وینسنت وگاسهای پرسپولیس
اعتماد/ آيا عملکرد برخي بازيکنان پرسپولس يادآور تصوير وينسنت وگاس در پالپفيکشن نيست که يادش ميرود براي کشتن يک آدم رفته و ميايستد با همکارش در مورد ماساژ پا حرف ميزند؟ آيا اين همان کاريکاتور يک آدم حرفهاي نيست که هيچ درکي از موقعيت ندارد و از اصول رفتاري تهي است؟
«حرفهايها هميشه آدمهاي جذابي هستند. مرد و زن هم ندارد. توي فيلمها حتما ديدهايد. لئون با بازي جان رنو يا جف با بازي آلن دلون در سامورايي. خونسرد و کمديالوگ. در فيلمهاي هاليوودي هم که تا به دلتان بخواهد، کاراکترهايي به تصوير کشيده ميشود که مو لاي درز کارشان نميرود. عادتهاي خاصي دارند و يک نظم مشخص بر زندگيشان حاکم است. آدمهاي پرفکتي که يک ويژگي مشترک دارند. هميشه منطق را بر احساسات غلبه ميدهند و متوجه شرايط موجود هستند. شخصي که پسوند حرفهاي را يدک ميکشد اما نميداند اوضاع از چه قرار است و تصميماتش کلي باگ دارد، باعث خنده ميشود. درست مثل وگان وينسنت در پالپفيکشن با بازي جان تراولتا. کاراکتري که تارانتينو به عنوان کارگردان و نويسنده عمدا او را يک حرفهاي خنگ تصوير کرده. مردي که تيپيکال شخصيت حرفهايهاي سينما را دارد. شاتگان حمل ميکند. خوشگل سيگار ميکشد و کتوشلوار مشکي و خفن ميپوشد اما مدام گند ميزند. مثلا در حالي که با يک گروگان مشغول گفتوگوست اسلحه توي دستش ناغافل شليک ميکند و مغز گروگان را ميپاشاند توي دوربين. مخاطب ميخندد. از آن لحظه هر چه وگاس بيشتري روي حرفهاي بودنش تاکيد ميکند بيشتر خندهدار ميشود. درست مثل برخي از بازيکنان پرسپوليس در اين روزها.
روز سهشنبه يحيي گلمحمدي، سرمربي پرسپوليس در واکنش به شايعه داشتن پيشنهاد نجومي از شرق آسيا يک جمله گفت و شد ختم کلام. «پيشنهاد ندارم. فينال آسيا و قهرماني احتمالياش را با هيچ چيزي عوض نميکنم.» به گلمحمدي نقدهايي وارد است و اتفاقا در شمارههاي قبلي همين «اعتماد» به آنها اشاره کرديم. با اين حال از اصليترين ويژگيهاي يحيي ميتوان به حرفهاي بودن او در انتخابهايش اشاره کرد. وقتي بعد از ناکامي در دوره نخست حضورش در پرسپوليس کنار گذاشته شد بدون جنجال رفت سراغ تيمهاي ديگر و بهتر کردن خودش. با تراکتور، ذوب آهن و شهرخودرو. او آن قدر بيحاشيه و منطقي پيش رفت که خود پرسپوليسيها او را دوباره با منت و سلام و صلوات برگرداندند. يحيي ميدانست کي بايد برود و کي بايد برگردد. او حالا هم به خوبي ميداند در چه موقعيتي است. فينال ليگ قهرمانان آسيا. جايي که هر تيم هر سرمربي يا هر بازيکني آرزويش را دارد. مهمترين تورنمنت فوتبالي باشگاهي آسيا و حتي مهمتر از جام ملتهاي آسيا. فرصتي براي حضور در جام باشگاههاي جهان و قرار گرفتن کنار رئال و بايرن و ديگر بزرگان فوتبال جهان. يعني باز شدن يک دريچه بزرگ به دنيايي که تا ديروز غير قابل دسترس به نظر ميرسيد. يحيي ميداند اگر تيمهايي به دنبالش باشند با نايبقهرماني آسيا يا گذشت چند ماه نظرشان عوض نميشود.
بايد گفت هر مربي ديگري هم جاي يحيي باشد بايد همين حرف را بزند. اين اصول حرفهايهاست. هر کس چه مربي و چه بازيکن که ادعا ميکند، حرفهاي است بايد همين نگاه را داشته باشد. اما آن چه در واقعيت براي پرسپوليس به عنوان فيناليست آسيا رخ داده، داستاني متفاوت دارد. انگار برداري سامورايي را تبديل به پالپفيکشن کني. جايي که آدمهاي حرفهاي داستان تصميماتي ميگيرند و کارهايي ميکنند که موجبات خنده ديگران را فراهم ميکنند و مخاطب از خودش ميپرسد:«واقعا اون کارو انجام داد؟» همانطوري که اين روزها هواداران پرسپوليس و کارشناسان فوتبال از خودشان ميپرسند: «بازيکنان پرسپوليس واقعا دارن اين کارو ميکنن؟» و جواب متاسفانه مثبت است. برخي بازيکنان پرسپوليس به محض فيناليست شدن در آسيا شروع به بحرانسازي کردند و با کليدواژه «پيشنهاد خارجي چند صد هزار دلاري» باشگاه را در منگنه گذاشتند و خون به دل هواداران کردند. تاکيد ميکنم بازيکنان تيمي که دو ماه ديگر بايد در فينال آسيا بازي کنند! شجاع خليلزاده در راس آنها و به دنبالش بشار رسن به شکل جدي و محمد نادري با آوردن اسم استقلال و چند بازيکن ديگر در حد گمانهزني!
اجازه بدهيد همين ابتداي کار به اين نکته اشاره کنيم که ما به عنوان اعضاي رسانه از تکتک مشکلات موجود در باشگاه پرسپوليس مطلعيم. ميدانيم مهدي رسولپناه مدير کاربلدي نيست. همين دو روز قبل فايل صوتي منتسب به او منتشر شد که احتمالا تا مدتها در پرسپوليس دلخوري و حاشيه ايجاد خواهد کرد. همچنين ميدانيم کفگير باشگاه خورده به ته ديگ. ميدانيم برخي از آپشن قراردادها مانده. ميدانيم قيمت دلار بالا رفته و قراردادي که سال پيش ارزشمند به نظر ميرسيد، امسال معمولي شده. ميدانيم بازيکنان پرسپوليس باکيفيت هستند و هر بازيکن باکيفيتي پيشنهادات خارجي دلاري دارد. ميدانيم وضعيت خوب نيست. واقعا ميدانيم ولي هيچ کدام از اينها به هيچ عنوان نميتواند براي جدايي از تيمي که در فينال آسيا حاضر است، قانعکننده باشد. اصلا حرف زدن در موردش خندهدار است. مثل اين است که براي يک نفر استدلال کنيم وقتي خورشيد در آسمان ظاهر ميشود روز است.
بازيکني مثل شجاع خليلزاده که واقعا هم باکيفيت است چطور ميتواند خودش را راضي کند از تيم قهرمان ايران و فيناليست آسيا برود تيم درجه دوي قطري؟ بشار رسن چطور؟ از آن بدتر همراه با اين همه حاشيه. ميآيم و نميآيم. پيغام و پسغام فرستادن. استوري گذاشتن. پادرمياني. بالا و پايين. بله! تياگو آلکانتارا هم از بايرني که سهگانه اروپا را گرفته بود، جدا شد. ولي به کدام تيم رفت؟ ليورپول! فاتح يوسيال ۲۰۱۸ و ليگ برتر ۲۰۱۹. تازه آن هم بعد از قهرماني با بايرن. از هر طرف که نگاه کنيم همه چيز از اساس غلط است. اصلا نميخواهيم مثل خيليها بازيکنان جداييطلب را به بازارگرمي و سوءاستفاده از شرايط متهم کنيم (که اگر اين باشد واويلاست). کما اين که روي کيفيت فني اين بازيکنان صحه گذاشتيم. پس فرض ميکنيم واقعا پيشنهادات هنگفت وجود دارد. آيا اين بازيکنان فکر نميکنند هر پيشنهادي که امروز دارند ۴ ماه بعد در نيمفصل هم خواهند داشت؟ تازه آن موقع ممکن است به عنوان بازيکني که قهرماني آسيا دارد، بنشينند پاي ميز مذاکره و اين يعني دستمزد بيشتر. اين افراد فکر نميکنند با حاشيهسازيشان چه بلايي سر تيم ميآورند؟ نگه داشتنشان ميشود يک مصيبت و رد کردنشان مصيبت ديگر. افزايش دستمزدشان بازيکنان ديگر را هوايي ميکند (که البته اين اتفاق افتاده و در خبرها آمده برخي بازيکنان پرسپوليس هم طلب دستمزد بيشتر کردهاند) و رفتنشان دست تيم را در روزهاي پاياني نقلوانتقالات ميگذارد توي پوست گردو. همه اينها در شرايطي است که آنها فرصت بازي در فينال ليگ قهرمانان را دارند.
آيا اين يادآور تصوير وينسنت در پالپفيکشن نيست که يادش ميرود براي کشتن يک آدم رفته و ميايستد با همکارش در مورد ماساژ پا حرف ميزند؟ آيا اين همان کاريکاتور يک آدم حرفهاي نيست که هيچ درکي از موقعيت ندارد و از اصول رفتاري تهي است؟ که عوض تمرکز روي مهمترين موقعيت زندگياش که او را به تيم ملي هم رسانده، ميرود قراردادش را فسخ ميکند يا پنهاني با تيم قطري مذاکره ميکند؟ شايد برخي بگويند تقصير مدير برنامههاي بازيکنان است. در پاسخ بايد گفت بازيکني که در چنين سطحي بازي ميکند و آينده و اعتبارش را ميسپرد دست يک دلال حتي ديگر کاريکاتور يک آدم حرفهاي هم نيست.»