چلنگر و بازگویی رازهای مترجم بودن در تیم ملی
ورزش 3/ رضا چلنگر در گفتگويي اقدام به يادآوري و بازگوکردن گوشههايي از تاريخ فوتبال ايران با حضور مربيان کروات کرده است.
شمار مربيان کرواتي که مسيرشان به فوتبال ايران افتاده را از دست دادهايم، اما در همه اين سالها، مردي در قامت مترجم در کنار آنها ايستاد و محرم هزاران راز گفته و نشده فوتبال ايران شد، تا جايي که به او لقب "جعبه سياه فوتبال ايران" را دادند.
رضا چلنگر گفت و گويي با ايمنا در مورد موضوعات مختلفي حرف زده، که در ادامه ميخوانيد.
*جايي خوانده بودم که در رشته پزشکي تحصيل ميکرديد، چه شد که از مترجمي و فوتبال سر در آورديد؟
بله رشته من پزشکي بود و اتفاقي و بدون برنامه قبلي سر از مترجمي فوتبال در آوردم. به واسطه آن زبان کرواتي را ياد گرفتم و مدتي هم در سفارت ايران به عنوان کارمند محلي کار کردم. بر اثر حادثه و اتفاق بود که سر از فوتبال در آوردم.
*سبک خاصي در ترجمه داريد که از کمتر مترجمي در ايران سراغ داريم، به شکلي همزمان و با سرعت ترجمه ميکنيد، به نظر الگو شما يک خانم مترجم کروات بوده است؟
واقعيت اين است که پس از آنکه استقلال کرواسي برقرار شد به همراه آقاي سفير به ديدار رئيس جمهور کرواسي رفته بوديم. جلسه در کاخ رياست جمهوري برگزار شد و ترجمه را انجام دادم. آن زمان ترجمه سياسي به اين شکل بود که اجازه دهيد فرد کامل صحبت کند و سپس ترجمه کنيد. خود سياستمداران نيز آشنا بودند که بايد جمله به جمله حرف بزنند و بعد ادامه دهند. البته ميشد صبر کرد فرد کل حرفهايش را بزند و بعد ترجمه انجام شود. من هم همين روش را ياد گرفته بودم. ديده بودم زماني که رئيس جمهور کرواسي براي سخنراني به سازمان ملل رفته بود، خانم مترجمي داشت که با مکثي شايد به اندازه يک دهم ثانيه ترجمه را انجام ميداد. اين موضوع در ذهنم بود. آن روز وقتي مسئول دفتر تشريفات رياست جمهوري من و سفير را تا ماشين همراهي کرد، سوال کرد امر ديگري نيست؟ سفير گفت نخير اما من گفتم چرا هست. رئيس جمهور مترجم خانمي دارد آيا امکان ملاقات براي چند لحظه با او را دارم؟ گفت صبر کنيد. پنج دقيقه بعد خانمي با مانتو شيک و تميز جلو آمد و گفت گِي گِلِنا هستم. پرسيدم که ترجمه شما در سازمان ملل را ديدم، چطور آن را انجام ميدايد؟ خيلي مختصر و مفيد برايم توضيح داد که راهش اين است که هر روز صبح که از خواب بيدار شدي جلو آينه ايستاده و ۱۵ تا ۲۰ دقيقه صداي ضبط شدهاي را پخش کرده و آن را به زبان مادري ترجمه کني تا به اين شکل هم لب خواني، و نيز شنيدن و گفتن را انجام ميدهي و ميتواني آرام آرام ذهن و زبانت را براي ترجمه همزمان هماهنگ کني. بعد از آن براي يک ماه اين روش را تمرين کردم تا ببينم جواب ميدهد که ديدم موفق شدم آن را انجام دهم.
*مدتي هم در يک روزنامه مشغول بودهايد. آشنايي با جنس کار خبر و خبرنگاران براي شما به عنوان مترجم فوتبال که بايد با رسانههاي مختلف سر و کله بزند، چه تأثيري داشت؟ نظرتان درباره شغل خبرنگاري چيست؟
زماني که در روزنامه مشغول کار شدم پنج شش سالي مترجمي انجام داده بودم و با کنفرانسهاي مطبوعاتي آشنايي داشتم. ولي اين تجربه کمک کرد تا بدانم جنس کار خبرنگاران ما به چه شکلي است و چگونه کارهاي خبري مثل مصاحبه و تفسير نوشتن را انجام ميدهند. دوستاني که مربي يا بازيکن هستند عمدتاً خبرنگار نبودهاند و با جنس کار خبر غريبه هستند. اما متوجه شدم کاري است پرزحمت، پرمسئوليت و با درآمدي بسيار پايين که با حجم کار آن تناسبي ندارد. ولي چون شغل پر تنوعي است برايم جذاب بود و هر لحظه منتظر رسيدن خبر خوب يا بد بوديم. البته من در بخش خارجي بودم اما هميشه با وجود اينکه کارم را انجام ميدادم، به بخش داخلي نيز توجه ميکرد.
*در سالهاي اخير مربيان کروات زيادي به ايران آمده و نتيجه گرفتهاند، چه فاکتوري باعث ميشود مربيان کروات تا اين اندازه با شرايط فوتبال ايران وفق پيدا کنند؟
علت اصلي اين است که جنس جامعهشان بسيار شبيه جامعه ما است. ساختار و نوع روابط اجتماعيشان هم بسيار نزديک به ما است. درست مثل خود ما اهل بگو و بخند و اجتماعي هستند. ضمن اينکه خانواده دار هستند و به دوست هم توجه ميکنند.
*دليل اين همه شباهت ميان جامعه ايران و کرواسي چيست؟
شايد به دليل آن تئوري تاريخي باشد که ميگويد کرواتها از ايران مهاجرت کردهاند. يا اينکه دست شرايط زده و به شکل حادثهاي شبيه جامعه ايران شدهاند. هر چه که هست مشابهت وحشتناکي با جامعه کرواسي داريم.
*و به نظر خودشان را آريايي ميدانند…
بله. به شدت پايبند آرياييبودنشان هستند و همه جا خيلي با افتخار از آن حرف زده و به آن افتخار ميکنند.
*بلاژويچ مربي بزرگي بود و با کرواسي به سومي جهان دست يافت اما نتوانست در ايران موفقيتهايش را تکرار کند و تيم ملي از صعود به جام جهاني ۲۰۰۲ باز ماند، دليلش چه بود؟
درست است. تيم ملي نتوانست با بلاژويچ نتيجه بگيرد ولي در مسيري که براي نتيجه گرفتن پيمود، بسياري از موانع و مشکلاتي که جلوي ساير مربيان ميگرفت را بر طرف کرد و راه را به طريق علمي پيمود. اردوهاي تيم ملي را براي نخستين بار به شکل منظم برگزار کرد. او گفت بايد برنامهريزي شود و اينطور نباشد که ۳۶ بازي به ميل استقلال و پرسپوليس برگزار شود و مثلاً يک ديدار که اين دو تيم نياز به نتيجه و امتياز داشتند آن بازي منحل شود.
بلاژويچ از طريق تکريم خبرنگاران اعم از صدا و سيما و نوشتاري با مردم ارتباط پيدا کرد و همچنين قواعد منظمي را بر آنارشيت (بي نظمي) موجود حاکم کند. در واقع او ابزار لازم را در تيم ملي در اختيار داشت اما بايد آنها را آرام آرام سر جاي خودشان قرار ميداد و از آن استفاده ميکرد.
*اين مشکلات و موانعي که از آن زمان تيم ملي نام ميبريد دقيقاً چه بود؟
خاطرم هست در زمان بلاژويچ اردو ۲۵ روزهاي را رفتيم که از اتريش شروع و پس از حضور در کرواسي و بوسني خاتمه مييافت و ۸ ديدار تدارکاتي خيلي خوب از سبک تا سنگين را برگزار کرديم. زماني که به ايران بازگشتيم يکي از مربيان خيلي معروف در مصاحبهاي که با روزنامه ابرار ورزشي داشت طبق آنچه در آن دوران مد شده بود به نحوه اردو معترض شده و گفته بود که اين بازيهاي تدارکاتي اصلاً به چه دردي ميخورد! البته او از روي صداقت اين حرف را زده بود اما زماني که اين مصاحبه را براي بلاژويچ و برانکو که در کنارش نشسته بود ترجمه کردم، هر دوشان بسيار تعجب کردند پرسيدند واقعاً اين آدم چنين حرفي زده است؟! اين بازيهاي تدارکاتي و اهميتشان الان براي من و شما عادي شده است اما آن زمان چنين مساله سادهاي نيز مقوله غريبي بود.
*در صحبتهايتان به برانکو اشاره کرديد. آيا او نقش پررنگي در کنار بلاژويچ داشت؟
بلاژويچ به ظاهر آدم مستبدي بود اما درون کادر فني خود دموکرات و مانند ستاد جنگ رفتار ميکرد. برانکو نقش افسر ارشد را داشت. به همه جاي زمين سرک کشيده و اطلاعات را جمع ميکرد و در کاغذي مينوشت. برانکو سپس با بلاژويچ دور يک ميز مينشتند و اطلاعات و نوشتهها را پهن کرده و تاکتيک و نفرات را مشخص و با هم بحث و بررسي ميکردند اما در نهايت تصميم با بلاژويچ بود. برانکو همچنين نقش پررنگي را در انتخاب بازيکن داشت. خدا به برخي توانمندي مربيگري و تشخيص بازيکن از غير بازيکن را ميدهد که برانکو نيز اين توانمندي را داشت. او بازيکن را نسبت به پستي که ميتواند بازي کند سنجيده و ميتواند آن را پيدا کند. نميدانم چطور اين کار را ميکند و من نيز نميتوانم اين کار را انجام دهم. اين توانايي اکتسابي هم نيست و معيارهايي را در ذهنش دارد که با آنها تشخيص ميدهد و همين موضوع خيلي به کمک تيم ملي آمد.
*از توانمندي برانکو در شناخت بازيکنان گفتيد، کدام بازيکنان را او براي تيم ملي شناسايي کرد؟
براي مثال رحمان رضايي، علي کريمي، آرش برهاني، آندرانيک تيموريان، محرم نويدکيا و محمود کريمي و بسياري ديگر که عمدتاً از اکتشافات برانکو بودند.
*در آن سالها معمولاً تيم ملي متشکل از بازيکنان استقلال و پرسپوليس بود چه شد که نويدکيا و محمود کريمي از سپاهان دعوت شدند؟
استانکو در آن زمان در سپاهان کار ميکرد و در صحبتي که برانکو با او داشت، برايش توضيح داد که براي اين پستها نياز به بازيکن دارم. جوان بوده و پير هم نباشند چرا که بازيکن مسن بسيار دارم. آن موقع حتي سن و سال هم ملاک نبود و تا بازيکني بيهوش نميشد و تازه آن هم با ضوابط خاص از تيم کنار گذاشته نميشد!
اما برانکو دنبال جذب چنين بازيکناني نبود. رئيس فدراسيون خيلي تاکيد داشت که ميخواهيم جوانگرايي کنيم ولي زورمان به باشگاهها نميرسد. اما طبيعي است که اگر تيم ملي تغيير کند، باشگاهها نيز آرام آرام روند جوانسازي تيمهايشان را شروع ميکنند چرا که همه چيز از نوک هرم شروع ميشود. استانکو نيز گفت دو بازيکن (محرم نويدکيا و محمود کريمي) که خودم ميشناسم و شاخصتر هستند را به آرامي به تيم ملي تزريق ميکنم. پس از آن استانکو رفت و فرهاد کاظمي به سپاهان آمد. نزديک جام الجي بود که محمود کريمي گفت نميخواهد ديگر به تيم ملي بيايد. علتش را نميدانم اما بعداً که از او سوال کردم، گفت در آن زمان ترديد داشتم و فکر ميکردم بازي در تيم ملي برايم زود است. محرم ولي ماند و خوب هم درخشيد.
*احتمالاً مطلع هستيد که بسياري به خاطر نداشتن سابقه کار در فوتبال ملي، اسکوچيچ را نقد ميکنند. اين در حالي است که برانکو هم زماني که سرمربي ايران شد، در فوتبال ملي تجربهاي نداشت فکر ميکنيد اسکوچيچ هم بتواند مانند برانکو موفق شود؟
نکته ريزي را جا انداختيد. برانکو قبل از اينکه سرمربي تيم ملي ايران شود ۸ سال در کادر فني بلاژويچ در رأس تيم ملي کرواسي کار کرده بود. در نتيجه از کنار بلاژويچ آشنايي کامل با جو آئيننامهها تمام مسائل عرف فوتبال ملي پيدا کرده بود. ضمن اينکه در چند باشگاه مختلف در کرواسي و همچنين يک سال هم در هانوفر سرمربيگري کرده بود. يک سال نيز به همراه بلاژويچ در ايران تجربه کسب کرد و کاملاً با جامعه ايران آشنا شد. در واقع کتکها را بلاژويچ خورد ولي برانکو از کنار آن به نفع خودش استفاده و توانست اين اطلاعات را جمع کند.
*با اسکوچيچ نيز در ارتباط هستيد؟
ارتباط مستقيم و مداوم با اسکوچيچ ندارم ولي داخل و خارج کشور همديگر را ديده و با هم آشنايي داريم. با اين حال پيگير کارش بودهام و او در هر تيم باشگاهي که بوده، موفق شده است. در تيمهاي پايين و وسط جدولي مربيگري کرده و توانسته آنها را سامان دهي کند. مربي خوبي است اما عملکردش در تيم ملي قطعي نيست چرا که بر خلاف برانکو تاکنون در فوتبال ملي کار نکرده است. اما اينکه جوياي نام بوده و به دنبال اين است تا سري در سرها در بياورد شايد انگيزه کافي را به او بدهد تا با دقت عمل و شهامت خيلي بيشتري پا به مسابقات بگذارد.
*يکي از تورنمونتهاي موفق در زمان برانکو، جام ملتهاي آسيا چين بود که ايران تا يک قدمي فينال پيش رفت؛ يادتان هست بعد از آن پنالتي چه شرايطي بر رختکن تيم حاکم بود و برانکو چه واکنشي نشان داد؟
بعد از بازي شرايط خاصي در رختکن نبود چون پنالتيها ۵۰-۵۰ است و بازيکن است که چگونه زدن آن را تصميم ميگيرد. به ويژه که بازيکن نامي چون يحيي گل محمدي در آن لحظه تصميم گرفت چيپ بزند که اشتباه از آب درآمد. ايمان مبعلي نيز توپ خود را به قدرت زد به بالاي دروازه رفت که او نيز قطعاً دوست داشته به گل تبديل شود. اين دو پنالتي باعث شد تا از فينال جام ملتهاي آسيا باز بمانيم. البته نقش داوري را هم فراموش نکنيد. داور لبناني که فکر ميکرديم حق برادري در آسيا با ما دارد، حسابي برادرياش را به جا آورد (با خند).