سرمقاله کیهان/ کم و کیف ساز ناکوک مذاکره
کيهان/ « کم و کيف ساز ناکوک مذاکره » عنوان يادداشت روز در روزنامه کيهان به قلم سعدالله زارعي است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد: کساني که از «مذاکره با آمريکا» صحبت ميکنند، در خوشبينانهترين حالت، نوعاً موضوع را از منظري ايراني ميبينند و خصوصيات ايراني که آميزهاي از اخلاق، اعتقادات، معنويات، حکمت و سياستورزي است را بر آن سوار ميکنند و اين در حالي است که اين موضوع وابسته به قبول واقعي طرفي است که اساسا در اين چارچوب فکري نميگنجد. از سوي ديگر واقعيت اين است که ميان فهم واقعي از مذاکره و بيان همين کلمه از سوي آمريکا تفاوت بنيادين وجود دارد و باز اين در حالي است که در ايران هم آنانکه سردمدار بحث مذاکره با آمريکا هستند و به طور جدي از آن دفاع ميکنند، منظور واقعيشان مذاکره ميان ايران و آمريکا و يا آمريکا و ايران نيست؛ چرا که آنان به درستي ميدانند منظور آمريکا از واژه «مذاکره» (Negotiation) مذاکره نيست، بلکه تحميل يکطرفه خواسته آمريکاست. اينها با مردم خود صادق نيستند تا صريحا بگويند ما هم از «مذاکره با آمريکا»، دادن امتيازات يکطرفه به رهبران کاخ سفيد را دنبال ميکنيم. در اين خصوص گفتنيهايي وجود دارد: 1- مذاکره در عرف سياسي، گفتوگو براي رسيدن به توافق بر مبناي توزيع فرصتها و پذيرش مسئوليت مشترک کاهش تهديدات (دادن طرفيني هزينه) است. در اينجا دو طرف، حق طرف مقابل را پذيرفتهاند و روي فرصتها و تهديدات پديدههاي مشترک وارد يک فرايند سياسي شده و در نهايت با رضايت کامل يا نسبي طرفين از آن خارج ميشوند. اگر ما اين تعريف را برداريم و با تجربه خودمان يعني گفتوگوهاي مستقيم يا غيرمستقيم - با آمريکا که کم هم نبوده است- مقايسه کنيم، درمييابيم که آنچه تاکنون ميان ما اتفاق افتاده مصداق مذاکره نبوده و دقيقاً دادن امتيازات يکطرفه به آمريکا بوده بدون آنکه وضع ما از جنبه کاهش فشار خارجي بهبود پيدا کرده باشد. براساس اين تجربه درمييابيم که الان هم که آمريکا در مواجهه با ما از واژه مذاکره استفاده ميکند، منظورش مذاکره نيست، بلکه تحميل يکطرفه خواستههايي است که منافع آمريکا را بهطور کامل تأمين ميکند، اما در آن سوي ماجرا به موقعيت و امتيازات جمهوري اسلامي آسيب جدي وارد مينمايد. اين در حالي است که اگر به معناي واقعي کلمه، مذاکرهاي وجود داشته باشد نتيجه آن مذاکره قاعدتاً و لزوماً بايد معکوس باشد يعني اين مذاکره در صورتي حقيقي است که آمريکاييها بپذيرند بايد تجاوز و تعدي به حقوق و منافع جمهوري اسلامي را متوقف گردانند و عقب بنشينند. پس اين کلمه «مذاکره» در ادبيات آمريکاييها در واقع ترجمه «دادن امتيازات يکطرفه از سوي ايران به آمريکا» است و لذا بايد اين واژه را از ادبيات سياسي ميان ايران و آمريکا کنار گذاشت چرا که «واقعي» نيست و فقط تأمينکننده مقصود واشنگتن ميباشد. 2- آنانکه در ايران از مذاکره با آمريکا حرف ميزنند، برخلاف تصور بسياري از ما، دچار سوءتفاهم نيستند و دقيقاً ميدانند چه ميگويند. منظور آنان از مذاکره، واقعاً مذاکره نيست. منظور آنان هم بدون شک، دادن امتيازات يکطرفه به آمريکاست و خودشان هم دقيقاً ميدانند که اين ماجرا هيچ مابهازايي براي ايران ندارد؛ کما اينکه تاکنون نداشته است. بعضي گمان کردهاند فلان مقام مسئول که 26 دي ماه در نشست مجمع عمومي بانک مرکزي ايران گفت من براي اداره اقتصاد کشور و بهبود شرايط اقتصادي داخل، به غير از درب سياست خارجي - بخوانيد دادن امتيازات بزرگ يکطرفه- درب ديگري نميشناسم و جاي ديگري بلد نيستم، اين به دليل سوءتفاهم و يا فقط به دليل باورهاي غلط نسبت به آمريکا و به بيان ديگر ناشي از «خوشخيالي» نيست. يعني اينکه بعضي گمان ميکنند اين مناديان مذاکره با آمريکا با هدف اينکه آمريکا به ايران روي خوش نشان دهد، اين بحثها را مطرح ميکنند، واقعيت ندارد. اين آقايان در سطوح بالاي علمي دانشگاه ميباشند و از نظر تجربه هم لااقل 30 سال کار مستقيم در حوزه سياست خارجي را در کارنامه خود دارند و در پروندههاي زيادي مثل «برجام» هم تجربه اندوختهاند. از نظر «هوش سياسي» هم کمبودي ندارند و آدمهاي باهوشي به حساب ميآيند و آدمهاي ناپخته و يا نادان نيستند. اينها دقيقاً ميدانند که از مذاکره با آمريکا و حتي از توافق با آمريکا هيچ آبي براي مردم ايران گرم نميشود. آنان به درستي ميدانند که سرنوشت هر مذاکرهاي يک چيز بيشتر نيست و آن عمل يکطرفه ايران است به آنچه طرف مقابل ميخواهد. بنابراين آن فردي که در فضاي شکست کامل برجام، از امکان مذاکره مجدد با آمريکا صحبت ميکند و در بيان ظاهري ميگويد «به شرط آنکه تحريمها را بردارد و به ميز مذاکره بازگردد» به خوبي ميداند که تحريم آمريکا اگرچه زائلشدني هست اما از سوي او و طي توافق، برداشته شدني نيست. کما اينکه در طول اين دو سال که عليرغم دادن امتيازات بزرگ در برجام، تحريمها برداشته نشده، ادبيات اين آقايان هيچ تغييري نکرده است. شما ببينيد وقتي پس از شهادت سردار سليماني توسط پنتاگون از امکان «مذاکره مجدد» با آمريکا سخن به ميان ميآيد، معنايش اين است که ما تحت هر شرايطي مذاکره ميکنيم و کيست که نداند آنکه از خون «قهرمان ملي و بينالمللي ايران» ميگذرد، راحتتر از قدرت منطقهاي و يا قدرت موشکي ايران عبور ميکند. پس اگر کار تصميمگيري در نظام دست امثال او باشد، حساب دادن همه امتيازات پس از مذاکره را کرده است. حالا بگذريم که در اينجا اساساً، مسئله چيز ديگري است. 3- آمريکاييها در عين حال که به شدت دنبال کشاندن ايران به پاي ميز دادن امتيازات با تابلوي مذاکره هستند، اما به درخواستهاي اين طرف داخلي در ايران اعتنا نميکنند و از اين رو «دونالد ترامپ»، در توئيت دو روز پيش خود نوشت: «وزير خارجه ايران ميگويد ايران خواستار مذاکره با ايالات متحده است، اما ميخواهد که تحريمها برداشته شود. نه، مرسي!» آمريکاييها به خوبي ميدانند که مذاکره از سوي ايران زماني به سرانجام مورد نظر واشنگتن ميرسد که توافق داخلي و اجماع ملي پشت سر آن باشد و نميتوان موضوع مهمي مثل مسايل منطقهاي را در فضاي عدم توافق داخلي ايران به نتيجه رساند. آمريکا، ايران را با جمعيت انبوه دهها ميليوني که در تشييع پيکر مطهر «مظهر مقاومت» به خيابانها آمده و فرياد «انتقام سخت» سر دادند، ميشناسد و از اين رو «مذاکرهخواهي» اين طيف کمشمار را صدايي «ناکوک» به حساب ميآورد و با استهزاءآميزترين کلمه رد ميکند و اين هم خود تأکيدي بر اين مسئله است که مانع واقعي مذاکره با آمريکا، خود آمريکاست و تلاش اين طيف در ايران براي شکل دادن به مذاکره واقعي به جايي که نميرسد، هيچ، به هزينه بزرگ براي اعتبار و ارزشهاي ايران نيز تبديل ميشود. کما اينکه در فاصله زمان مصاحبهاي که در «اشپيگل» چاپ شد تا امروز، انواعي از تحليلهاي دشمنانه براي ضعيف نشان دادن قدرت ايران در رسانهها و محافل سياسي غرب و عوامل وابسته به آن مطرح گرديده است. 4- اما آيا آنکه ميگويد اداره دولت بدون مذاکره از توان او خارج است و يا آنکه ميگويد بهرغم به شهادت رسيدن «قهرمان ملي و بينالمللي ايران» توسط ارتش آمريکا، آماده مذاکره با «ترامپ» است، نميداند با چه واکنشي در داخل مواجه ميشوند؟ مسلماً ميدانند. آيا اينها قبل از آن سخنان و پيش از اين مصاحبه، براي اين واکنشها فکري نکردهاند؟ بله حتماً. آيا اعتراض از نوعي که مسئلهاي را عريان کند و به همه بفهماند که خطي براي کنار زدن انقلاب و اصول آن وجود دارد، تا «دلهاي مريض» را در اين نقطه تمرکز دهد و به ميدان بياورد، مدنظر آنان نبوده است؟ بله حتماً وگرنه اينها که ميدانند آمريکا، «ايران» را با فلان وزارتخانه يا با فلان شخصيت آن نميسنجد تا براساس آن دست به کاري بزند. بنابراين آنکه از مذاکره دم ميزند، منظور فعلياش، شکلدهي واقعي به مذاکره و حتي واگذاري يکطرفه امتيازات به آمريکا هم نيست چرا که مذاکره واقعي را آمريکا برنميتابد و واگذاري امتيازات را هم نظام جمهوري اسلامي نميپذيرد. پس واضح است که طرح اين بحث کاملاً مصرف داخلي دارد و در خدمت دوقطبيسازي از جامعه ايران است که در آستانه يک «تحول بزرگ» قرار دارد. 5- يک طرف اين ماجرا نيروهاي متدين و انقلابياند که از منظر طراحان اين بحث در يک «مخمصه» گرفتار ميشوند. از نظر آنان نيروهاي متدين و انقلابي يا سکوت ميکنند و با سکوتشان، وضعيت انقلابي درون جامعه افت ميکند و اين سبب اميدوار شدن دلهاي مريضي ميشود که اين طيف عافيتطلب را ناتوان ميدانند و يا اينکه نيروهاي متدين و انقلابي دست به واکنش بسيار تند ميزنند و به دوقطبيسازي جامعه کمک کرده و در نهايت تودههاي اجتماعي که در عين دلبستگي به دين و انقلاب، دغدغههاي امنيت و معيشت هم دارند را از طيف انقلابي ميترساند. در جمعبندي طراحان، بحث مذاکره با آمريکا جز صرفه چيزي ندارد. اما واقعيت اين است که جامعه انقلابي ايران، امروز داراي تجربهاي است که هم ميداند بايد به هر چيزي در حد «اهميت واقعي آن» واکنش نشان دهد و هم ميداند غير از دو راه - «سکوت» و «اعتراض تند»- راههاي ميانهاي هم وجود دارد و در اين ميان بيش از متن حزباللهي، وظيفه واکنش حسابشده متوجه شخصيتهايي است که مرجعيت اجتماعي و مذهبي دارند و به آنان انگ جناحي بودن نميچسبد. آنان ميتوانند اين توطئه را با هزينه کم که حالا ديگر خيلي هم «پيچيده» به حساب نميآيد، خنثي نمايند.