سرمقاله شرق/ انتخابات آمریکا و اقتصاد ایران
شرق/ « انتخابات آمريکا و اقتصاد ايران » عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم احمد عظيميبلوريان است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد:
ترامپ، رئيسجمهور ايالات متحده آمريکا، سخن آخر خود را درباره انتخابات رياستجمهوري کشورش اينگونه مطرح کرده که رأينياوردنش تنها يک دليل خواهد داشت و آن تقلب در انتخابات است. با اينگونه سخنگفتن يا اتهامزدن، چه ترامپ برنده و چه بازنده انتخابات شود، نتيجه انتخابات براي مردم آمريکا و جهان دو مسير کاملا مشخص را روشن ميکند. اگر ترامپ بتواند با هر ترفندي که به کار ميگيرد، برنده انتخابات شود، شکاف ميان جامعه ثروتمند و اکثريت بينواي آمريکا که دور پرچم حزب دموکرات ميچرخند، افزايش خواهد يافت. اين پديده به احتمال زياد منجر به شدتگرفتن تنشهاي خياباني و رويارويي مردم - بهويژه اقليت آفريقاييتبار - با دولت خواهد شد؛ پديدهاي که کلا خارج از تصور بنيانگذاران «ايالات متحده» بوده و اي بسا منجر به ازهمپاشيدن ساختار سياسي آمريکا و جدايي برخي از ايالات از نظام کنوني آمريکا شود. اين بخش از گفتوگو سر دراز دارد و خواننده را از موضوع اصلي اين نوشتار دور ميکند. اينکه در نتيجه انتخابات در دو، سه ماه آينده آمريکا چه بلايي سر آمريکا ميآيد، يک موضوع داخلي براي آمريکاست. نکته مهم در اين نوشتار براي ايران و ايرانيان، تأثير انتخابات آمريکا بر ايران و ساختار اقتصادي ايران است. اگر ترامپ بتواند با سودمندي از هر ابزار در انتخابات برنده شود، ميزان فشار آمريکا بر ايران و اقتصاد ايران و نيز بر همپيمانان تازه ايران مانند چين و روسيه افزايش خواهد يافت؛ اين نيز داستان پيچيده ديگري است که ادامه آن ما را از موضوع اصلي اين نوشتار دور ميکند.آيا اگر جو بايدن، نامزد دموکراتها، برنده انتخابات رياستجمهوري شود، انتخاب او چه تأثيري بر اقتصاد ايران خواهد گذاشت؟ نخستين تأثير آن کاهش فشار اقتصادي خواهد بود که ترامپ در دو، سه سال گذشته بر اقتصاد ايران تحميل کرده است. کاهش فشار به اين معني نيست که دموکراتها عاشق چشم و ابروي ايران هستند، بلکه خطمشي آنها از جمهوريخواهان متفاوت است. در واقع همين دموکراتها بودند که برجام را به ايران تحميل کردند. کاهش فشار به اين معني هم نيست که دموکراتها از پيمان همکاري ايران و چين و روسيه خوششان ميآيد؛ اما دموکراتها جنسا نرمتر از جمهوريخواهان هستند. در جنگ جهاني دوم، آمريکا که سرکرده کشورهاي سرمايهداري جهان بود و بريتانيا که در رأس کشورهاي استعمارگر قرار داشت، بهخاطر رويارويي با آلمان نازي و تجاوز روزافزون نيروهاي هيتلر و موسوليني به کشورهاي غربي و شرقي اروپا، با شوروي که يک قدرت بزرگ کمونيستي بود، متحد شدند که آلمان را شکست دهند. نيروهاي متفق ايران را از اين نظر اشغال کردند که رضاشاه با آلمانها همدست شده بود؛ اما پس از نابودکردن آلمان و بمباران اتمي ژاپن - همدست ديگر آلمان نازي - ايران را تخليه کردند و با ايجاد پيمانهاي منطقهاي مانند ناتو و سنتو شوروي را محاصره کردند و پرده آهنين کشيدند و تا فروپاشي نظام شوروي دست از فشار برنداشتند. امروز کشورهاي آزادشده از نظام اتحاد شوروي در غرب و شرق درياي خزر دارند نفس آرامتري ميکشند اما خيلي محترمانه به چنگال غرب بهويژه آمريکا افتادهاند.رويکارآمدن دموکراتها در آمريکا در سال آينده ميلادي به احتمال بسيار زياد فشار کنوني اقتصادياي را که ترامپ بر ايران وارد کرده، تعديل خواهد کرد. از جمله اين تعديلها، آزادي هرچند نسبي ايران در زمينه فروش نفت خواهد بود. به گفته وزير نفت، امروز حکومت ايران نميتواند يک قطره نفت بفروشند. نفت البته در کشورهاي خليج فارس از جمله ايران بهدليل ناتواني دولتهاي گذشته در آيندهنگري، به منبع اصلي درآمد کشورها تبديل شده بود. هنوز هم بزرگترين منبع درآمد در همه کشورهاي نفتخيز خليج فارس - بهجز ايران- فروش نفت و گاز و مشتقات آنهاست. البته اقتصاد متکي به درآمد نفت يک اقصاد سالم نيست، اما اين بحث در دوران بحرانهاي پيشبينينشده اقتصادي جايي در جامعه ندارد. کشورهاي نفتخيز خاورميانه براي کشورهاي آمريکايي، اروپايي و خاور دور حالت کارگاههاي ساختماني پرسود را دارند. پول فروش نفت را از راه برجسازي و آسمانخراشسازي در خليج فارس به کشورهاي خريدار نفت برميگردانند و بچههاي شيوخ عرب با داشتن پول فراوان و خريد گرانترين خودروهاي آخرين سيستم اروپايي در قمارخانههاي اروپا و آمريکا جولان ميدهند و تفريح ميکنند. بينوايان مهاجر به کشورهايي چون امارات نيز مانند بردگان سدههاي مياني خدمات کارگري مورد نياز کارفرمايان اروپايي و آمريکايي در اين اميرنشينها را تأمين ميکنند.
به هر صورت اگر با انتخاب بايدن فروش نفت ايران آغاز شود و بهتدريج گسترش يابد، بحران اقتصادي کنوني ايران بهتدريج فروکش خواهد کرد. با آزادي تدريجي صادرات کالاهاي ديگر هم درآمد دولت و هم درآمد مردم افزايش خواهد يافت، زيرا ۷۰ درصد اقتصاد کنوني ايران در دست دولت يا نهادهاي حکومتي است. حرکت بهسوي رفاه نسبي شتاب خواهد گرفت. ارزش برابري دلار بهتدريج کاهش خواهد يافت که به مفهوم بالارفتن ارزش پول ملي خواهد بود. فقر کنوني در طبقات پايين اقتصادي بهتدريج کاهش خواهد يافت، زيرا مشاغل وابسته به صنعت نفت که بهخاطر تحريم و با بروز و گسترش کرونا در ايران از دست رفتهاند، بهتدريج باز خواهند گشت. مسکن و اجارهبها نيز پايين خواهد آمد. چنين تحولي در بهاي کالاهاي مورد نياز مردم تأثير خواهد گذاشت. بروز ايستايي و بلاتکليفي در خريد و فروش ملک بهويژه مسکن در نظام بازار ايران دور از انتظار نخواهد بود. اين پديده اشک بازاريان و فروشگاههاي مالهاي تجاري را در خواهد آورد. روابط تجاري ايران با کشورهاي اطراف و اروپا و خاور دور بهبود خواهد يافت، زيرا از يک سو فشار کنوني بر اين حرکت که توسط ترامپ اعمال ميشود کاهش مييابد و از سوي ديگر ارزش کنوني دلار و ين و پوند و ارزهاي ديگر به سوي تقويت ارزش ريال به حرکت در خواهد آمد. اين دگرگونيها چون در يک دوره بحراني صورت ميگيرد، از ديد زمان و مکان قابل پيشبيني نيستند. حالتي که هماکنون در نظام اقتصادي و برنامهريزي ديده ميشود، همساني فراواني با رويدادهاي اول انقلاب دارد. امروز سازمانهاي برنامهريزي و بخشهاي برنامهريزي سازمانهاي دولتي هيچچيز را نميتوانند پيشبيني کنند. اين در حالي است که پيشبينيپذيري نخستين شرط هر برنامهريزي است. همراه با اين تحولات بايد نقش گسترش کرونا را هم وارد محاسبات کرد. پيدايش کرونا بههيچوجه قابل پيشبيني نبود. بيماري کرونا همزمان با محاصره اقتصادي باعث فشار مضاعف بر دولت کنوني ايران شده است. تغيير دولت در آمريکا همراه با تلاش جهاني براي کنترل گسترش کرونا بر وضعيت اقتصادي ايران و جهان نقش عمدهاي ايفا خواهند کرد. اين تغييرات اگر مثبت باشد سود آن نصيب دولت بعدي در ايران خواهد شد، زيرا دوره دوم دولت روحاني سال آينده به پايان ميرسد و هماکنون رقباي انتخابات آينده به جان هم افتادهاند. هرچه که باشد يا رخ دهد، دولت کنوني ايران چوب عمده آن را خواهد خورد، زيرا اگر سودي باشد، نصيب دولت بعدي خواهد شد. دولت بعدي اين تحولات را بهعنوان نتيجه عملکرد بهتر دولت خود به رخ مردم خواهد کشيد. مخالفان دولت هم هاج و واج از هم ميپرسند «پس چي شد» اين همه زحمات ما؟