سرمقاله شرق/ آغاز ترامپزدایی
شرق/ « آغاز ترامپزدايي » عنوان سرمقاله سردبير روزنامه شرق، احمد غلامي است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد:
بعيد است ترامپ از جغرافيا و بهتبع آن از سياست آمريکا محو شود. اگرچه تلاشهاي بسياري صورت ميگيرد تا اين اتفاق بيفتد. دموکراتها و برخي جمهوريخواهان بهدنبال محکومکردن ترامپ در دادگاه سنا هستند تا او براي هميشه از پستهاي دولتي کنار گذاشته شود. البته ترامپ از اين اقدامات بيخبر نيست و بههميندليل در آخرين لحظات خداحافظياش، از بازگشتش به سياست در قالب حزب ميهنپرستان سخن به ميان آورده است. حالا دموکراتها و برخي جمهوريخواهان دشمن مشترک پيدا کردهاند: «دونالد ترامپ!» اما ترامپ هنوز يکي از قدرتمندترين و بانفوذترين چهرههاي سياسي در ميان طبقات تندرو و فقير آمريکاست: «مردمي که آمريکا را براي آمريکاييان ميخواهند». بيترديد همين نفوذ و قدرت در لايههايي از آحاد جامعه کار را براي جو بايدن کهنسال و دموکراتهايي که نقش عصا را برعهده دارند سخت خواهد کرد. آنان بهخوبي ميدانند حتي حاميانشان يکپارچه نيستند و در ميانشان عدهاي هستند که از ترس ترامپ به دموکراتها (بايدن) روي آوردهاند. از طرف ديگر هنوز ميليونها نفر هوادار ترامپ هستند. با اينکه بايدن آرام، متين و عاقل است اما جذابيت ندارد. همان چيزي که ترامپ در ميان حاميان خود از آن برخوردار است. پس گذر زمان اصلا به نفع بايدن نيست مگر اينکه کاري کند کارستان. جمهوريخواهان زيرک هم به عدم جذابيت بايدن آگاهاند و آينده سياسي خود و پيروزيشان را در همين کهنسالي و عدم جذابيت او جستوجو ميکنند. با وجود اين حذف ترامپ به نفع دموکراتها و بسياري از جمهوريخواهان است. در واقع مسئله اصلي، ترامپ نيست؛ مسئله اصلي سرمايهداري عليه سرمايهداري است و اعتراض مردمي که عليه اين شيوه سرمايهداري پا به ميدان گذاشتهاند و اکنون سرخورده به خانههايشان بازگشتهاند و توجيه آنان در قالب اينکه هر انتخابي برنده و بازندهاي دارد کار سادهاي نيست. ازاينرو با اصراري که دموکراتها و دستگاه قدرتمند قضا بر صحت انتخابات داشته است، اما ترامپ و مردم باور نکردهاند تقلبي صورت نگرفته باشد. آنان از اين منظر درست ميگويند. گويا تقلبي صورت گرفته است، البته تقلبي نه در سطح جابهجايي آرا. بايد گفت در دموکراسي آمريکايي ميل حدود 73 ميليون نفر ناديده گرفته شده است و آنان اکنون احساس ميکنند: «ارزش و معنا در چيزها خانه ندارد؛ بلکه از سوي نيروهاي ميلورز توليد ميشوند که آنان را به تصرف خود درآورند». در سال 2016 ترامپ با همين دستگاه ميلورزي رأيدهندگان خود را مجذوب خويش کرد اما در دوره چهارساله خود اين باور را به وجود آورد که خطري جدي براي مافياي سرمايهداري است که از جنس و جنم او نيستند. ترامپ نهتنها خطري براي آمريکا محسوب ميشد، بلکه دستگاه ميلسازي اين باور را به وجود آورد که او خطري جدي براي دنياست و زمينه و مصداقهاي اين خطر را دستبرقضا خود ترامپ در اختيار مخالفانش قرار داد. انتخابات آمريکا جنگ ثروت عليه ثروت و جنگ اميال است.
به گفته ترامپ و حاميانش، دموکراتها و ساختار بوروکراتيک آمريکا اميال آدمها را به ضرر او برساخته و به مردم جنسي تقلبي دادهاند. ترامپ ميداند: «آمريکا در يک اقتصاد سرمايهدارانه به سر نميبرد، بلکه در جامعهاي سرمايهدارانه زندگي ميکند». آنچه مردم را خشمگين ميکند، اين است که تاکنون فکر ميکردند سوژه بودهاند و زماني ميفهمند اينگونه نبوده و دستکاري محسوس و مرئي در ذائقه ميلورزيشان دخالت داشته است. اين برداشت آنان را خشمگين کرده و منجر به عصيان شده است. از اينجا ميتوان به يک تفاوت اساسي ترامپ و ديگر سياستمداران آمريکايي اشاره کرد. او با صراحت دروغ ميگويد و اين تقصير او نيست که عدهاي از مردم دروغهايش را باور ميکنند و دوست دارند: «انسانها در تصور اينکه آزاد هستند فريب خوردهاند؛ باوري که فقط مبتني است بر اينکه ايشان از اعمالشان آگاهاند و از عللي که به آن تعين ميبخشد غافل». اگر به انتخابات ايران و اين جمله معروف بازگرديم که مردم ايران غيرقابل پيشبينياند، معناي ديگر آن اين ميشود: «به دشواري ميتوان ميل مردم ايران را دستکاري کرد». انتخابات خرداد 76 فوران ميلي بود که منشأ تمناي آن بهدرستي روشن نشد؛ حتي در انتخابات 84 هم اينگونه بود. شايد آنچه سياستورزي در ايران را جذاب و خطرناک ميکند، همين نکته است که سرمنشأ اميال مردم را به دشواري ميتوان عيان کرد. بعد از انتخابات 2016 و با عملکرد ترامپ در سطح داخلي و خارجي اين گمانهزني به راه افتاد که بعيد است نخبگان سرمايهداري آمريکا اين روند را تحمل کنند و قطعا براي آن چارهاي خواهند انديشيد، البته چارهاي در سازوکارهاي دموکراسي آمريکايي. شايد همين قاعده و همين گمانهزنيها در دوره چهارساله اول احمدينژاد و بعد از کارهاي اعجابانگيز او به راه افتاد که ادامه دولتداري به اين شيوه ناممکن است. اين گمانهزنيها در پايان دوره اول دولت نهم به اوج خود رسيد و ماشين توليد ميل اصلاحطلبان و نخبگان جامعه براي اولينبار به کار افتاد تا مانع بازگشت رئيس دولت نهم شود؛ اما احمدينژاد دوباره پيروز شد و وقايع بعدي نهتنها در روند کاري و عملکردهاي او تغييري ايجاد نکرد، بلکه احمدينژاد را بيش از پيش به تکمحوري و تصميمهاي خودخواسته پيش راند. اين تکمحوري در دولت دهم چنان پررنگ شد که بسياري از اصولگرايان هم از اطراف دولت او پراکنده شدند. اصولگرايان بر اين باورند که اعتراضات 88 را آمريکا با همکاري کشورهاي اروپايي به راه انداختهاند. اگر اين ادعا درست باشد، نتيجه ناخوشايندي به دست خواهد آمد مبني بر اينکه اين کشورها توان توليد ميل در تودههاي مردم ايران را دارند. اگر احمدينژاد در انتخابات پيروز نميشد و رئيسجمهور ديگري حتي از طرف اصولگرايان روي کار ميآمد، شايد جلوي خسارت ناشي از دولت دهم گرفته ميشد. همانگونه که بايدن در آغاز اولين روزهاي رياستجمهورياش نشان داد ناگزير است فرمانهاي نادرست ترامپ را که از ديدگاه او مغاير با منافع آمريکاست، لغو کند. يقينا بايدن بايد در روزهاي اول در موج بهوجودآمده از پيروزي در انتخابات بهسرعت دست به اقدامات مهمي بزند، چراکه هرچقدر زمان بگذرد تضادها و تعارضها سر باز خواهند کرد و اين تضادها مانع پيشروياش خواهند شد. بايدن در آغاز کار نشان داده به اين امر کاملا واقف است و براي همين پيشروي به سوي ترامپزدايي را بهسرعت آغاز کرده است. اينکه او تا کجا ميتواند پيش برود چيزي است که در آينده عيان خواهد شد.