بلوف نفتی آمریکا
فرهيختگان/ متن پيش رو در فرهيختگان منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست آمريکاييها حاضر به افزايش سطح تنش مديريتشده به چيزي شبيه به جنگ يا جنگ با ايران نيستند و اين مساله خطقرمز دونالد ترامپ به حساب ميآيد، چراکه بهخوبي به او فهماندهاند که يک جنگ چه تبعاتي براي آمريکا بهدنبال خواهد داشت. دولت آمريکا مدعي است که به استقلال انرژي دست پيدا کرده و ديگر نيازي به نفت غرب آسيا که دههها بر سر تصاحب آن بين قدرتها نزاع بود، ندارد. دونالد ترامپ رئيسجمهور آمريکا حتي چند ماه قبل به کشورهاي چين، ژاپن، کره جنوبي و هند اعلام کرد که آنها به دليل اينکه عمده مصرفکننده نفت غرب آسيا هستند، خودشان بايد امنيت انرژي را تامين کنند. با اين حال اما آمار مصرف روزانه نفت آمريکا و واردات اين کشور نشان ميدهد که واشنگتن نيز به نفت منطقه احتياج دارد و هر اقدامي که سطح تنشها را به جنگ نزديک کند، تبعات جبران ناپذيري براي آمريکا و اقتصاد جهاني در پي خواهد داشت. پشتوانه آمريکا در موضوع انرژي، نفت شيل است؛ نفتي که هزينههاي توليد و دردسرهاي خاص خود را دارد با اين حال اما درباره آينده اين نفت و تداومش ابهامات جدي وجود دارد. بر همين اساس نيز آمريکا علاوهبر نفت شيل، تمرکز ويژهاي بر نفت منطقه غرب آسيا و امنيت انرژي در اين منطقه دارد. آنها براي بهانه حضورشان به سطحي از تنش نياز دارند، اما اين تنش بايد مديريت شده باشد و به يک جنگ بيسرانجام بهويژه با ايران منتهي نشود. در اين گزارش به بررسي اين موضوع پرداخته شده است. چرا نفت شيل آينده ندارد؟ آمريکا بهطور تقريبي روزانه به بيش از 18 ميليون بشکه نفت نياز دارد. بخشي از اين نياز (12 ميليون بشکه) توليد داخلي است (9 ميليون نفت شيل و سه ميليون نفت متعارف) و حدود 6 ميليون بشکه نيز از ساير کشورها همچون ونزوئلا، کانادا و کشورهاي خاورميانه تامين ميشود. برخي پيشبينيها نشان ميدهد آمريکا در سال 2023 به توانايي توليد 17 ميليون بشکه نفت شيل خواهد رسيد و از اين طريق ميتواند بسياري از انرژي موردنياز خود را از داخل تامين کند. بر پايه همين پيشبينيها، دونالد ترامپ، رئيسجمهور آمريکا ادعا کرده کشورش ديگر نيازي به نفت خاورميانه ندارد. کساني که مشتري نفت اين منطقه هستند (چين، کرهجنوبي، ژاپن و هند) بايد امنيت انرژي در اين منطقه را تامين کنند. سوال اساسي در اين ميان، صحت ادعاي آمريکا درباره نفت خاورميانه است. اگر آمريکا به نفت منطقه احتياج ندارد، پس به چه دليل همچنان در منطقه حضور دارد و عليرغم وعدههايي براي بازگرداندن سربازانش، تنها آنها را از کشوري به کشور ديگر منتقل ميکند. پاسخ به اين سوال، در ادعاي «استقلال انرژي» ترامپ نهفته است. چالشهاي توليد نفت شيل تمرکز ترامپ بر فناوري توليد نفت «شيل» استوار است. برخلاف نفت متعارف، توليد نفت شيل که از معادن «سنگهاي نفتي» به دست ميآيد، با دشواريهاي خاصي همراه است. نخست، نفت شيل نياز به هزينه بسيار زيادي براي ايجاد تاسيسات فرآوري دارد. دوم آنکه شيل براي تبديل سنگ نفتي به نفت به انرژي نياز دارد. توليد هر بشکه نفت به اين شکل بين 20 تا 40 دلار هزينه دارد. همچنين صرف اين انرژي باعث افزايش آلودگي نيز ميشود. سوم آنکه نياز تاسيسات نفت شيل به آب، مشکلات محيطزيستي گستردهاي را در پي دارد. 1- هزينه بالاي ايجاد تاسيسات: در سال 2014 تنها براي ساخت تاسيسات استخراج نفت شيل و نه تاسيسات پالايشگاهي آن، 120 ميليارد دلار سرمايهگذاري صورت گرفته است. براي نگهداري توليد سالانه يک ميليون بشکه نفت، بايد سالانه ۲۵۰۰ حلقه چاه جديد حفر کرد. درحالي که براي توليد همين ميزان نفت در عراق به ۶۰ تا 100 حلقه چاه نياز است. نياز 10 برابري نفت شيل به حفر چاه، يک نمونه از هزينههاي بالاي توليد اين نوع نفت است. 2- افت شديد توليد نفت شيل: چاههاي نفت شيل در هر سال با افت شديد توليد مواجه ميشوند. توليد نفت شيل در سال اول ۶۵ درصد کاهش، در سال دوم ۳۵ درصد کاهش و در سال سوم ۱۰ درصد کاهش دارد. در سال چهارم هم توليد نفت به صفر ميرسد. از طرفي به گفته ديويد هيوز از انديشکده پست کربن (PCI)، ميادين نفت شيل از لحاظ کيفي تفاوتهاي قابلتوجهي با يکديگر دارند و ميادين نفتي پربازده که اصطلاحا «sweet spots» خوانده ميشوند، تنها 20درصد از اين ميادين را تشکيل ميدهند. 3- هزينه بالاي توليد به دليل مصرف انرژي: توليد نفت شيل که اکنون در آمريکا به چند ميليون بشکه رسيده است، نياز به مصرف بالاي انرژي دارد و اين انرژي هزينه توليد را تا بشکهاي 40 دلار افزايش ميدهد. اين درحالي است که در همين عراق، هر بشکه نفت با هزينه يک دلار استخراج ميشود. علاوهبر اين ميزان نفت توليدشده شيل، خود آلودگي بالايي ايجاد ميکند. 4- نياز به آب: بهطور متوسط توليد هر بشکه نفت شيل به دليل استفاده از روش «شکست هيدروليکي» در برداشت از معادن آن، به 25 ليتر آب نياز دارد. آمريکا درحال حاضر با کمبود شديد آب بهخصوص در نواحي غربي خود روبهرو است. آتشسوزيهاي گسترده و فصلي در کاليفرنيا به دليل کمآبي در اين منطقه به وقوع ميپيوندد. با افزايش توليد نفت شيل، مصرف آب نيز افزايش خواهد يافت و به تبع آن مشکلات کمآبي و آتشسوزيهاي فصلي بيشتر خواهد شد. آتشسوزيهاي کنوني آمريکا، سالانه دهها ميليارد دلار خسارت به بار ميآورند و درصورت عميق شدن بحران کمآبي ميزان آتشسوزيها و خسارات آنها نيز بيشتر خواهد شد. درصورتي که آمريکا به دنبال شيرينسازي آب دريا نيز باشد، بار ديگر هزينههاي توليد نفت شيل بالاتر خواهد رفت. چرا آمريکا به سمت نفت شيل رفت؟ با وجود اين محدوديتها و هزينههاي بالا، چرا آمريکا به سمت توليد نفت شيل رفت؟ يکي از اصليترين نگرانيهاي آمريکا، قطع طولانيمدت صادرات نفت از خليجفارس است. اين منطقه در چهار دهه گذشته همواره با تهديدهاي مختلف و احتمال بروز جنگ همراه بوده و چندين جنگ را نيز تجربه کرده است. آمريکا براي عدم تاثيرپذيري از قطع صادرات نفت، اقدام به تقويت ذخاير استراتژيک نفت خود کرد. اين ذخاير با ظرفيت فعلي 600 ميليون بشکه نفت نهايتا در شرايط اضطراري بين يک تا سه ماه نيازهاي آمريکا را رفع ميکند و در طولانيمدت، اين کشور را با بحران روبهرو خواهد کرد. بر همين مبنا واشنگتن از سر اجبار به سمت ايجاد تاسيسات توليد نفت شيل رفت تا بتواند بهتر با تلاطمات احتمالي آتي روبهرو شود. آمريکا تصميم گرفته از الان سالانه دهها ميليارد دلار ضرر کند تا اينکه بخواهد در جنگ احتمالي آينده در خاورميانه مجبور به تحمل ضرر ماهانه صدها ميليارد دلار باشد. در نظر شايد اين آمارها و پيشبينيها چشمانداز خوبي را نشان بدهند، اما در هر وضعيتي بايد به ماهيت آمارها نيز توجه کرد. ماهيت نفت شيل بسيار متفاوتتر از نفت متعارف است و نميتوان فرض کرد انقلاب نفت شيل در آمريکا نيز تنها يک موهبت بوده است. آمريکا زماني مجبور به افزايش ميزان توليد نفت شيل شد که قيمت نفت به بيش از 100 و حتي 140 دلار رسيد. اين قيمت بالاي نفت، در کنار بحران مالي سال 2008، اقتصاد غرب را به ورطه سقوط کشاند. در آن زمان اگر قيمت بالاي نفت وجود نداشت، اقتصادهاي غربي توانايي بهتري براي روبهرو شدن با اين بحران داشتند. اين عوامل باعث شد آمريکا ناچارا به سمت بهرهبرداري از نفت شيل برود تا حداقل خيال خود را از جانب خودکفايي نفت راحت کند. در مجموع ميتوان چنين گفت که اقدام آمريکا، تنها راه گريزي براي بحرانهاي احتمالي بوده و با وجود ادعاي بينيازي به نفت خاورميانه، اين کشور تنها از عراق روزانه بيش از 500 هزار بشکه نفت خريداري ميکند. آمريکا بينياز از نفت غرب آسياست؟ براساس آمار اداره اطلاعات انرژي ايالات متحده (EIA) ميزان نفت عبوري از تنگههرمز در سال 2018، روزانه 21 ميليون بشکه بوده است. اين ميزان نفت تقريبا 20درصد از نفت توليدي جهان است. همچنين يکچهارم تجارت گاز مايع طبيعي (LNG) جهان نيز از اين منطقه صادر ميشود. اداره اطلاعات انرژي ايالات متحده در ادامه گزارش خود هشدار ميدهد: «درصورت بسته شدن تنگههرمز بر اثر جنگ، تنها عربستانسعودي و امارات ميتوانند نفت خود را با خطوط لولهاي به درياي سرخ برسانند و ديگران چنين امکاني ندارند. البته ظرفيت کل خط لوله موجود براي انتقال نفت خام در اين دو کشور رقمي معادل 6.5 ميليون بشکه در روز برآورد شده است.» ارزيابيهاي اين گزارش مبتنيبر تهديدات ايران درباره بستن تنگههرمز صورت گرفته است ولي با اين حال اين برآورد درباره انتقال نفت از طريق خط لوله درصورت بستهشدن تنگههرمز بر اثر جنگ، کمي دور از ذهن است چراکه ايران درصورت بروز هر جنگي، پس از بستن تنگههرمز، با قدرت موشکي، زميني و پهپادي خود، اجازه سالم ماندن ميادين نفتي شامل چاهها، تاسيسات پالايشي و تلنبهخانهها براي ارسال نفت به درياي سرخ را نخواهد داد و عملا صدور نفت را از مبدا غرب آسيا متوقف خواهد کرد. البته درصورت بسته شدن تنگههرمز، اين تنها جريان صادرات نفت نيست که متوقف ميشود، بلکه کشورهاي حاشيه جنوبي خليجفارس در حوزه انرژي و کالا نيز به مشکل خواهند خورد. ارزيابيها نشان ميدهد درصورت هر جنگي در خاورميانه که بتواند روند صادرات نفت را مختل کند، قيمت نفت به بيش از 200دلار در هر بشکه افزايش خواهد يافت. آمريکا درحالحاضر مدعي است که به نفت خاورميانه احتياجي ندارد. اين کشور درحالي سعي دارد خود را بينياز از امنيت در خاورميانه بداند که واقعيتها نشانگر چيز ديگري هستند. آمارهاي ايالات متحده درباره «استقلال انرژي»، تنها به مواردي همچون توليد نفت و ميزان مصرف آن محدود است، اما آمريکا حتي درصورت رسيدن به استقلال انرژي باز نميتواند خود را مستقل از نفت خاورميانه بداند. قيمت نفت جهاني است و درصورت هرگونه بحران در بازار نفت، قيمت اين ماده در تمام جهان افزايش خواهد يافت. بحث ديگر آن است که مگر آمريکا تمام نيازهاي خود به کالا را با نفت وارداتياش تامين ميکند؟ نبايد از ياد ببريم که آمريکا ساليانه صدها ميليارد دلار از ديگر کشورها واردات دارد. کالاهاي ارزاني که آمريکا از چين وارد ميکند، بهدليل قيمت پايين نفت در بازارهاي جهاني است. اگر قيمت جهاني نفت افزايش پيدا کند، سطح قيمتها در چين نيز بالا رفته و قيمت محصول نهايي نيز بالا خواهد رفت. با افزايش قيمت محصول، آمريکا نيز مجبور به پرداخت پول بيشتري به چين براي واردات کالاست. اداره انرژي ايالات متحده مينويسد که ۷۶درصد از نفتخام و ميعاناتي که در سال ۲۰۱۸ از تنگههرمز گذشته، سر از بازارهاي آسيايي درآوردهاند؛ کشورهاي آسيايي مانند چين، هندوستان، ژاپن، کرهجنوبي و سنگاپور، ۶۵درصد جريان نفتخام و ميعاناتي که در سال ۲۰۱۸ از طريق تنگههرمز گذر کرده را دريافت کردهاند. توليدات اين کشورها، عمدتا مرتبط به آمريکاست. درحالحاضر محصولاتي که آمريکا از کشورهاي آسيايي وارد ميکند نسبت به نفتي که ايالات متحده خودش در گذشته مستقيما وارد ميکرد، سهم بيشتري در اقتصاد اين کشور دارند. با اين حساب بايد گفت هرگونه افزايش قيمت نفت علاوهبر افزايش قيمت محصول در آمريکا، قيمت بنزين را نيز در آمريکا افزايش خواهد داد. با وجود توليد نفت در آمريکا، اين محصول هنوز يکي از ابزارهاي اصلي براي ضربه زدن به اقتصاد آمريکا بهشمار ميرود. بهجز ضررهاي کشوري مانند آمريکا از گرانشدن قيمت نفت، متحدان اين کشور در غرب آسيا بهدليل بسته بودن تنگههرمز، با کاهش و مسدود شدن منابع درآمد روبهرو خواهند شد و همين مساله در نهايت نيز باعث کاهش واردات از غرب و ضرر آمريکا خواهد شد. آمريکا چه خواهد کرد؟ يکي از وعدههاي انتخاباتي دونالد ترامپ، بازگرداندن سربازان آمريکايي به خانه بوده است. او در سه سال گذشته بارها از تصميم خود براي کاستن نيروهاي آمريکايي از سوريه و افغانستان سخن گفته و با اشاره به فاصله هفتهزار مايلي از غرب آسيا و هزينههاي هشت تريليون دلاري دخالت نظامي در اين منطقه گلايه کرده است. اين انتقادهاي ترامپ تحليلگران بينالمللي را به اين جمعبندي رسانده بود که اساسا غرب آسيا در استراتژي امنيت ملي آمريکا فاقد جايگاه است. ترامپ حضور در پاسيفيک در جنوب شرقي آسيا و مهار چين را مسالهاي مهمتر از خاورميانه ميدانست ولي با اين حال در عمل در تعداد نيروهايش در غرب آسيا تغييري ايجاد نکرد و بهجاي آن تنها بخشي از نيروهايش را از کشوري به کشور ديگر منتقل کرد. اما چرا او که مخالف جدي حضور در غرب آسيا بود، در اين منطقه ماندگار شد؟ در سه سال گذشته دونالد ترامپ بهدنبال احاله مسئوليت تامين امنيت به متحدانش بود. او بارها تلاش کرد کشورهاي عربي و رژيم صهيونيستي را در يک ائتلاف سياسي، اقتصادي و امنيتي جمع کند و آنها را در برابر ايران بهعنوان دشمن مشترک، علم کند. او در سفر به حاشيه جنوبي خليجفارس، بحث ناتوي عربي را مطرح کرد تا کشورهاي عربي با هزينه خودشان سياستهاي آمريکا را در منطقه عليه ايران دنبال کند. چندين و چند نشست و جلسه دراينباره در منطقه و آمريکا برگزار شد اما شکافهاي موجود بين کشورهاي عربي مانع از تشکيل ناتوي عربي عليه ايران شد. هرچند دونالد ترامپ علاقه به خروج از منطقه داشت اما مساله تامين امنيت انرژي و تاثير هرگونه افزايش قسمت بر اقتصاد آمريکا، مانع از اين ميشد که بدون ايجاد يک ساختار مستحکم، واشنگتن اين منطقه را رها کند. اگر آنگونه که ترامپ مدعي است، واشنگتن به نفت خاورميانه احتياجي نداشت، اين بينيازي بايد در راهبرد سياست خارجي اين کشور متبلور ميشد. رئيسجمهور آمريکا در دو سال گذشته جنگ بيسابقه تجاري را عليه چين آغاز کرده و در اسناد امنيت ملي خود نيز پکن را يکي از دشمنان آمريکا خوانده است. در چنين شرايطي، آمريکا ميتوانست بهراحتي با استفاده از قدرت نظامي خود در خليجفارس، تامين انرژي چين را با مشکل مواجه و از مسير راحتتري پکن را ناچار به پذيرش مطالباتش کند؛ اما هر ماجراجويي در خليجفارس، تبعات جبرانناپذيري براي آمريکا به بار خواهد آورد و بر همين اساس واشنگتن از اين ابزار صرفنظر کرده است. پس در شرايطي که آمريکا نميتواند سياستهاي خود را از طريق متحدانش در منطقه دنبال کرده و از سوي ديگر نميتواند روند صادرات انرژي را مختل کند، چه سياستي را در منطقه بايد دنبال کند؟ از ارديبهشتماه سال جاري يعني يکسال پس از خروج آمريکا از برجام، آمريکا شيوه جديدي را در سياست فشار حداکثري عليه ايران در دستورکار خود قرار داد. واشنگتن از تمام ابزارهاي خود استفاده کرد تا تنش با ايران را به بالاترين سطح برساند. اين تنش قرار بود در بالاترين سطح باشد اما هيچگاه به يک جنگ منتهي نشود. ارديبهشتماه، آمريکا اعزام ناو آبراهام لينکلن به منطقه را که يک اتفاق عادي بود، به اقدامات ايران گره زد و تلاش کرد با سياست تهديد، ايران را ناچار به عقبنشيني کند. چندماه بعد و پس از حادثه براي چند کشتي در خليجفارس و کاهش تنش، آمريکا يک پهپاد گرانقيمت را به آسمان ايران فرستاد. هدف قرار دادن اين پهپاد از سوي ايران، يکبار ديگر تنشها را در منطقه افزايش داد ولي نتيجه اين تنشزايي به تغيير رفتار متحدان آمريکا در منطقه منجر شد. آخرين اقدام تنشزاي آمريکا، جنايت اين کشور در هدف قرار دادن خودروي سردار قاسم سليماني و ابومهدي المهندس بود. مقامات آمريکايي با مشورت سرويسهاي جاسوسي رژيم صهيونيستي به اين نتيجه رسيده بودند که ايران بهطور قطع توان پاسخ به آمريکا را ندارد و اين اقدام ميتواند بار ديگر منطقه و ايران را دچار تنش کند. آمريکا از تبعات هرگونه ماجراجويي در منطقه آگاه است و ميداند ورود به هر جنگي، چندين سال آنها را درگير خواهد کرد و اقتصاد رو به افولشان را تهديد خواهد کرد. بر همين اساس آنها بهدنبال يک تنش مديريتشده با ايران هستند. آمريکا تلاش ميکند با مديريت آرام و نرم تنشها و بحرانهاي متعدد در منطقه و احيانا بحرانسازيها و درگير کردن قدرتهاي منطقهاي ازجمله برخي همپيمانان خود بهجز رژيم صهيونيستي، منافعش را در درازمدت تامين کند. البته در ماجراي ترور سردار سليماني آنها در تله صهيونيستها گرفتار شدند و اين اقدام سطح تنش را از يک تنش مديريتشده به يک جنگ پنهان عليه آمريکاييها در منطقه توسعه خواهد داد. درصورت فقدان تنش در منطقه، کشورهاي حاشيه جنوبي خليجفارس بهدنبال بهبود روابط با ايران برخواهند آمد و اين در تعارض با منافع آمريکا خواهد بود. علاوهبر اين، ديگر کشورهاي عربي دلارهاي نفتي خود را براي تجهيز بيشتر نظامي به خزانه آمريکا سرريز نخواهند کرد. اکنون که کشورهاي عربي بهتنهايي توان ايستادگي در برابر ايران را ندارند، آمريکا در ازاي دريافت هزينه حاضر شده است سه هزار نيرو به عربستان براي تامين امنيت اين کشور اعزام کند. با وجود اين، اما آمريکاييها حاضر به افزايش سطح تنش مديريتشده به چيزي شبيه به جنگ يا جنگ با ايران نيستند و اين مساله خطقرمز دونالد ترامپ به حساب ميآيد، چراکه بهخوبي به او فهماندهاند که يک جنگ چه تبعاتي براي آمريکا بهدنبال خواهد داشت.