احمدینژاد در پی اعزام نیروهای خود به مجلس
شرق/ متن پيش رو در شرق منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست هستي قاسمي| اصولگرايان برخلاف اصلاحطلبان از هماکنون کولهبار مجلس يازدهم را بستهاند و در انتخابات پيشرو براي خود چشمانداز روشني پيشبيني ميکنند، چراکه بر اين باورند به دليل عدم عملکرد مطلوب فراکسيون اميد و انتقادها به دولت روحاني، تمايلي از سوي جامعه نسبت به اصلاحطلبان وجود ندارد. حالآنکه اگر اصلاحطلبان عملکرد مطلوبي نداشتند، اصولگرايان هم بهزعم جامعه از اين وضعيت مستثنا نيستند و آنها نيز در دولتهاي نهم و دهم و همچنين مجالس هفتم، هشتم و نهم نتوانستند عملکرد مطلوبي از خود ارائه دهند. به همين دليل محمدرضا باهنر با اشاره به اينکه اصولگرايان اکثريت مجلس پيشرو را تشکيل ميدهند، ميگويد: «اصولگرايان نبايد خيالشان راحت باشد که مجلس يازدهم را به نام آنها زدهاند، زيرا پيروزي در انتخابات نياز به فعاليت و آرايش ليستهاي مطلوب و قدرتمند دارد». بر اين اساس، درباره مسائلي مانند وحدت در جبهه اصولگرايي، احتمال سرليستي قاليباف يا حداد در تهران، کانديداتوري لاريجاني، آرايش سياسي انتخابات مجلس و... با اين فعال سياسي اصولگرا و نماينده مجلس در ادوار پيشين به گفتوگو پرداختيم. اصولگرايان در تلاشاند که به نحوي از مسير شيخوخيت عبور کرده و زير چتر نامهاي مختلف به وحدت و ليست واحد برسند؛ مسير عبور از شيخوخيت و رسيدن به خرد جمعي از سوي اصولگرايان تا چه اندازه ميتواند نتيجهبخش باشد؟ دوران کاريزمايي اشخاص حقيقي رو به پايان است و ساختارها بايد جاي اشخاص را بگيرند. در نظام مقولهاي تحت عنوان مقام معظم رهبري وجود دارد که نماد وحدت و اقتدار ملي است، اما ساير چهرهها با وجود نفوذشان بهتدريج بايد به ساختار و سازمان تبديل شوند که مورد رصد مردم و نيز در تعامل با آنها باشند. بهطورکل در نظام مردمسالاري بايد چند حزب فراگير، شناسنامهدار، صاحب موضع و پاسخگو به مردم وجود داشته باشد؛ امروز حزبهاي بسياري در کشور وجود دارد، اما آنها عموما جزاير جدا از هم هستند که در زمان انتخابات با يکديگر وارد ائتلاف شده و تحت عناويني مانند پارلمان اصلاحات، شورايعالي سياستگذاري اصلاحطلبان، جمنا، شوراي نيروهاي انقلاب اسلامي و... به فعاليت ميپردازند. عموما اين رفتارها ائتلافي است تا اينکه وحدتبخش باشد. البته همانطور که مرحوم آيتالله مهدويکني بارها اشاره کرد، از اين نشستها انتظار وحدت ايدئولوژيک نداريم، بلکه اين نشستها نوعي ائتلاف است تا بتوان در انتخابات به نتيجهاي مطلوب دست يافت. اصولگرايان بر همين اساس در حال فعاليت هستند. به نظر وضعيت اصلاحطلبان هم از اين قاعده مستثنا نباشد. چشماندازمان رسيدن به وحدت صددرصدي است، اما قطعا به چنين وحدتي نخواهيم رسيد. بههرحال در تلاش براي رسيدن به وحدت هستيم. وحدت حتي به صورت نسبي در ميان اصولگرايان چگونه امکانپذير است، درحاليکه جبهه پايداري، ائتلاف لاريجاني با برخي از اصلاحطلبان را خروج از اصولگرايي ميداند؟ اگر تصور کنيم که اصولگرايي يک صف صدمتري از نيروست، چنانچه به 10 متر اول بگوييم کلاه بياوريد، آنها سر ميآورند. 10 متر آخر هم به اندازهاي محافظهکار هستند که حاضرند ماهيت اصولگرايي خود را کتمان کنند. اما فردي که به دنبال مديريت در اين جريان است بايد تلاشش بر حفظ همه احزاب و نيروهاي اين جريان و همچنين تعامل با آنها باشد. حتي در ميان احزاب ساير کشورهاي جهان فارغ از جناح معتدل، نيروهاي تندرو هم حضور دارند، اما هنر واقعي در حفظ اين نيروها از سوي رهبر حزب است. اگر رهبر يک جريان سياسي نيروهاي تندرو و محافظهکار را رها کند، در اين صورت جز يک اقليت نخواهند ماند. بنابراين بايد همه نيروها را در کنار يکديگر رهبري کرد. حتي اگر مجموعهاي از قدرت و وحدت لازم برخوردار باشد، بايد به صف اول رقيب طمع داشته و درصدد جذب آنها باشد، اما برخي معتقدند چنانچه نيرويي دچار اشتباه شد، بايد او را از جريان اصولگرايي خارج کرد. درحاليکه اين روشهاي تند نتيجهاي با خود به همراه ندارد؛ بهعنواننمونه ممکن است اعضاي شوراي مرکزي جامعه اسلامي مهندسين هم در مسئلهاي با يکديگر اختلافنظر داشته باشند، اما بههرروي بر اساس فرايند معمول رأيگيري ميشود و در نهايت اقليت به اکثريت تمکين ميکنند. اگر قرار باشد با کوچکترين اختلافي اعضا از يکديگر جدا شوند مجموعه اعضاي جامعه اسلامي مهندسين تکهتکه ميشود و اين درست نيست، به همين دليل بايد وحدت و همدلي در يک جريان وجود داشته باشد، درعينحال ايجاد وحدت مشکلاتي دارد که آن هم بايد مديريت شود. حتي ممکن است بازيکنان يک تيم فوتبال به طور طبيعي نتوانند در کنار يکديگر بازي کنند، اما مربي بايد اعضاي تيم را به گرد يکديگر آورده و از توانايي هر يک از بازيکنان حداکثر بهره را ببرد. فارغ از وحدت، مسئله سرليستي و چگونگي ارائه ليست در انتخابات يازدهمين دوره از مجلس شوراي اسلامي نيز مطرح است. از آنجا که جنابعالي بيشترين سابقه نمايندگي مجلس در نظام جمهوري اسلامي را به خود اختصاص داديد، آيا در اين دوره هم نامزد خواهيد شد؟ خير، صحنه سياست را بايد به جوانان سپرد. در انتخابات 94 هم شرکت نکرديد، علت کنارهگيريتان چيست؟ با سنتهاي الهي نميتوان مقابله کرد؛ به هر روي چرخش ميان نخبگان بايد بهصورت جدي باشد و بايد فضا را براي نسلهاي آينده باز گذاشت. البته براي اينکه نيروهاي جوان توان حضور در صحنه سياسي کشور را داشته باشند، بايد کادرسازي شود و به آنها آموزش داده شده و به عبارتي نيروپروري شود. اما از آنجا که حزب پايدار و فراگير در کشور وجود ندارد، کادرسازي صورت نميگيرد. درحاليکه نسلهاي جديد از ما انتظار کنارهگيري دارند. برخي به من و سايرين ايراد ميگرفتند که هفت دوره در مجلس حضور داشتيد؛ اکنون چرا نبايد از اين تجربه استفاده کرد. درحاليکه نميتوان بهطور دائم در مجلس حضور داشت. البته سياستمداران باتجربه هرگز بازنشسته نميشوند بلکه همواره در صحنه فعال هستند و مشورت و راهکار ارائه ميدهند. با اين وصف، موافق طرح محدوديت دورهاي نمايندهها در مجلس شوراي اسلامي بوديد؟ اين طرح مربوط به نمايندههايي بود که به صورت پيدرپي در مجلس حضور داشتند که درنهايت به دليل ايراد شوراي نگهبان رد شد. برعکس طرفدار حضور پيدرپي نمايندهها در مجلس هستم و حتي يکي از انتقاداتم نسبت به انتخابات اين است که معدل حضور نمايندهها پس از انقلاب 5/1 دوره است که اين رقم بسيار اندک از نبود حزب فراگير نشئت ميگيرد. ممکن است چند نفر مانند من شش يا هفت دوره در مجلس حضور داشتند اما به هر روي ميانگين ماندگاري نمايندهها در مجلس همان 5/1 دوره است. درحاليکه نماينده پس از چند دوره حضور، صاحب تجربه ميشود و به شناخت کافي نسبت به بايدها و نبايدها، قانونگذاري و حکمراني خواهد رسيد. به همين دليل معتقدم حضور نمايندهها در مجلس بايد افزايش پيدا کند؛ درعينحال هشت دوره حضور در مجلس هم ضرورتي ندارد. در جبهه اصولگرايي برخلاف اصلاحطلبي زايش و چرخش نيروها بهشدت محسوس بوده، جبهه پايداري نمونه بارز آن است که برخلاف مؤتلفه و ساير احزاب اصولگرايي سابقه ديرينهاي هم ندارد. نتيجه ديگر اين زايش نرسيدن به وحدت و افزايش اختلاف بوده است. بهطوريکه تجربه نشان داد با فقدان نيروهايي مانند جنابعالي در مجلس، نيروهاي تندرو جايگزين ميشوند. آيا اين گزاره شما را مجاب به حضور مجدد در مجلس نميکند؟ در ابتداي انقلاب همه جريانهاي سياسي اعم از چپ، راست و... پذيرفتند که براي رشد نيروهاي مسلح بايد روند لازم جهت نشستن بر جايگاه اميري تجربه شود اما در عالم سياست و حتي اقتصاد اين روند هيچگاه مورد پذيرش قرار نگرفت. بهعنوان نمونه؛ فردي که بهتازگي وارد عالم سياست شده است، يکباره به درجه سرتيپي ميرسد. 290 نماينده در مجلس حضور دارند که بر اساس اختياراتشان در کميسيونهاي مختلف از قدرت بالايي براي تعيين نقشه راه، عزل دولتها و... برخوردارند. به همين دليل معتقدم که نمايندههاي مجلس در عالم سياست بايد امير باشند. اين مسئله که ستواني چون شخص مطلوبي است بايد امير شود درست نيست بلکه او بايد پلههاي ترقي را طي کند. اما به دليل گسستها و عدم کادرسازي در برخي مواقع جهشي ايجاد ميشود که منجر به انفصال ميگردد. به همين دليل حضور نيروهاي تندرو هم در مجلس طبيعي است. زماني رهبر معظم انقلاب درباره اصولگرايي تعبيري داشتند که مضمونش اين بود: اصولگرايي مفهومي ميان آرمانگرايي و واقعگرايي است. هرچه افراد سنشان بالاتر برود از آرمانگرايي به سمت واقعگرايي ميروند. اگر فرد آرمانهايش را فراموش کند، مسخ ايدئولوژي ميشود که اين هم در ذات اصولگرايي نيست. نيروهاي جديد اصولگرايي بهشدت آرمانگرا هستند و به همين دليل بايد به نقطهاي مرکب از آرمانگرايي و واقعگرايي رسيد. به همين دليل گروههاي جديد و تندرو در صحنه حضور پيدا ميکنند اما به مرور زمان اين نيروها نيز منعطف و ماندگار ميشوند. بنابراين همانطور که اشاره شد، اگر با جريان پايداري يک ليست مشترک ارائه دهيم، اين به مفهوم عدول احزاب اصولگرا از مواضعشان نيست. حتي در مقايسهاي ميتوان دريافت مواضع جريان پايداري نسبت به زمان تأسيسش نرمتر شده است. اين جريان بهتدريج واقعگرايي را خميرمايه کارش ميکند. در روزهاي اخير خبرها از حذف لاريجاني از ليست قم و معرفي ذوالنور، زاکاني و اميرآباديفراهاني به عنوان ليست انتخاباتي از سوي شوراي مرکزي اصولگرايان اين استان آن هم بدون کسب اذن جامعه مدرسين حکايت ميکرد؛ امري که به نظر برخلاف رويه مرسوم در قم بود. اين تحولات به چه معناست؟ لاريجاني از قم کانديدا ميشود؟ اساسا چه اهميتي دارد که لاريجاني از قم کانديدا شود يا از تهران؟ آقاي لاريجاني ظرفيت بزرگ سياسي است و در مجلس موفقيتهايي نيز داشته است. اما در رابطه با خبرهاي متناقض درباره ايشان مبني بر کانديداتوري و عدم کانديداتورياش بايد اذعان کرد که ذات سياست چنين است به همين دليل نميتوان انتظار قطعيت و ثبات را داشت. خبر قطعي اين است که باهنر کانديدا نميشود. در واقع اصولگرايان در حال بررسي شرايط و ظرفيت نيروهاي اين جريان و حتي وضعيت رقبا هستند، از اين رو ممکن است تا روز انتخابات تحولات جديدي رخ دهد. علاوه بر اين، جامعه مدرسين در مسائل انتخاباتي گاه نظر قطعي نميدهد. اصولا قم وضعيت ويژهاي دارد، ممکن است افراد بهصورت انفرادي اعلام کانديداتوري کنند اما اصلاحطلبان در اين استان چندان قدرتمند نيستند. در واقع رقابتها همواره در قم درون جامعه اصولگرايي بوده است. بنابراين کانديداتوري افراد در اين استان همچنان در حال بررسي است. عدم حضور نيروهاي معتدلي نظير لاريجاني که همواره از قم کانديدا ميشد، آيا به مفهوم تغيير معادلات سياسي حداقل در اين استان نيست؟ در دورههاي گذشته هم لاريجاني، اميرآبادي و ذوالنور در يک ليست نبودند اما هر سه نفر به مجلس دهم راه يافتند. اکنون هم قرار نيست اتفاق جديدي رخ دهد. برخي بر اين اعتقادند که فضا در اين دوره براي لاريجاني تنگتر شده و عدهاي در مقابل ميگويند فضا کماکان مانند گذشته است. بههرروي نظرسنجيها اين مسئله را اثبات ميکند. اما دغدغه امروز همه جريانهاي سياسي بايد انتخاب نمايندهها باشد و در نهايت ترکيب کلي انتخابات نتيجه را مشخص ميکند. از سويي اصرار به کانديداتوري برخي براي اينکه رئيس مجلس شوند، اشتباه است. عدهاي ميگويند لاريجاني بهجاي قم از شهرهاي ديگر کانديدا شود؛ اين امر هم درست نيست. در نهايت احتمال ميدهم که لاريجاني از قم کانديدا ميشود و رأي هم ميآورد. عدهاي بر اين باورند که اساسا لاريجاني در انتخابات اسفندماه کانديدا نميشود. به نظر جنابعالي او در اين دوره براي نمايندگي مجلس کانديدا خواهد شد؟ نظرم بر کانديداتوري او در انتخابات مجلس است اما متقاعد کردنش مسئله ديگري است. برخي عدم کانديداتوري لاريجاني را به احتمال کانديداتورياش در انتخابات 1400 منتسب ميکنند. اين مسئله را تا چه اندازه محتمل ميدانيد؟ کانديداتوري لاريجاني در مجلس هيچ مغايرتي با کانديداتورياش در انتخابات رياستجمهوري ندارد. کمااينکه در گذشته هم پيش آمده رئيس مجلس کانديداي رياستجمهوري شود. در انتخابات مجلس ممنوعيتهايي وجود دارد . بهعنوان نمونه فردي که استاندار و وزير است، نبايد براي نمايندگي در انتخابات مجلس کانديدا شود و براي کانديداتوري بايد از شش ماه قبل از پست خود در دولت استعفا دهند. اما در انتخابات رياستجمهوري چنين ممنوعيتهايي وجود ندارد و قبلا پيش آمده که رئيس مجلس کانديداي رياستجمهوري هم شود. از يکسو احتمال سرليست شدن قاليباف در تهران بنا بر گفته نزديکانش قطعي است و از سويي از حضور احتمالي حدادعادل در انتخابات پيشرو نيز سخن ميرود، اجماع اصولگرايان بر روي کداميک از دو چهره است؟ اکنون مسئله اصولگرايان سرليستي نيست. زيرا هنوز فرصت براي بحث و بررسي حضور افراد در انتخابات وجود دارد. اکنون نبايد به دنبال يک چهره کاريزما بهعنوان سرليست انتخاباتي بود. در مواردي سه نفر بهعنوان سرليست قرار گرفتند و اکنون نيز هيچ ايرادي ندارد که دو يا سه نفر سرليست قرار بگيرند. پس از خبرهايي مبنيبر حضور و سرليستي احتمالي قاليباف در انتخابات پيشرو، به اعتقاد برخي وحدتي که بهواسطه نبود لاريجاني و قاليباف در ميان اصولگرايان و جريان پايداري براي انتخابات مجلس وجود داشت، تا اندازهاي مخدوش شده است؛ اين مسئله تا چه اندازه درست است؟ حدادعادل ميگويد بههيچوجه آمادگي حضور در صحنه انتخابات را ندارم. ممکن است چند روز ديگر همهچيز تغيير پيدا کند و اين افراد براي حضور در انتخابات ابراز تمايل کنند. اما بههرروي اينگونه نيست که قاليباف، لاريجاني و حداد با قاطعيت به دنبال کانديداتوري باشند. امروز اگر کسي به لاريجاني نگويد در انتخابات کانديدا شويد، او کانديدا نميشود؛ مگر اينکه مجموعهاي از او بخواهند که در انتخابات نامزد شود. اگرچه هر دو جناح از تکنوکرات بودن، آشنايي قاليباف به مباني روز و بعضا موفقيتهايش در حوزه اجرا سخن ميگويند اما او در مقايسه با جنابعالي، تجربه سالها حضور در مجلس را در کارنامهاش ندارد. آيا با توجه به انتقادات موجود نسبت به عدم سابقه حضور قاليباف در مجلس، او ميتواند در حوزه تقنين مانند حوزه اجرا موفق باشد؟ اين امر مسئله رياضي نيست که بتوان با يک فرمول به پاسخ قطعي رسيد بلکه طرفهاي مقابل نيروهاي انساني هستند. بهعنوان نمونه، آقايان ناطقنوري و حدادعادل پس از چند دوره نمايندگي رئيس مجلس شدند. اما آقاي لاريجاني بلافاصله پس از نخستين دوره ورودش به مجلس به رياست پارلمان رسيد. بههرصورت برخي از نمايندهها از پتانسيل لازم براي رياست در مجلس برخوردارند. بنابراين عدم حضور و تجربه فرد در مجلس ملاک بر عدم توانايي او در حوزه قانونگذاري نيست. علاوه بر اين، نمايندهها در نهايت رئيس مجلس را انتخاب ميکنند. قبل از هر امري بايد ديد که کدام جناح در اکثريت قرار ميگيرند و چه نيروهايي توان مديريت مجلس را دارند. اما حداقل تلاشمان بر اين است که ميان نيروهاي خودي اختلاف ايجاد نشود. براي نمونه در انتخابات رياستجمهوري اخير، اختلاف بر سر نهاييشدن گزينه رياستجمهوري از ميان دو چهره قاليباف و رئيسي بود که در نهايت قاليباف به نفع رئيسي از انتخابات کنارهگيري کرد. البته در برخي مواقع مانند انتخابات سال 92 چهار اصولگرا کانديدا ميشوند و هيچيک حاضر به کنارهگيري نيست. بنابراين اکنون آنچه اهميت دارد، حضور افراد توانمند در مجلس است؛ پس از آن بايد درباره رياست تصميم گرفته شود. حتي اگر اصلاحطلبان در مجلس يازدهم در اکثريت قرار بگيرند، براي اين مسئله هم سناريوهايي قابل تعريف است. اکنون عارف ميگويد در انتخابات مجلس حضور نمييابد اما ممکن است در روزهاي آتي عدهاي براي کانديداتورياش اصرار بورزند. برخي خبرها از حضور احتمالي احمدينژاد در انتخابات حکايت ميکند و همچنين عدهاي ميگويند که جنابعالي با حضور او در انتخابات مشکلي نداريد، ارزيابيتان از اين امر چيست؟ اساسا احمدينژاد از منظر وزن سياسي يک نيروي زنده محسوب ميشود؟ احمدينژاد خود را بهعنوان يک نيروي سياسي قبول دارد و در حال فعاليت است. او درعينحال به دنبال تلاش براي اعزام برخي نيروها به مجلس است. اما هيچ ارادهاي از سوي جامعه اصولگرايان براي حمايت از احمدينژاد وجود ندارد. او اگر دست به تحرکي هم بزند، فارغ از حمايت جامعه اصولگرايي است؛ البته احمدينژاد هم مايل به همکاري با اصولگرايان نيست. با توجه بهاحتمال حضور سه فرد از جناح اصولگرايي، يعني قاليباف، حدادعادل و لاريجاني و نيز مشارکت مشروط اصلاحطلبان، صحنه انتخابات پيشرو را چگونه ارزيابي ميکنيد؟ از سوي جناح اصلاحات سخنان متفاوتي گفته شده است. به نظر نميرسد اين جريان هم مجموعه منسجم و همدلي باشد؛ زيرا در ماههاي اخير برخي از اعضاي اين جبهه گفته بودند در انتخابات شرکت نميکنيم. بهتازگي عدهاي ديگر از اصلاحطلبان ميگويند حضور مشروط به مفهوم تحريم انتخابات نيست؛ در شهري که کانديدا داشته باشيم، ليست ارائه ميدهيم در شهرهايي که کانديدا نداريم، سکوت ميکنيم. تئوريسينهاي اصلاحطلب در چند سال گذشته بارها اعلام کردهاند هيچ جرياني از تحريم سود نميبرد و اگر قرار است دنبال تحقق مطالبات باشيم، بايد در انتخابات حضور يافت. به همين دليل ترديد ندارم اصلاحطلبان دنبال تحريم انتخابات نيستند، اما بهطور طبيعي هم با توجه به کارنامه اصلاحطلبان در اداره کشور، به نظر ميرسد در مجلس يازدهم اصولگرايان در اکثريت خواهند بود. البته بهعنوان فعال سياسي معتقدم اصولگرايان بههيچروي نبايد خيالشان راحت باشد. اصولگرايان از منظر کيفي در مجلس پيشرو چگونه خواهند بود؟ هيچ ايدئالي براي کيفيت نمايندهها وجود ندارد. همانطور که پيشتر در مثالي اشاره شد، ملاک بررسي توانايي نمايندهها بايد رسيدن به همان درجه سرداري باشد. بايد افرادي از سوي دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب به مجلس راه يابند که به امور مسلط باشند و ليستشان در تهران متفاوت از قبل باشد. امروز هيچ فردي از جريان اصلاحات به اين ليست اميد افتخار نميکند. درحاليکه نيروهاي مدبري ميان جريان اصلاحات وجود دارد و شوراي نگهبان نيز با آنها مشکلي نخواهد داشت. بنابراين اصلاحطلبان بايد افرادي را در ليستهاي خود قرار دهند که در مجلس مثمرثمر باشند. به عبارتي اگر اصلاحطلبان در مجلس نتوانستند کرسيهاي اکثريت را به دست آورند، بايد اقليتي اثرگذار و قوي در مجلس داشته باشند و رزومه مثبتي از خود ارائه دهند. براي نمونه، چنانچه اصلاحطلبان بخواهند گزارش کاري از مجلس دهم به مردم ارائه دهند، رزومهاي آنطور که بايد براي انتشار ندارند. در نتيجه جريان اصلاحات بايد نيروهايي به مجلس بفرستد که رزومه قابل دفاعي داشته باشند تا اگر با وجود نيروهاي شايان دفاع، مردم به آنها رأي ندادند و اکثريت را در دست نگرفتند، بتوان به همان نيروهاي اقليت اصلاحطلبي در مجلس اتکا کرد. بهطورکلي ايدئال براي مجلس يازدهم بايد اين باشد که نيروهاي ريشهدار و مجربي به مجلس ورود پيدا کنند. با توجه به انتقادهاي دو سال گذشته به عملکرد دولت روحاني، به نظر مردم اکنون آنطور که بايد اقبالي به اصولگرايي و اصلاحطلبي ندارند و بر اساس معيارها رأي ميدهند؛ تا چه ميزان ممکن است به سمت جبهه اصولگرايان حرکت کنند؟ در عالم سياست، سياستمداران اصطلاحي را که در علوم ديني استفاده ميشود به کار ميبرند مبني بر اينکه مؤمن بايد در حالت خوف و رجا باشد. به اين مفهوم که از يک سو از اعمال بد خود نگران باشد و از سويي اميد به رحمت الهي داشته باشد. اصولگرايان نيز نبايد خيالشان راحت باشد که مجلس يازدهم را به نام آنها زدهاند؛ زيرا پيروزي در انتخابات نياز به فعاليت، آرايش ليستهاي مطلوب و قدرتمند دارد. از سويي دولت روحاني نيز دوران بسيار سختي را گذراند و در مجموع موفقيتهايي هم داشت، اما بيعملي و کمعملي دولتهاي يازدهم و دوازدهم اکنون مرکز بحث همه اقشار جامعه است و مردم احساس ميکنند اين دولت خسته است، به همين دليل هم از تغيير شرايط نااميد هستند. بايد از همان زمان استقرار دولت از او حمايت کرد. همواره از دولت روحاني حمايت کردم، اما واقعيت آن است که در مقابل بيعملي و کمعملي دولت يازدهم پاسخي ندارم. البته آقاي بطحايي و قاضيزادههاشمي به نحوي از اين دولت کنار رفتند، اما برخي از وزرا و مديران تنها در انتظار اتمام زمان مديريت خود هستند. اين بيعملي براي دولت روحاني نوعي بازي باخت - باخت است. درحاليکه من نبايد بهعنوان يک سياستمدار اصولگرا از ضرورت موفقيت دولت رقيب سخن بگويم، اما اکنون آرزوي موفقيت براي دولت روحاني دارم؛ زيرا موفقيت کنوني دولت به موفقيت اهداف نظام گره خورده است. در نتيجه کمعملي و کمرغبتي دولت ما را بهعنوان يک ايراني آزار ميدهد. چنانچه در مجلس پيشرو اصولگرايان در اکثريت قرار بگيرند و اصلاحطلبان در اقليت و رئيس مجلس نيز فردي کاملا منتقد و مخالف دولت باشد، در اين صورت چه بر سر دولت روحاني خواهد آمد؟ بههيچوجه موافق سربهسرگذاشتن مجلس آينده با دولت نيستم. زماني هم که دولت آقاي خاتمي مستقر شد، بنده در مجلس حضور داشتم و آقاي خاتمي نيز نگران بود که آن مجلس چه بلايي بر سر دولت بياورد. درحاليکه مجلس پنجم به تمام وزراي محمد خاتمي رأي داد. اگر مجلس يازدهم نيز اصولگرا باشد، بهطور قطع بايد با دولت همگرايي ايجاد کند؛ چراکه با توجه شرايط کنوني، نيازمند همگرايي مجلس آينده با دولت هستيم. سربهسر هم گذاشتن دولت از سوي مجلس، مشکلي از مردم حل نميکند. در زمان احمدينژاد نيز عدهاي ميگفتند اگر دولت خوب نيست، احمدينژاد را استيضاح کنيد؛ درحاليکه بشخصه مخالف اين رويه بودم.