سرمقاله وطن امروز/ بیدار بمان آقای فوکویاما!
وطن امروز/ « بيدار بمان آقاي فوکوياما! » عنوان يادداشت امروز در روزنامه وطن امروز به قلم حسن رضايي است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد: فرانسه اين روزها در آتش ميسوزد. دولت مکرون چند هفته است با باتوم، گلوله و گاز اشکآور از مردم پذيرايي ميکند؛ آنها ولي دست از مطالبات گسترده خود برنميدارند. در مقام مقايسه، اعتراضات مردم فرانسه را به لحاظ گستردگي و سطح خشونت، به جرأت ميتوان با اعتراضات مردم مصر، تونس، بحرين و ... در جريان بيداري اسلامي هموزن دانست. فرانسويها دست خالي به مبارزه با گارد ويژه پليس، نيروهاي ضدشورش و جديدا افراد اعزامي از ارتش رفتهاند. در جديدترين اتفاق و همزمان با اعلام وضعيت اضطراري از سوي مکرون، حمله تکتيراندازي ناشناس در شهر استراسبورگ، قتل ۳ نفر و زخمي شدن ۱۲ تن را در پي داشته است. با اين حال، افکار عمومي فرانسه که همراهي 80 درصدي با جنبش جليقهزردها دارد، هجوم مسلحانه به معترضان را بيشتر سناريوي دستگاه امنيتي پاريس براي توجيه برخوردهاي سختتر با مردم ميداند تا يک حادثه تروريستي. در آنسو اما پليس فرانسه با تاخيري چندروزه اعلام کرده تکتيرانداز مدنظر، هنگام شليک، فرياد اللهاکبر سر داده است! سناريويي که بعيد است از سوي مردم معترض بسادگي باور شود. آگاهان دنيا و آنها که نبض سياست را فارغ از حقد و کينههاي مرسوم سياسي- حزبي ميسنجند، بخوبي ميدانند اعتراضات اين روزهاي فرانسه، ابدا مساله کوچکي نيست. مردم به جان آمده از سلطه کارتلها و تراستهاي عظيم اقتصادي، ديگر نميخواهند کارگر و کارمند ثروتمنداني باشند که دولت به صورت سيستماتيک آنها را حمايت و نمايندگي ميکند. اين البته نخستين باري نيست که ساکنان بهشت مغربزمين از وفور نعمات(!) به تنگ آمده دست به آشوب و اعتراض ميزنند. در قريب 20 سال گذشته، جنبشهاي مشابهي را در کشورهاي ايتاليا، آلمان، آمريکا، يونان، ايرلند، انگليس، هلند، اسپانيا و ساير کشورهاي اروپايي شاهد بودهايم. جنبشهايي که مکررا زير ضربات باتوم پليس و ديکتاتوري رسانهاي غرب سرکوب شده، به آتشي زير خاکستر بدل شده است. اگر دقيق بنگريم، قدرت يافتن احزاب راست افراطي در اروپا، راي آوردن ترامپ و اعتراضات اين روزهاي فرانسه همگي از يک جنس است. جامعه مغربزمين در تمام اين موارد، راهي وراي مناسبات سياسي مرسوم را جستوجو ميکند، چرا که اميدي به سيستم سياسي حاکم ندارد. مساله قابل تامل درباره جنبش جليقهزردهاي فرانسه هم اين است که آنها هر گونه وابستگي به هر يک از احزاب سياسي مرسوم کشور را بشدت نفي ميکنند. نااميدي از سيستم حاکم، ديرگاهي است در دموکراسيهاي غربي رخنه کرده است. ديکتاتوري رسانهاي غرب در تمام اين سالها اما باعث شده اين نااميدي، لزوما منتج به انقلاب نشود. از دست رفتن اعتبار رسانههاي رسمي دولتهاي غربي در منظر افکار عمومي اما بتدريج در حال تکميل اين حلقه مفقوده است و ميتواند موجب فروپاشي اين آخرين دژ مقابل توفان مردم خشمگين و فرودستان شود. وقتي فوکوياما با دستپاچگي از شکست ليبراليسم سخن ميگويد، به واقع زنگ هشدار نسبت به همين وضعيت را - البته با تاخيري چند دههاي- به صدا درميآورد. غرب گيج است، نه ميفهمد کليد تسلط بر خاورميانه چيست، نه ميتواند بيداري اسلامي را هضم کند و نه حالا ميفهمد راه برونرفت از پنجه گرسنگان اروپايي و آمريکايي کدام است. باراک اوباما چند سال پيش از اين گفته بود: «دليل اينکه بسياري از مسائل آمريکا حل نشده اين است که بخش زيادي از جمعيت آمريکا، بويژه جوانان در انتخابات شرکت نميکنند. سال 2014، ميزان مشارکت مردم در انتخابات در پايينترين سطح از زمان جنگ دوم جهاني بود!» اوباما و همفکرانش نميخواهند بفهمند نسل جوان غرب، با کليت اين سيستم مشکل دارد و وقتي هم در والاستريت، لندن، پاريس و ... سرکوب شود، دوباره با انتخاب ترامپ و راستهاي افراطي سعي ميکند چماق اين حقيقت را بر سر امثال اوباما بکوبد. نکته قابل تامل درباره پيروزي مکرون در انتخابات اخير فرانسه هم که غالبا ناديده انگاشته ميشود، اين است که وي هنگامي که از کابينه اولاند بيرون آمد و حزب خودش را تشکيل داد، گفته بود به هيچ يک از احزاب شناختهشده فرانسوي تعلق ندارد و به قولي، نه چپ است، نه راست! دليل اقبال افکار عمومي به وي و واگذاشتن لوپن نيز همين درک ناصحيح جامعه فرانسه از واقعيت مکرون بود. به واقع مکرون، قلابي از کار درآمد. مجموعه اين واقعيات نشان ميدهد جامعه غرب در چند دهه گذشته به صورتي ساختارمند، سرگرم تخريب ساختارهاي سياسي مرسوم و گذار از آنها به چيزي غير آن است؛ امري که باعث بيداري امثال فوکوياما از خواب خوش پايان تاريخ در افق نئوليبراليسم شده است. نئوليبراليسم طي دهههاي گذشته، همزمان با تخريب زندگي اقشار متوسط و فرودستان، به نوعي مقدمات فروپاشي و تخريب خود را هم فراهم کرده است. اينجا اما کساني حل مشکل آب خوردن مردم ايران را هم وابسته به دخيل بستن به پنجره همين سيستم رو به افول و انقراض ميبينند. جماعتي عقبافتاده و متوهمتر، به دليل امتناع دولت از اجراي حداکثري نسخههاي ليبرالي، با گرفتن ژست باسوادي، از دولت استعفا ميکنند و ديگراني چون آنها، خواستار خصوصيسازي بهداشت، آموزش، خدمات اجتماعي و همه چيز به تقليد از غرب هستند! مجموعه اتفاقاتي که در فرانسه در جريان است، از نگاه بيبيسي، سيانان، رويترز، المانيتور، رسانههاي اصلاحطلب و سلبريتيهاي غالبا بيسواد ما اما با کمترين واکنش مواجه بوده است. گويي غرب، همراه رسانههاي نيابتياش در کشور ما هرگز دوست ندارد واقعيت حال فرانسه را باور کند. تاريخ اما به تنها چيزي که کار ندارد، آرزوهاي احمقهاست و اتفاقا تاريخ با همين تحميلهايش شناخته ميشود. تحميل واقعيات بر توهمات. تحميل واقعيت ترسناک برجام بر اقتصاد ايران. رسانههاي اصلاحطلب و ليبرال، اين روزها بيشتر براي مکرون اشک ميريزند تا مردم فرانسه، سلبريتيها هم بيشتر نگران حال سگشان هستند تا باتوم خوردن مردم بلاد فرنگ. تاريخ اما کار خود را خواهد کرد. بيدار بمان آقاي فوکوياما!