سنتکام؛ بازوی آمریکا برای حمایت از گروههای تروریستی در منطقه
فارس/ نگاهي به عملکرد فرماندهي مرکزي ارتش آمريکا در غرب آسيا نشان ميدهد که عملکرد اين نهاد بيش از آنچه که به ارگان نظامي شبيه باشد، به يک گروهک تروريستي ميماند. مشارکت عميق نيروهاي آمريکايي در عملياتهاي گوناگون نظامي با ماهيت تروريستي واقعيتي است که شواهد گوناگون در طول ۷۰ سال گذشته از زمان آغاز جنگ سرد ماهيت آن را تأييد کردهاند. از کودتاي سال ۱۹۵۳ در ايران و برکناري دولت دکتر مصدق گرفته تا کودتاهاي خونين در آمريکاي لاتين در دهههاي ۷۰ و ۸۰ و حملات مستقيم نظامي به کشورهاي عراق و افغانستان همه و همه گوشهاي از شقاوتهايي است که منجر به تباه شدن ده سال از زندگي ملتها شده است. با اين حال داستان دخالتهاي آمريکا در خاورميانه از ساير ماجراجوييها خونينتر بوده است. سنتکام از کجا شروع شد؟ از زماني که انقلاب اسلامي در سال ۱۹۷۹ ايران را از ليست کشورهاي هم پيمان غرب خارج کرد، دغدغه حفاظت از منابع نفتي خاورميانه يکي از مهمترين مشغلههاي ذهني آمريکا بوده است. استقرار دولت کمونيستي در افغانستان و پس از آن حمله نيروهاي اتحاد جماهير شوروي اين دغدغه را تبديل به يکي از مهمترين راهبردهاي امنيت ملي آمريکا در آخرين ماههاي دولت کارتر کرد. تشکيل يک گروه واکنش سريع براي ورود احتمالي به هر گونه درگيري که جريان نفت را به سمت آمريکا مختل کند و آغاز حمايت از مجاهدين افغاني و تشکيل يک شبکه کمک رساني بين المللي براي ارسال مجاهدان عرب از سرتاسر دنيا بخشي از اين راهبرد بود. با اين حال قدم اصلي براي تسلط آمريکا بر يکي از مهمترين مناطق دنيا در سال ۱۹۸۳ برداشته شد، زماني که فرماندهي مرکزي آمريکا يا «سنتکام» براي هدايت عمليات نيروهاي مسلح آمريکا در يکي از حساسترين مناطق دنيا ايجاد شد. اين فرماندهي در ابتدا قرار بود تا در صورت ورود اتحاد جماهير شوروي به يک جنگ تمام عيار و اشغال ايران از رسيدن ارتش سرخ به خليج فارس جلوگيري کرده و يک سد دفاعي در سلسله کوههاي زاگرس ايجاد کند. با اين حال «نورمن شوارتسکف» اولين مسئول اين فرماندهي اعتقاد داشت که با تحولات ايجاد شده در اتحاد جماهير شوروي ديگر خطري از سوي بلوک شرق اين منطقه را تهديد نميکند، اما اولين تهديد احتمالي، حمله رژيم صدام حسين به مناطق نفت خيز کشورهاي عربي بود. پيشبينياي که چند سال بعد تحقق يافت؛ حملهاي که برخي از مقامات عراق همان زمان آن را ناشي از چراغ سبز سفير آمريکا در بغداد به صدام حسين دانستند. از آن زمان تاکنون به صورت رسمي، اين فرماندهي مأموريت هدايت عملياتهاي متعارف ارتش آمريکا در اين منطقه را بر عهده دارد که از آن جمله ميتوان به عمليات طوفان صحرا، عمليات نظامي ارتش آمريکا براي اشغال غير قانوني عراق و افغانستان و همچنين حفظ امنيت جريان نفت به سمت غرب اشاره کرد. با اين حال اين فرماندهي نيمه تاريکي دارد که چندان در گزارشهاي رسمي که از عملکرد آن منتشر ميشود، برجسته نيست. عملکردي که بيش از اين که به فعاليت يک ارتش رسمي شباهت داشته باشد به يک گروه تروريستي تمام عيار شبيه است. هدف، ايران در کوران عمليات نيروهاي آمريکايي در عراق و درگيريهاي گسترده با نيروهاي مردمي در اين کشور، آمريکاييها انگشت اتهام را به سمت ايران و نيروهاي شيعه گرفتند. اما از آنجا که هيچ مدرک رسمي در مورد حضور نيروهاي ايراني در عراق وجود نداشت، جورج بوش، رئيس جمهور آمريکا خواستار عمليات مخفيانه براي وارد کردن ضرباتي به ايران در استانهاي غربي و جنوبي همچون خوزستان شد. بر اساس فرماني که توسط جورج بوش، رئيس جمهور آمريکا صادر کرده بود، نيروهاي آمريکايي تحت نظر فرماندهي نيروهاي مسلح اين کشور در خاورميانه يا سنتکام از گروههاي تروريستي جداييطلب در ايران حمايت ميکردند. بر اساساً گزارشي که «سيمور هرش» روزنامهنگار آمريکايي در اين باره و در سال ۲۰۰۸ منتشر کرده است، يک بودجه ۴۰۰ ميليون دلاري از سوي کنگره آمريکا براي عمليات سري در ايران تصويب شد. اين عمليات مخفي شامل حمايت از اقليت عرب و گروههاي بلوچ و ديگر سازمانهاي مخالف با کشورمان بود که جمعآوري اطلاعات در مورد برنامه هستهاي ايران را هم در بر ميگرفت. عمليات فوق به رهبري ستاد فرماندهي مشترک عملياتهاي ويژه (JSOC) انجام ميشد و سازمان سيا نيز به عنوان نهاد فرعي در اين عمليات براي ارائه اطلاعات مرتبط در خصوص مهارتهاي ارتباطي و کلامي ايفاي نقش ميکرد و نهاد بالا دستي در اين باره فرماندهي مرکزي آمريکا در خاورميانه بود که هدايت جنگ در عراق را نيز بر عهده داشت. عنوان اصلي اين برنامه در بودجه دفاعي ايالات متحده آمريکا potential defensive lethal action يا عملياتي که ميتواند منجر به قتل در حالت تدافعي انجام شود، بود. اين برنامه شامل کار با گروههايي از اپوزيسيون و انتقال پول بود که طيف گستردهاي از فعاليتها در جنوب و نواحي شرقي ايران را در برميگرفت. فعاليتهاي اين برنامه در جنوب غرب ايران هم از طريق يک پايگاه مخفي در استان هرات افغانستان هدايت ميشد. حجم اين عمليات به اندازهاي گسترده بود که نيروهاي آمريکايي در منطقه نسبت به تبعات اين اقدامات به سياستمداران آمريکايي هشدار دادند. اين مخالفتها به زودي به يک طغيان تمام عيار تبديل شد، کار به جايي رسيد که حتي درياسالار «ويليام فالون» فرمانده نيروهاي آمريکايي در عراق به دليل مخالفت با عملياتهاي برون مرزي نيروهاي ويژه تحت فشار کاخ سفيد مجبور به استعفا شد. در نهايت اين برنامه به دليل اين که نتوانست که اهداف مقامات آمريکايي را برآورده کند متوقف شد. جالب اينجاست که مخالفت گسترده نظاميان آمريکايي با اين برنامه يادآور مخالفت نظاميان آمريکايي با قرار دادن سپاه پاسداران در ليست سياه تروريستي است. اين برنامه نيز تنها حاصل آن چندين عمليات تروريستي در داخل خاک ايران بود که منجر به شهادت چندين نفر از شهروندان کشورمان شد. البته به نظر ميرسد «دونالد ترامپ» رئيس جمهور آمريکا بار ديگر سياست فوق يعني حمايت گسترده از عملياتهاي تروريستي در منطقه به رهبري مرکز فرماندهي آمريکا در منطقه را آغاز کرده است. سيل سلاحها چگونه به سوريه رسيد؟ يکي از مهمترين پشت پردههاي پنهان جنگ گسترده در سوريه قاچاق گسترده سلاح به گروههاي تروريستي و آموزش دهها هزار تروريست براي جنگ در سوريه است. عملياتي که در دوران باراک اوباما رئيسجمهور قبلي ايالات متحده آمريکا و با طراحي گسترده ديويد پترائوس، رييس وقت سازمان اطلاعات مرکزي آمريکا آغاز شد. تامبر سيکامور عملياتي بود که مجري آن در منطقه سنتکام بود. اين عمليات که تأمين مالي آن بر عهده کشورهاي عربي در منطقه بود، بر اساس خاطرات هيلاري کلينتون نزديک به ۳۰ ميليارد دلار خرج بر روي دست شيوخ کشورهاي عربي گذاشت. بخش اصلي اين سلاحها از طريق واسطههاي مافيايي در اروپاي شرقي خريداري شد و به وسيله خطوط هوايي واسطه به اردن و لبنان و از آنجا به سوريه منتقل شد. به عنوان مثال شرکتهاي حمل و نقل دريايي آمريکا از طريق بندري در ايتاليا سلاحهاي خريداري شده از لهستان و جمهوري چک را به بندر جده حمل ميکنند که از آنجا به دست نيروهاي تروريستي در سوريه ميرسيد. در کنار اين، هواپيماهاي حمل و نقل به صورت مرتب از بلغارستان به ترکيه، سلاحهاي ساخت اروپاي شرقي را به ترکيه و ايالت آدناي اين کشور حمل ميکردند. جايي که تحت نيروهاي نظامي آمريکا سلاحهاي خريداري شده را به شمال سوريه منتقل کنند. اين روند تا سال ۲۰۱۵ و زماني که نيروي هوايي سوريه کاروانهاي سلاح جبهه النصره را بمباران کرد، ادامه يافت. تربيت و آموزش نيروهاي تروريستي براي جنگ در مقابل ارتش سوريه نيز اقدام ديگري بود که به صورت جدي در دستور کار سنتکام قرار گرفت. هزاران نفر از متعصبترين نيروهاي سلفي اخوان المسلمين با همکاي سرويسهاي اطلاعاتي کشورهاي عربي راهي اردن و ترکيه شدند تا پس از آموزش براي جنگ راهي کمپهاي سلفي در سوريه شدند. جالب اينجاست که حالا با پايين کشده شدن شعلههاي جنگ در سوريه و به وجود آمدن آرامش نسبي هزاران تروريست آموزش ديده تبديل به يک گرفتاري غيرقابل حل براي کشورهاي غربي شدهاند. ادامه يک پروژه قديمي اين دو نمونه يکي از موارد متعددي است که ميتوان به آن اشاره کرد. در دوران دونالد ترامپ، رئيس جمهور فعلي آمريکا که ادعاي پايان دادن به درگيريهاي گسترده آمريکا در منطقه خاورميانه را دارد، شاهد آغاز پروژههاي گستردهاي براي گسترش عمليات تروريستي در منطقه خاورميانه هستيم. نوک پيکان اين عملياتها نيز همکاري با گروهاي تجزيه طلب ايراني در کردستان عراق و جنوب شرقي ايران است. نتيجه اين همکاري انفجارهاي تروريستي در کردستان عراق و حملات گسترده به پاسگاههاي مرزي ايران در مرزها است. البته اين عملياتها با واکنشهاي ايران نيز روبه رو شده و کسي انتظار ندارد که نيروهاي مسلح ايران سکوت پيشه کند. از سوي ديگر داعش نيز در افغانستان تحرکات گستردهاي را در دو سال گذشته آغاز کردهاند. برخي از مهمترين واسطههايي که نيروهاي داعش را از خاک پاکستان به افغانستان ميرسانند، کساني هستند که نيروهاي آمريکا در افغانستان تحت نظارت فرماندهي مرکزي آمريکا در خاورميانه رابطه نزديکي دارند. نگراني مقامات آمريکايي از آينده قرار گرفتن مرکز فرماندهي نيروهاي آمريکايي در خاورميانه در ليست سياه تروريستي ايران اگرچه واکنشي در مقابل اقدام آمريکا در مورد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است اما عملکرد آمريکاييها در طول ۴۰ سال گذشته نشان داده که طراحي عملياتهايي با ماهيت تروريستي جزو وظايف اين نهاد است. شايد بايد در آينده نزديک در انتظار تقابل جديتر نيروهاي محور مقامت با نيروهاي تحت اين فرماندهي باشيم. نکتهاي که باعث نگراني جدي مقامات پنتاگون در مقابل اين اقدام ترامپ شده است.