ایران و انتخابات آمریکا؛ حل معادله سه متغیره
دنياي اقتصاد/متن پيش رو در دنياي اقتصاد منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
هادي خسروشاهين/ ترامپ يا بايدن کدام يک براي ايران بهتر است؟ اين پرسشي است که اين روزها ذهن افکار عمومي و حتي نخبگان سياسي ايران را به شدت به خود مشغول کرده است، اما براي کشف و سپس حل اين معماي مهم و راهبردي بايد روشي دقيق و واقعبينانه را در پيش گرفت. به نظر ميرسد گام اول براي حل اين معما را بايد از طريق شناسايي نقاط اشتراک و افتراق دو حزب جمهوريخواه و دموکرات براي اتحاد با ايران برداشت؛ با اين مطالعه تطبيقي آن وقت خواهيم توانست گامهاي ديگر براي حل اين معماي پيچيده را سادهتر از پيش برداريم. با توجه به الگوهاي رفتاري و همينطور سياستهاي اعلاني و اعمالي دولتهاي پيشين و کنوني دموکرات و جمهوريخواه ميتوان اين موارد مشترک و همچنين متمايزکننده را مورد شناسايي قرار داد:
نقاط اشتراک:
الف: هر دو حزب رفتارهاي ايران را برهمزننده ثبات درمنطقه ميدانند؛ به عبارت بهتر نفوذ منطقهاي ايران را به عنوان عامل برهمزننده توازن و خروج اين منطقه از نقطه تعادلي ميپندارند.
ب: عدم دسترسي ايران به نقطه گريز هستهاي و غنيسازي اورانيوم در سطح بالاي ۲۰ درصد جزو منافع حياتي هر دو حزب در منطقه محسوب ميشود.
ج: دو حزب اصلي آمريکا به دنبال سياست مهار ايران در منطقه هستند.
د: نگرانيهاي هر دو حزب به جز مساله هستهاي، به نقش منطقهاي و همينطور موشکهاي بالستيک ايران نيز بازميگردد.
ه: هر دو حزب به دنبال پيگيري سياست کمهزينه در برخورد و مواجهه با ايران هستند، از همين رو هيچ کدام از اين احزاب پروژه جنگ (WAR) نه حمله
(ATTACK) به ايران را دنبال نميکنند.
و: هر دو حزب تحريمهاي اقتصادي را به عنوان يکي از اهرمهاي مهم در هر نوع مذاکره با ايران تلقي و تصور ميکنند.
ز: چه دموکرات و چه جمهوريخواه به دنبال تبديل ايران از يک بازيگر ضد هژمون به يک بازيگر عادي در نظام منطقهاي خاورميانه و حوزه خليجفارس هستند.
ح: هر دو حزب به اسرائيل و عربستان و برخي کشورهاي عربي ديگر نظير امارات و مصر به چشم متحدان خود نگاه ميکنند و به طور طبيعي ايران را به عنوان حداقل بازيگر رقيب و حداکثر بازيگر دشمن ميپندارند.
به اين ليست بلند بالا ميتوان موارد ديگري را نيز اضافه کرد، ولي مهمترين رئوس مشترک دو حزب دموکرات و جمهوريخواه همان مواردي است که به آن اشاره شد.
نقاط افتراق:
الف: حزب جمهوريخواه به دنبال تحقق يک توافق راهبردي و کلان در ارتباط با ايران و درهمه موارد و حوزههاي مورد نگراني آمريکا است. از همين رو پيش از انجام اين توافق بيشتر بر ابزار چماق يا همان اهرم تحريمي و همچنين تشکيل ائتلافهاي منطقهاي براي تحت فشار قرار دادن ايران از حيث استراتژيک و ژئوپليتيک تکيه ميکند.
در واقع ابزار هويج را زماني روي ميز ميگذارد که ايران پشت ميز مذاکرات نشسته باشد. اما درمقابل دموکراتها از يک رويکرد تک- چند توافقي حمايت ميکنند يعني يک توافق کلي و کلان شامل محدودسازي تنشهاي منطقهاي، بازگشت به برجام و همچنين اخذ تعهدات لازم براي انجام مذاکرات آتي با ايران در حوزه اصلاح برجام، نقش منطقهاي و موشکهاي بالستيک است. از همين رو اين حزب در استراتژي خود ابزار چماق و هويج را به طور توامان پيش ميبرد.
ب: حزب دموکرات برنامه عملگرايانهتري نسبت به حزب جمهوريخواه در ارتباط با نقش منطقهاي و گروههاي نيابتي ايران دارد. از همين رو محور معامله و مذاکره را بر سر محدودسازي اشاعه تکنولوژي موشکي ايران به گروههاي نيابتياش قرار ميدهد، نه از ميان بردن اين گروهها. همينطور انعطافپذيري بيشتري در مورد برخي متحدان راهبردي ايران نظير حزبالله لبنان دارد. پس به جاي تمرکز بر اين گروه، ساير گروههاي نيابتي نظير حماس، جهاد اسلامي، حوثيها در يمن و همينطور برخي شبهنظاميان در عراق را در فهرست موضوعات مذاکراتي خود قرار ميدهد. اما حزب جمهوريخواه در اين ارتباط انعطافپذيريهاي محدودتري از خود نشان ميدهد.
ج: دموکراتها حاضرند براي تشويق ايران به محدودسازي برنامه موشکياش، مذاکرات را از حالت دوجانبه به حالت چندجانبه و منطقهاي تبديل کنند تا اين مشکل در قالب يک پيمان منعاشاعه و گسترش موشکهاي بالستيک در کل منطقه مورد پيگيري قرار گيرد؛ امري که پذيرش آن براي جمهوريخواهان دشوارتر است و بيشتر متمايل به مذاکرات دوجانبه در اين رابطه هستند.
د: دموکراتها در برخورد با ايران رويکردهاي ديپلماتيک را ترجيح ميدهند و از قدرت نظامي به عنوان پشتوانه آن استفاده ميکنند اما جمهوريخواهان در موارد ضروري از استفاده از اهرم نظامي در قالب (ATTACK) نه (WAR) يعني حمله کوتاهدامنه، مقطعي، موردي و کمشدت پشتيباني ميکنند.
ه: اگرچه برنامه دموکراتها نسبت به ايران عملگرايانهتر است. ولي در عين حال پيچيدهتر نيز هست (برنامه سهمرحلهاي شامل محدودسازي تنشها، رايزني با متحدان منطقهاي، بينالمللي و همينطور حزب جمهوريخواه در کنگره در ارتباط با پرونده ايران و در انتها مذاکرات در دو مسير موازي شامل اصلاح برجام و نقش منطقهاي ايران) و اين پيچيدگي با ساخت و بافت فکري نخبگان سياسي ايران همخواني ندارد، چراکه اين مساله را ذيل غربستيزي ريشهدار تاريخي قرار ميدهند و اين بر بدگمانيها و سوءتفاهمات ميافزايد و رغبت ميان نخبگان سياسي را براي ادامه کار با ايالاتمتحده دچار استحاله ميکند. اين در حالي است که برنامه جمهوريخواهان و دولت ترامپ به مراتب سادهتر و فاقد پيچيدگيهاي فني- تکنيکي و همينطور سياسي است. آنها ميخواهند همه معضلات با ايران را در قالب يک توافق جامع حل کنند و اين مساله نيتخواني و سنجش هدف طرف مقابل را براي مقامات تهران آسانتر ميکند.
و: دموکراتها همچنان به سياست مداخلهگرايانه و ايفاي نقش رهبري جهان توسط آمريکا باور دارند و از همينرو منطقه خاورميانه و چالشهاي ريشهدار در آن را فرصتي براي احياي قدرت نرم و ديپلماتيک ايالاتمتحده در سطح بينالمللي ميدانند. اين در حالي است که در ميان بخش مهمي از نخبگان فکري و سياسي جمهوريخواهان نظير مارتين اينديک، دونالد ترامپ و سناتور رند پال نوعي بيرغبتي عميق نسبت به تداوم مداخلات سياسي و نظامي آمريکا در اين منطقه از جهان ديده ميشود و اين پرسش به طور عمده مطرح ميشود که آيا خاورميانه ارزش هزينههاي سنگين اقتصادي را براي ايالاتمتحده دارد؟ بنابراين همين بيميلي ميتواند فضاي مانور بيشتري به قدرتهاي رقيب آمريکا در منطقه نظير روسيه و چين دهد.
اما صرفنظر از اين وجوه مشترک و متمايزکننده ميان دو حزب، معماي روابط ايران و آمريکا يک طرف مهم ديگر نيز دارد و آن سياستمداراني هستند که در تهران مستقرند. تجربه چهار دهه گذشته نشان ميدهد که نخبگان ايراني هر نوع مذاکره با آمريکا را صرفا جهت رفع اضطرار و فشار برميگزينند. همانند تجربه مذاکرات مکفارلين و همينطور برجام. از همين رو نامحتمل به نظر ميرسد نسل فعلي نخبگان ايراني به دنبال تحول چشمگير و عمده در روابط ايران و آمريکا باشند. به هر حال نوعي بدبيني مزمن تاريخي به واشنگتن ميان اين نسل ريشه دوانده است که اين خود يکي از موانع جدي هر گونه گشايش در روابط دوجانبه خواهد بود. بنابراين ما در اين ماجرا با يک معادله سهسويه مواجهيم: ترامپ، بايدن و ايران و حل اين معما به بررسي همزمان اين متغيرها و اندازهگيري تاثيرگذاري هر يک از آنها بر آينده روابط تهران و واشنگتن نياز دارد. به همين دليل است که نيمي از پاسخ به اين پرسش که ترامپ بهتر است يا بايدن در يد اختيار مقامات مستقر در تهران قرار دارد و نوع ادراکات و برداشتهاي نخبگان سياسي از اين دو نامزد و برنامههاي احتماليشان و همينطور طرز بينش کلي آنها نسبت به معماي چهل ساله ايالاتمتحده آمريکا در سياست خارجي جمهوري اسلامي.