سرمقاله شرق/ دلکندن از بورژوازی
شرق/ « دلکندن از بورژوازي » عنوان سرمقاله سردبير روزنامه شرق، احمد غلامي است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد:
.
با شکست دولت اصلاحات و بورژوازي تکنوکرات در سال 84 دولت مهرورزي با حمايت بورژوازي سنتي و فرودستان روي کار آمد. رئيس اين دولت در سخنرانيهاي پرشور خود جانب فرودستان را ميگرفت اما در عمل درصدد برساختن طبقهاي از حاميان خود بود که نه وامدار بورژوازي سنتي باشند و نه راه و روش تکنوکراتها را در پيش بگيرند. بهترين الگو براي اين دولت دست بر قضا استراتژي دولت هاشميرفسنجاني بود. اگرچه اين دولت در ظاهر نشان ميداد مخالف عملکردهاي دولت سازندگي است و هاشميرفسنجاني بايد در پيشگاه تاريخ پاسخگو باشد، اما با شدت و حدت راه آنان را به بدترين شيوه ادامه داد. دولت مهرورزي بدون پردهپوشي تلاش ميکرد ايران را در بازارهاي جهاني ادغام کند. در اين ميان اصولگراياني که شامه قوي داشتند بهسرعت از بورژوازي سنتي و تهيدستان فاصله گرفتند و به سمت استراتژيهاي تعينيافته اين دولت سرازير شدند. بازار رقابت براي نزديکي به رئيس دولت و حلقه اطرافيانش چنان داغ بود که همه يکديگر را براي رسيدن به قله مقصود زير پا ميگذاشتند. دولت مهرورزي که رفتهرفته جاگير شد، بورژوازي سنتي و تهيدستان دريافتند برنامه مدوني براي مشارکت آنان وجود ندارد. آنان هزينه بسياري براي برآمدن اين دولت داده بودند و باورشان نميشد به اين زودي کنار گذاشته شوند و بهناچار بايد جا را براي حلقه نزديکان اين دولت خالي کنند. رئيس دولت مهرورزي ميدانست اصولگرايان جريان اختلال در روند امور هستند. جرياني که کارويژهاش بهزانودرآوردن دولتهاي سازندگي و اصلاحات بوده است و اينک ديگر کارويژهشان به پايان رسيده و بايد بهسرعت از چتر حمايت آنان خارج شد. بورژوازي سنتي مغموم به سرعت فهميد که باز در سياست باخته است و از اين نمد نميتواند کلاهي براي خود بدوزد. آنان سعي کردند آبرومندانه در حاشيه بمانند و به مقابله برنخيزند تا منافع خود را بيش از اين از دست ندهند. کژدار و مريز گاه با حمايت، گاه با انتقادهاي نه چندان تندوتيز ابراز وجود ميکردند. در اين ميان اصولگرايان به سمت سازماندهي ميرفتند. در ميان آنان در دودستگي رقابت شديد وجود داشت. برخي دوستان تاکتيکي بودند و برخي دوستان استراتژيک. اگر دولت هاشميرفسنجاني سعي ميکرد نهادهاي رسمي را در کارهاي اقتصادي مشارکت بدهد، اما اينبار اين نهادهاي رسمي بودند که اختيارات خود را افزايش داده بودند و دولت را زيرمجموعه خود حساب ميکردند، چراکه رئيس دولت مهرورزي مديونشان بود و نافرماني از دوستان استراتژيک ادامه راه را دشوار ميکرد، اما رئيس اين دولت سوداي ديگري در سر داشت که وضعيتش را در نسبت با نهادهاي رسمي دچار تضاد و تعارض ميکرد. سالهاي 84 تا 88 ماهعسل اصولگرايان و نهادهاي رسمي بود و 88 تا 92 تضادها و تعارضها سر برآوردند و رئيس دولت مهرورزي از ناخودآگاه خود پردهبرداري کرد و در اين رونمايي بيش از همه بورژوازي سنتي، نهادهاي رسمي و تهيدستان غافلگير شدند. آنان در برابر چشمان خود ميديدند دولتي که با نام مستضعفان و حمايت آنان روي کار آمده، بيش از هر چيزي در پي استحکام قدرت خود و حلقه اطرافيانش است. تهيدستان هم که مورد عنايت قرار گرفته بودند، چيزي شبيه کارگران اشرافي دولت سازندگي بودند، با اين تفاوت که خاستگاهشان با آنان متفاوت بود. مهمترين رويداد در دولت مهرورزي دلکندن تهيدستان از دولتهاي اصولگرا و اصلاحطلب بود. آنان به اين باور و آگاهي انتقادي رسيده بودند که برنامهاي جدي از سوي دولتها براي تغيير زندگيشان وجود ندارد. برنامههاي اقتصادي همه دولتهاي سازندگي، اصلاحات و مهرورزي بر يک چيز استوار بود و آن چيزي نبود جز اقتصاد سرمايهدارانه آن هم از نوع رانتي آن. اگر با دقت دوره دوم دولت مهرورزي را تحليل کنيم، اين نکته عيان خواهد شد که اعتراضات ديماه 96 و آبان 98 ريشه در اين دولت داشت. البته نبايد فراموش کرد که در حوادث 88 تهيدستان جايي براي خود در ميان تودههايي که به خيابان آمده بودند نميديدند. عدم مشارکت آنان در اين اعتراضات که بيشتر طبقه متوسط آن را راهبري ميکرد، نشان داد آنان دريافتهاند از اين اعتراضات آبي براي آنان گرم نميشود. دولت مهرورزي که با پشتيباني تهيدستان به قدرت رسيده بود، به دولتي رانتي آن هم از نوع حاد آن تبديل شده بود. تهيدستان ميديدند به نام آنان و به کام بورژوازي جديد به بازي گرفته شدهاند. دلسردي و انزوا تهيدستان را به عقب راند، اما اصولگرايان همچنان با نام آنان ميدانداري ميکردند. رئيس دولت مهرورزي با زيرکي از اصولگرايان فاصله ميگرفت، ميدانست آنان به شيوهاي مکانيکي در پي اثبات و توسعه خود هستند. نه خود را ميشناسند و نه زمانه خود و نه جامعهاي را که روبهرشد است. اصولگرايان ميپنداشتند با اصوليخواندن عدم رشد خود ميتوانند مانع رشد جامعه شوند. رئيس دولت مهرورزي ميدانست اصولگرايان جريان اختلال در جامعه سياسياند و هرچقدر به آنان ميدان داده شود، خطرشان بيشتر ميشود و درصدد تحميل اصول خود به دولتش خواهند بود. پس تا ميتوانست دستشان را کوتاه کرد. دولت مهرورزي دو کار بزرگ انجام داد؛ اول اينکه بين اصولگرايان شکاف انداخت و ديگر اينکه موجب آگاهي انتقادي تهيدستان شد. تهيدستان بهوضوح ميديدند از اعتمادشان سوءاستفاده شده است و بسيار متضرر شدهاند. بارها و بارها از زبان روحاني شنيدهايم که ما وارث ويرانههايي هستيم که از دولت مهرورزي روي دست ما گذاشته شده است، اما آنچه دولت روحاني را از نفس انداخت اعتماد ازدسترفته تهيدستان بود که آتش خشمش از دولت مهرورزي برخاسته و دودش به چشم دولت روحاني رفته است. تاکنون هيچکدام از مسئولان دولت کنوني و سابق و جريانهاي سياسي به اعتماد ازدسترفته تهيدستان اشارهاي جدي نکردهاند، چراکه هيچکدام از اين جريانهاي سياسي منافع واقعي اين تودهها را نمايندگي نميکنند و آنان بيش از هر چيز دغدغه طبقه متوسط و نخبه را دارند؛ طبقاتي که از اثرگذاري آنان به دلايل اقتصادي، سياسي و اجتماعي چنان کاسته شده که با جرئت ميتوان گفت در وضعيتي انفعالياند. اينک آنچه همه جريانهاي سياسي را نگران کرده اين است که هيچکدام از آنان قادر به نمايندگي تهيدستان نيستند و تهيدستان نيز به آنان باوري جدي ندارند.