوعات بودي؛ اين در چشم بودن براي تو سخت نبود؟ از سال ۷۸ که به استقلال آمدم تا روزي که فوتبال را کنار گذاشتم و يا بهتر است بگويم همين حالا در چشم و حاشيه بودم. اگر هرشخص ديگري جاي من بود فوتبالش ۵۰ بار تمام ميشد. من مدام زير شديدترين فشارها قرار داشتم اما کوچکترين تاثيري در عملکرد من نداشت. به اين شرايط عادت داشتم. از بچگي در چشم بودم و ميدانستم اين شرايط برايم رقم خواهد خورد. واليبال را به خاطر فوتبال کنار گذاشتي؟ من در واليبال پيشرفت زيادي داشتم و حتي به تيم ملي هم دعوت شدم اما ناگهان شرايط عوض شد و يک اتفاق باعث شد تا فوتباليست شوم. يک فراخوان براي تيم ملي نوجوانان گذاشته بودند. من به همراه تعدادي از دوستانم مينيبوس اجاره کرديم و به بم کرمان رفتيم. در آن آزمون انتخاب شدم و سرنوشت من از واليبال به سمت فوتبال کشيده شد. از اين اتفاق پشيمان نيستي؟ نه. براي من در فوتبال اتفاقات خوبي رقم خورد و از اين بابت ناراحت نيستم. وقتي که در سال ۸۵ استقلال به مقام قهرماني رسيد در کمال تعجب مسئولان استقلال به من گفتند نيازي به تو نداريم و من احساساتي تصميم گرفتم و به پرسپوليس رفتم. به عنوان بازيکني که هفت سال در استقلال حضور داشتم توقع اين برخورد را نداشتم. به عقب برگردي باز هم اين تصميم احساسي را ميگيري؟ نه. به طور حتم اين تصميم را نخواهم گرفت. من زمان زيادي براي انتخاب نداشتم. فقط ۲۴ ساعت به پايان فصل و نقل و انتقالات وقت باقي مانده بود. پرسپولسيها تماس گرفتند و حتي من سنگ بزرگ جلويشان انداختم اما آنها تمام شرايط مرا پذيرفتند. خيليها دوست نداشتند در آن سال بازيکن استقلال باشم. سه سال خوب را در پرسپوليس پشت سر گذاشتي. بله. سالهاي خوبي را در اين تيم داشتم اما به هر حال من در استقلال چهره و معروف شده بودم و اگر اتفاقات تلخ سال ۸۵ رخ نميداد، پيراهن اين تيم را از تن خارج نميکردم. در شهرآورد براي پرسپوليس گل زدي. مسابقهاي که با تساوي يک بر يک به پايان رسيد. در آن بازي دروازه وحيد طالبلو را باز کردم. شايد بعضيها بابت اينکه نيکبخت را راحت از دست دادند، ناراحت شدند. شادي عجيبي هم انجام دادي. بايد اعتراف کنم بعد از اينکه دروازه استقلال را باز کردم چيزي به خاطر ندارم و حتي ميتوانم بگويم ۴۰ دقيقه در جريان بازي نبودم! شب وقتي به منزل رفتم شاديام را از تلويزيون تماشا کردم. ديدن شادي گل به تيم سابقت چه حسي به تو داد؟ گفتم که چيزي به خاطر ندارم اما حسابي تحت فشار بودم و ناسزاهاي زيادي را شنيده بودم. صادقانه اعتراف ميکنم شادي بعد از گل خوبي نبود. بعد از قهرماني پرسپوليس در ليگ برتر پشت ميکروفن گفتي من پرسپوليسي هستم. جوگير شدم و آن جمله را بر زبان آوردم. حالا استقلالي هستي يا پرسپوليسي؟ من استقلالي هستم. من براي استقلال جانم را گذاشتم و با تمام وجودم براي اين تيم بازي کردم. شايد خيليها ندانند اما ۵ سال اولي که براي استقلال باز کردم مجاني بود! همه ميدانند استقلالي هستم. من بازوبند کاپيتاني استقلال را بر دستان خودم بستم، اين اتفاق در زماني افتاد که کاپيتان شدن در استقلال آسان نبود. بازيکنان بزرگي همچون جواد زرينچه، عليرضا منصوريان، محمود فکري حضور داشتند اما اين افتخار بزرگ نصيب من شد. چرا از پرسپوليس جدا شدي؟ نتوانستيم با يکديگر همکاري کنيم و خيلي راحت از هم جدا شديم. سه سال در پرسپوليس بازي کرده بودم و خودم هم دوست نداشتم در اين تيم ادامه فعاليت بدهم. دوباره به استقلال برگشتي... خب استقلال را دوست داشتم. ميخواستم با اين تيم از فوتبال خداحافطي کنم و وقتي براي ادامه بازيگري از اين تيم پيشنهاد دريافت کردم بدون ذرهاي ترديد آن را قبول کردم. من دوست داشتم با استقلال کفشها را آويزان کنم اما اين اتفاق رخ نداد و يکي از حسرتهاي بزرگ زندگيم شکل گرفت. بهترين خاطرهات از حضور در استقلال؟ بازي با الاتحاد عربستان. مسابقه نفسگيري بود و بايد در اين جدال به برتري ميرسيديم تا به مرحله بعدي جام باشگاههاي آسيا راه پيدا کنيم. بازيتا دقايق پاياني يک بر يک در جريان بود و اگر با اين نتيجه به پايان ميرسيد حذف شده بوديم. عليرضا اکبرپور سانتر کرد و من بالاتر از تمام مدافعان الاتحاد عربستان ضربه سر زدم و توپ را به تور چسباندم. آن يک گل فراموش نشدني بود که براي هميشه در ذهنم حک شده است. خيليها اعتقاد دارند نيکبخت به مربيگري علاقه ندارد. اين طور نيست. به مربيگري علاقه دارم و همين الان مدرسه فوتبالي دارم که سعي ميکنم به شاگردانم بهترين آموزشها را بدهم. به طور حتم اشتباهاتي را که در زمان بازيگريام انجام دادم در زمان مربيگري انجام نميدهم. چه زماني وارد دنياي مربيگري ميشوي؟ براي مربي شدن وقت زياد است. ميخواهم وقتي به اين چرخه وارد شدم با علم کافي وارد شوم و سالهاي سال بمانم. سقف آرزوهاي تو در مربيگري کجاست؟ انسان جاهطلبي هستم و آرزوهاي بزرگي داشتم و دارم. همانطور زماني که فوتبال بازي ميکردم در بهترين تيمها حضور داشتم الان نيز ميخواهم در عالم مربيگري چنين شيوهاي را ادامه دهم. الگوي تو در مربيگري چه کسي است؟ ناصرخان حجازي. هميشه راه و روش وي را الگوي خودم قرار دادهام. صداقت و يکرنگي و شجاعت اين اسطوره بزرگ فوتبالي مثالزدني بود و ميخواهم همان راه را در پيش بگيرم. خودم هميشه از دروغ متنفر بودم و بسياري اوقات حتي در زماني که به ضررم بوده است، حاضر نشدم روي اصول و عقايدم پا بگذارم. حتما به نيمکت استقلال نيز فکر ميکني. آرزوي هر مربي است که روزي روي نيمکت استقلال بنشيند اما همان طور که گفتم گام به گام به جلو پيش ميروم.