سرمقاله صبح نو/ جنگ شناختی با ادعای کنش مدنی!

صبح نو/ «جنگ شناختی با ادعای کنش مدنی!» عنوان یادداشت روز در روزنامه صبح نو به قلم جواد بخشی الموتی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
در فضای پساجنگ ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی علیه ملت ایران و در حالی که کشور در موقعیت تثبیت راهبردی، انسجام اجتماعی و بازیابی سرمایه اجتماعی قرار گرفته است، انتشار بیانیهای از سوی طیفی موسوم به «کنشگران سیاسی و مدنی» در حمایت از رفراندوم و بازنویسی قانون اساسی، تنها یک کنش سیاسی نیست؛ بلکه میتواند در چارچوب سهگانه تهدید نرم، بحران مشروعیتسازی، و جنگ شناختی بازخوانی شود. تحلیل این پدیده، نیازمند نگاهی ترکیبی از سه رویکرد کلان در مطالعات سیاسی معاصر است: امنیتمحور، جامعهشناختی انتقادی، و روانشناسی سیاسی قدرت. تحلیل امنیتمحور این بیانیه را در امتداد موج عملیات روانی و جنگ ادراکی دشمن تفسیر میکند. در شرایطی که علی رغم خوانش و باور غربی-عبری تهاجم به ایران، آشوب اجتماعی نیافریده است و بالعکس همنوایی و همخوانی ملی پیرامون یک سرزمین تاریخی-تمدنی یعنی ایران را بوجود آورده است، بیانیه ۸۰۰ نفره جز پیگیری اهداف سخت دشمن در کالبد نرم را به ذهن نمی آورد. زمانبندی این کنش با دقت راهبردی صورت گرفته است: دقیقاً پس از پاسخ قاطع موشکی ایران، زمانی که سطح همبستگی ملی به اوج رسیده و ترمیم روانی افکار عمومی آغاز شده است.
جنگ شناختی با ادعای کنش مدنی!
در فضای پساجنگ ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی علیه ملت ایران و در حالی که کشور در موقعیت تثبیت راهبردی، انسجام اجتماعی و بازیابی سرمایه اجتماعی قرار گرفته است، انتشار بیانیهای از سوی طیفی موسوم به «کنشگران سیاسی و مدنی» در حمایت از رفراندوم و بازنویسی قانون اساسی، تنها یک کنش سیاسی نیست؛ بلکه میتواند در چارچوب سهگانه تهدید نرم، بحران مشروعیتسازی، و جنگ شناختی بازخوانی شود. تحلیل این پدیده، نیازمند نگاهی ترکیبی از سه رویکرد کلان در مطالعات سیاسی معاصر است: امنیتمحور، جامعهشناختی انتقادی، و روانشناسی سیاسی قدرت.
۱. رویکرد امنیتمحور: بیثباتسازی نرم در لحظههای همگرایی ملی
تحلیل امنیتمحور این بیانیه را در امتداد موج عملیات روانی و جنگ ادراکی دشمن تفسیر میکند. در شرایطی که علی رغم خوانش و باور غربی-عبری تهاجم به ایران، آشوب اجتماعی نیافریده است و بالعکس همنوایی و همخوانی ملی پیرامون یک سرزمین تاریخی-تمدنی یعنی ایران را بوجود آورده است، بیانیه ۸۰۰ نفره جز پیگیری اهداف سخت دشمن در کالبد نرم را به ذهن نمی آورد. زمانبندی این کنش با دقت راهبردی صورت گرفته است: دقیقاً پس از پاسخ قاطع موشکی ایران، زمانی که سطح همبستگی ملی به اوج رسیده و ترمیم روانی افکار عمومی آغاز شده است. بازکردن پروندهای چون «مجلس مؤسسان»، در لحظه تثبیت راهبردی، مطابق با دکترین بیثباتسازی نرم است؛ همان سیاستی که اتاقهای فکر عبری-آنگلوساکسون آن را در قالب «تضعیف از درون» بازتعریف کردهاند.
الگوی مقابله با تضعیف از درون، پاسخ منطقی و عمیق و تبیین وضعیت موجود و ابعاد پیچیده برنامه های دشمنان است.
۲. رویکرد جامعهشناختی انتقادی: مرز باریک اصلاح و انهدام نهادها
در جامعهشناسی سیاسی بهویژه در سنت دورکیم و هابرماس، تمایز دقیق میان اصلاح نهادی و انهدام ساختاری، یکی از خطوط قرمز بقاء نظامهای سیاسی با ساختارهای پیچیده است. جمهوری اسلامی ایران در طول حیات خود نشان داده که ظرفیت بالایی برای اصلاح از درون دارد. با این حال، مطالبات اخیر نه تنها فاقد سازوکارهای مشارکتی، حقوقی و اجرایی برای بازنگری قانون اساسی است، بلکه در عمل، حامل نوعی استعفا از سازوکارهای حقوقی موجود و دعوت به آنارشی است؛ روندی که پیشتر در مدلهای لیبی، سوریه و اوکراین آزموده شد و به متلاشی کلی ساختارها انجامید.
در خصوص ایران نیز اولین بار نیست که این راهبرد به سنجه گذاشته می شود و در سالهای گذشته چندین بار این الگوها طرح و از سوی مردم و نخبگان رد شده است، اما چیزی که باقی خواهد ماند عملکرد منفی و گام های عده ای است که پیشرفت و اقتدار ایران برای آنها قابل تحمل نیست.
۳. روانشناسی سیاسی قدرت: مهندسی ناامیدی
جنگ امروز پیش از آنکه توپخانهمحور یا دیپلماتیک باشد، جنگ بر سر امید است. بیانیههایی از سنخ درخواست های موسوی، در سطح گفتمانی نه به دنبال راهحل بلکه بهدنبال ایجاد حس بیپناهی ساختاری در جامعهاند. این نگاه امنیت ذهنی ملت ایران و هم سطحی افکار عمومی را بر نمی تابد و آن را با تئوریزه کردن مفاهیم برای قبضه قدرت در تضاد می بیند. از منظر روانشناسی سیاسی، هدف نهایی این نوع متون، تعلیق اراده جمعی، تضعیف کارآمدی حاکمیت در ذهن مردم و بازتولید «تروماهای سیاسی» است. در چنین فضایی افزایش سواد رسانهای، تفکیک میان نقد و تخریب و مرزبندی روشن با پروژههای القاشده از سوی دشمن، نه فقط توصیه بلکه یک ضرورت ملی است.
در چنین فضایی مرز بین کاسبان قدرت از درون و دشمنان از بیرون نه تنها نباید کاملا مشخص باشد، بلکه باید با مکانیزمهایی حقوقی و سیاسی آنها را در برابر ای رویه پاسخگو کرد.
عقلانیت امنیتی، مسئولیت سیاسی و انسجام اجتماعی
مفهوم رفراندوم و تغییر قانون اساسی در نظریههای دموکراسی ممکن است مشروع باشد؛ اما در شرایط تهدید بیرونی، ناامنی منطقهای و تلاش دشمن برای شکستن انسجام ملی آن هم پس از یک جنگ همه جانبه و تهاجم پیچیده، طرح این مفاهیم بدون زمینهسازی اجتماعی و بستر حقوقی، عملاً بازی در زمین براندازی نرم است. اگر عقلانیت سیاسی دغدغه اصلاح دارد، باید از مسیرهای موجود، قانونی و درونزا حرکت کند. هرچه غیر از این، آگاهانه یا ناآگاهانه، بازوی اجرایی سناریوی بیثباتسازی دشمن خواهد بود.
الگوی سوریه بخوبی نشان داد که فردای بی ثبات سازی، ثبات و پیشرفت نخواهد بود بلکه تخریب و تجزیه خواهد بود، از این رو نگاه به طرح این موضوعات نمی تواند از الگوهای گذشته پیروی کند و نیازمند خوانشی دقیق تر است.