آقای گل به خودی!
فرهيختگان/ در زمان وزارت سلطانيفر در وزارت ورزش و جوانان دو باشگاه تحت هدايت وزارت ورزش و همچنين فدراسيون فوتبال رقمي در حدود 15 ميليون و 775 هزار دلار بدهي ارزي بالا آوردهاند که بخشي از اين پولها پرداخت شده و بخش ديگر آن بايد پرداخت شود.
به گزارش «فرهيختگان»، چندسالي ميشود که ديگر ورزش کشور و بهخصوص فوتبال حال و روز خوشي ندارد. درگيريهاي تيمهاي باشگاهي با پروندههاي گوناگون در فيفا، بلاتکليفي فدراسيون فوتبالي که ماههاست رئيس ندارد و در يک فضاي کاملا بلبشو اداره ميشود، فاجعه قرارداد ويلموتس و... مواردي هستند که فضاي يأس و نوميدي را در جامعه فوتبالي بهوجود آورده و آنقدر مشکلات زياد شده که به کلاف سردرگمي شبيه شده که نه کسي ميتواند آن را درست کند و البته نه عزمي براي جمع کردن اين بساط در رفتار تصميمگيرندگان ورزش و فوتبال ديده ميشود.
منع حضور خارجيها، تصميم بزرگ وزارت!
شايد بزرگترين تصميمي که اين روزها براي پايين آوردن بدهيهايمان به خارجيها ديده شد، منع جذب بازيکن و مربي جديد ازسوي باشگاهها بود که البته همين تصميم هم مشخصا از وزارت ورزش به سازمان ليگ ديکته شد، چراکه پيش از اين وزارت ورزش که فعلا امور مربوط به سرخابيها را در دست دارد، براي اين دو باشگاه همين تصميم را گرفته بود. البته که همين تصميم هم توسط فوتباليها و افرادي که سرد و گرم اين فوتبال را چشيدهاند و بالا و پايينش را ميشناسند، نقد شد. کارشناسان اعتقاد داشتند اولين فکري که به ذهن ميآيد، درستترين نيست.
خانهاي روي آب
به گواه اکثر کارشناسان فوتبال کشور 2 باشگاه استقلال و پرسپوليس ورشکسته هستند و حتي برخيها متعجب از اين هستند که اين 2 تيم سراسر زيانده چگونه قرار است به فرابورس راه پيدا کنند و تحويل بخش خصوصي داده شوند.
اين ورشکستگي اما در شرايط کنوني که برند اين 2 تيم مورد استقبال بسياري از شرکتهاي تجاري و اقتصادي قرار دارد چه معنياي ميتواند داشته باشد؟ اگر پاي درددل پيشکسوتان 2 باشگاه بنشينيم، اکثر قريببه اتفاق آنها روي يک موضوع تاکيد فراواني دارند و آن هم موضوع مديريت سرخابيها است. معتقدند که عدم ثبات در مديريت اين 2 باشگاه باعث شده هر فردي تنها براي منافع خود پا به اين باشگاهها بگذارد و تصميماتي که ميگيرد هم تنها براي نمايش دادن خودشان است و به همين دليل بيشتر از آنچه بايد کار کنند، حرف ميزنند.
البته موضوع مهمتر از اين هم وجود دارد و اينکه اين مديران از خرج کردن هراسي ندارند، به اعتبار استقلال و پرسپوليس خرج ميکنند تا هر آنچه براي محبوبيت بين هواداران لازم است را بهدست بياورند و چون ميدانند عمر مديريتشان طولاني نيست، نگران اين هم نيستند که از کجا و با چه منابع درآمدي بايد پاسخگوي خرجکردنشان باشند. عدم نظارت ازسوي وزارت ورزش روي عملکرد مديران دستنشاندهشان هم مزيدبر علت شده که مديران بيايند و فاجعه بهبار بياورند و بعد هم با يک خداحافظي و البته اسمي که ديگر شناخته شده است، بروند و برنامههاي بعديشان را طرحريزي کنند.
در دوران وزارت سلطانيفر هم تا دلتان بخواهد، پرسپوليس و استقلال به خودشان مدير ديدند؛ مديراني که مشخص نميشد براي چه آمدهاند و براي چه ميروند. براي وزارتنشينان فرقي هم نداشت که عملکرد مديران در اين باشگاهها موفق بوده يا ناموفق و تنها وقتي که احساس ميکنند فرد مدير، تاريخ انقضايش سر رسيده و يا شخص جديدتري را براي بردن به يکي از اين دو باشگاه مدنظر داشتند، بدون توجه به سوابق آن شخص در مديريت ورزشي و کارهايي که آن فرد ميتواند براي دو تيم پرطرفدار پايتخت انجام بدهد، اقدام به تغييرات در مديريت سرخابيها ميکردند. ناگفته نماند که همين وزارت 3 ماه است که ميخواهد هياتمديره پرسپوليس را بازسازي کند و مدام معاونانش از پايان هفتهاي ميگويند که از آخرين بار آن حدود 20 روز ميگذرد!
پولهايي که هدر رفت
اگر نگاهي به پروندههاي حقوقي چند سال اخير پرسپوليس داشته باشيم، متوجه ميشويم که برخي از آنها کمتر از فاجعه نبوده، اما آنقدر با آن نرم و راحت برخورد شده که گاهي خودمان هم احساس کرديم واقعا اتفاقي نيفتاده است.
پرونده شکايت از پرسپوليس توسط ريزهاسپور آن هم بهخاطر يک سهلانگاري ساده هنوز از ياد هواداران نرفته است. بسته شدن 2 پنجره نقلوانتقالاتي باشگاه و روزهاي سختي که برانکو و دستيارانش براي در اوج نگه داشتن اين تيم داشتند، چيزي شبيه به جهاد بود. البته که اگر رئيسجمهور جور انتخابهاي نادرست وزيرش را نميکشيد، اين پرونده به همين جا ختم نميشد و سرخها بايد جريمه هنگفتي را هم به شاکي ترکيهاياش پرداخت ميکرد.
برخورد آقاي وزير اما با مردي که تيم تحت مالکيت وزارت ورزش را با خون و دل بالا نگه داشت چه بود؟ هواداران پرسپوليس که خيلي سفتوسخت بر اين باورند که اين مربي پرافتخار باشگاه پرسپوليس توسط وزير و البته مدير منتصبش در باشگاه فراري داده شد، اما اگر نخواهيم بدبينانه به موضوع نگاه کنيم، کوچکترين کاري که وزارت ورزش ميتوانست براي قدرداني از برانکو و برجاي گذاشتن خاطرهاي خوش از دوران حضورش در پرسپوليس انجام دهد، مهيا کردن شرايطي براي پرداخت حق و حقوق اين مربي بود.
ولي برخورد وزارت آنقدر اذيتکننده است که حتي نميتوان به آن فکر کرد که يک وزير اصلا نگران وجهه کشورش نباشد و به مديراني که خودش در باشگاه مشغولبه کار کرده دستور بدهد که بهجاي تسويه با اين مرد محجوب کروات، از او در فيفا شکايت کنند تا پرداخت پولي که بابت کسب موفقيتهايشان طلب داشتند عقب بيفتد و جريمه ديرکرد هم به آن اضافه شود.
همين تصميم نادرست باعث شد پروندهاي که برانکو حاضر بود در فضايي دوستانه با 400،500 هزار يورو آن را ببندد، حالا بيش از 2 برابر براي پرسپوليس آب بخورد. آيا سلطانيفر امروز حاضر است اين ضرري را که به پرسپوليس زده، از خزانه وزارت جبران کند؟!
از اين دست پروندههايي که ميشد مديران پرسپوليس با حداقل هزينه ببندند و با نامديريتي آن را چندبرابر کردند، کم نيست. اگر در پرسپوليس و دوره مديراني که توسط سلطانيفر به اين باشگاه اضافه شدهاند نگاهي بيندازيم، به نامهاي خارجي زيادي برخورد ميکنيم. گولچ، اومانيا، نيلسون، گابريل، بوديمير، برانکو و دستيارانش، کالدرون و دستيارانش افرادي هستند که مشخصا از فيفا عليه پرسپوليس حکم گرفتند و علاوهبر غرامت، مبلغ قرارداد فصل دوم و جريمه ديرکرد را نيز با حکم فيفا دريافت کردند. به اينها هزينههاي دادرسي را هم اضافه کنيد. آقاي سلطانيفر، جناب وزير! آيا حواستان به اين اتفاقات بود؟
طلوعي که به غروب شباهت داشت
اين قبيل از اشتباهاتي که در حوزه پرسپوليس رخ داد و مقصر اصلياش هم شخص وزير ورزش بود، در استقلال هم کم رخ نداد و وزارتنشينان تا جاييکه توانستند، روي اعصاب هواداران آبي هم رژه رفتند تا کار را به جايي برسانند که اين ذهنيت براي استقلاليها ايجاد شود که وزير گرايش رنگي دارد و نميخواهد تيم موردعلاقه آنها به موفقيت برسد.
از انتخاب مديران خنثي و ناکارآمد تا افرادي که بهواسطه استقلال براي خودشان اسم و رسمي در فوتبال دستوپا کردند و درنهايت آتش را به جان استقلال انداختند تا آب خوش از گلوي اين تيم پايين نرود را ميتوان نمونه بارزي براي اشتباهاتي که توسط وزارت به استقلال تحميل شد دانست.
هرچند توئيتهاي سخنگوي وقت وزارت ورزش و جوانان هم کم استقلاليها را عصباني نکرد. زماني که در ريزترين کارهايي که جزء وظايف مديران استقلال بود دخالت ميکرد و اخباري که بايد روابط عمومي آبيها منتشر ميکردند را يک مقام مسئول وزارت توئيت ميکرد و البته در اين بين کسي هم نبود که جلوي اين فرد را بگيرد.
رفتن استراماچوني براي استقلاليها خيلي دردناک بود و شايد چيزي که بيشتر از رفتن اين مرد خوشتيپ آبيها را اذيت ميکرد، قرارگرفتن آنها بين زمين و هوا بود. آنها يک روز با خبر طلوع استرا از خواب بيدار ميشدند و روز بعد خبر از شروط يازدهگانه اين مرد ايتاليايي براي بازگشت شنيده ميشد. وزارت بهظاهر خيلي تلاش کرد اين مربي را به استقلال برگرداند تا برچسب فراري دادن استرا را روي خودش نچسباند، اما باز هم سوءمديريت به آنها اجازه نداد تصميمات درست در مذاکره با اين مرد ايتاليايي را اتخاذ کنند.
لورفتن قرارداد و ريز صحبتهاي مذاکره که قرار بود محرمانه بماند، مرد محبوب آبيها را روزبهروز از استقلال دورتر ميکرد و علاوهبر مديران منقلب، کسي از وزارت هم يقه فردي که در اين ميان موش ميدواند را نگرفت تا استراماچوني بهجاي اينکه طلوع کرده باشد، غروب کند.
مثل پرسپوليس در استقلال هم ليست بلندبالايي از بازيکنان و مربيان خارجي ديده ميشود که خيليهايشان بيدليل آمدند و بيدليلتر رفتند و بهجاي توافق با آنها پيش از کشيده شدن قضيه به فيفا، با بيمحلي و دست روي دست گذاشتن بدهيها را روزافزون افزايش دادند تا حالا استقلاليها هر روز بيشتر از روز قبل نگران بسته شدن پنجرههاي نقل و انتقالاتيشان باشند.
جپاروف، بويان، ايسما، بودوروف، پروپچيچ، منشا، استراماچوني و دستيارانش، شفر و دستيارانش و البته پسر آناليزورش و پادواني افرادي هستند که در زمان وزارت سلطانيفر به فيفا شکايت کردهاند، خيلي از آنها حکم قطعي گرفتهاند و پروندهشان بسته شده و بعضيها همچنان در انتظار صدور حکم نهايي کميته انضباطي فيفا هستند. استقلاليها به وکلاي پروندههايشان در فيفا هم مبلغ قابلتوجهي بدهکارند که ميتواند هزينه قابلتوجهي را روي دست اين باشگاه بگذارد.
فرار قهرمانان و تغيير تابعيت
يکي از ضعفهاي بزرگ وزارت ورزش و جوانان سلطانيفر در برخورد با ورزشکاران و قهرمانان بوده است و کار به جايي رسيد که موجي از فرار قهرمانان مليپوش و تغيير تابعيت آنها در همين دوره مشاهده شد؛ ورزشکاراني که اکثرشان بعد از ترک ايران بسيار ناراحت و غمزده بودند و از عمده دلايل جداييشان، به برخوردهايي که با آنها ازسوي مديران صورت گرفته اشاره و يا از شرايط انتخابهاي جهتدار در تيمملي صحبت ميکردند، اما درنهايت اتفاقي که افتاد، کوچ اين ورزشکاران بود که بيش از هرچيز انرژي مربيان سوخت؛ مربياني که براي رساندن يک بازيکن به سطح ملي و قهرماني چه سختيهايي را متحمل شده بودند و خيلي راحت بايد حاصل تلاش چندينسالهشان را دودستي تقديم کشور ديگري ميکردند.
البته که با خروج اين افراد، سرمايه هم از کشور خارج شد؛ سرمايهاي که براي ساخت اين بازيکنان صرف شد تا آنها بتوانند يک روز با مدالآوري و کسب موفقيت پاسخ مثبتي به اين هزينهها بدهند و تمام اينها بهدليل مديريت نادرستي است که در سطح اول ورزش رخ داد و دودش به چشم ايران و جامعه ورزش رفته است. سخت است که بخواهيم از کنار نامهايي مثل عليرضا فيروزجا، غزل حکيميفرد، ميترا حجازيپور، عليرضا فغاني، کيميا عليزاده، محمد رشنونژاد، سعيد مولايي و... بهسادگي عبور کنيم. شايد استعداد در اين مملکت زياد باشد، اما آيا در کشوري که فراواني استعداد است بايد استعدادسوزي صورت بگيرد؟!
رياست فدراسيونها، مثل رياست سرخابيها
انتخابهاي نادرست مديران ورزشي فقط به فوتبال و استقلال و پرسپوليس منتهي نشده و ميبينيم که ورزش را مديراني اداره ميکنند که هيچ دل و دماغي براي پيش بردن اهداف ورزشي ندارند و اين را از اتفاقاتي که در فدراسيونهاي مختلف ورزشي رخ ميدهد، ميتوان متوجه شد.
آن اتفاق فاجعهبار در ووشو رخ داد و مشخص شد تعدادي از ورزشکاران ما در جام جهاني 2018 چين با مواد نيروزا مقابل حريفان خود قرار گرفتهاند. اما چه کسي بابت اين اتفاق تلخ توبيخ شد؟ جودو تعليق شد، اما آيا تمام دلايل تعليق جودو به سعيد مولايي و ادعاهايش مربوط ميشد يا يک جاي مديريت آقايان هم ميلنگيد؟ رشتههاي مدالآور ما در المپيک يعني کشتي، وزنهبرداري و تکواندو حال خوشي ندارند و دبير اخيرا گفته ما در المپيک بعدي روي حتي يک برنز هم نبايد حساب کنيم! با عملکرد وزارت فعلي شايد روساي ديگر فدراسيون هم همين نظر را داشته باشند.
کي بود، کي بود، من نبودم!
گل سرسبد اتفاقات ورزش کشور همين چند روز قبل اتفاق افتاد؛ جايي که فدراسيون فوتبال روي يک سهلانگاري در آوردن مربي خارجي و عقد قرارداد با او، به پرداخت 6 ميليون و 200 هزار يورو غرامت به اين مربي محکوم شد که ورزش ايران را به شوکي بزرگ فروبرده است. آنهم درحاليکه قبلا دو ميليون يورو هم گرفته بود.
روزهاي نخست همه باد در غبغب انداخته بودند که بياييد مورينيوي بلژيکي برايتان آوردهايم و از هر فرصتي براي عکس يادگاري انداختن با او استفاده ميکردند، اما بعد از اينکه بوي جريمه و نقرهداغ شدن آمد، يکي قلبش را گرفت و رفت، ديگري چنان گم شده که هيچکس هيچ نشاني از او ندارد و وزارت هم از موضع بالا حرف ميزند که چنين ميکنيم و چنان ميکنيم. اصلا به روي خود هم نميآورند که موسسه فرهنگي ايران- هلند چيست؟ چرا بايد به وزارت مربي معرفي کند؟ وزارت چرا بايد اين پيشنهاد را پاراف کند و به فدراسيون بدهد؟ و کلي سوال ديگر که هربار وزارتيها به گردن فدراسيون انداختند و فدراسيونيها هم وزارت را مقصر قلمداد کردند.
زيان 16 ميليون دلاري
با احتساب همين نفراتي که در بالا اسم آورديم، در زمان وزارت سلطانيفر در وزارت ورزش و جوانان دو باشگاه تحت هدايت وزارت ورزش و همچنين فدراسيون فوتبال رقمي در حدود 15 ميليون و 775 هزار دلار بدهي ارزي بالا آوردهاند که بخشي از اين پولها پرداخت شده و بخش ديگر آن بايد پرداخت شود. احتمالا با محاسبه دقيقتر اين مبلغ به 16 ميليون دلار هم خواهد رسيد. اگر مديريت در ورزش کشور بهدرستي انجام ميشد، حالا بخش قابلتوجهي از اين مبلغ که در تبديلش به تومان حدود 368000000000 تومان ميشود، در خزانه فدراسيون و باشگاهها موجود بود و تن و بدن اهالي فوتبال از بابت جرايم سنگين احتمالي نميلرزيد. اين روزها هواي ورزش کشور بهشدت اکسيژن کم دارد و همه احساس خفگي ميکنيم!