سلاخخانه شماره 28؛ روایتهایی از خشونت خانگی
شرق/متن پيش رو در شرق منتشر شده و انتشار آن به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
شهرزاد همتي/ يک دستش شرحهشرحه و دست ديگرش از انگشتان قطع شده، چشمي که از دست رفته، صورتي با زخمهاي عميق، سري با 200 بخيه و پاهايي که از چندين قسمت با قمه دستساز محسن ديگر ناي قدمبرداشتن ندارند، تنها بخشي از رنج 26ساله اشرفالسادات است. اشرفالسادات حسيني که در پاييز امسال اخباري درباره کاردآجينشدنش در رسانهها منتشر شد، حالا حتي نتوانسته طلاقش را ثبت کند و هنوز دادگاه همسرش محسن برگزار نشده است. اين روايتي بدون سانسور از يکي از قربانيان خشونت خانگي است. درحاليکه مطابق ابلاغهاي جديد نهادهاي مربوطه، سازمانهايي نظير بهزيستي و پزشکي قانوني از ارائه گزارش درباره آمار خشونت خانگي منع شدهاند، دختراني نظير رومينا اشرفي يا در دوران نوجواني سر از تنشان جدا شد يا زناني شبيه اشرفالسادات در گوشهاي از شهر زير حملات يکي از اعضاي خانواده تکهوپاره شدند. اشرفالسادات بيش از سه ماه است زمينگير شده و همسرش بلاتکليف در زندان است. دو ماه پيش از وقوع اين اتفاق، اشرفالسادات دو مرتبه مورد آزار فيزيکي محسن قرار گرفته بود و شکايت او در دادگاه ثبت شده بود، اما آزادي محسن با کفالت باعث شد آخرين بار ضربات مهلکي بر بدن اشرفالسادات وارد شود و او ديگر هيچ وقت آدم قبل نباشد. در 25 آبان امسال، زماني که فرزندان اشرف در خانه نبودند، محسن با شکستن شيشههاي آشپزخانه با قمه به او حمله ميکند و بعد از بيهوشي اشرف، به گمان آنکه او مرده است از صحنه جرم فرار ميکند. هرچند محسن در زندان است، اما دو فرزندش و همسر زخمي و ناتوانش از عدم پيگيريها و احتمال آزادي او ابراز نگراني ميکنند. محسن تهديد کرده در صورت آزادي اشرف و دو فرزندش را خواهد کشت. در هنگام اين روايت، اشرف بارها ميگويد: يعني من چون زن هستم کسي نبايد از من دفاع کند؟ کدام قانون در برابر اين بيعدالتي پشت من ميايستد؟
روايتهاي يک قرباني
ساعت 10 شب شنبه، اشرف و پسرش عليرضا در خانه خواهر اشرف منتظر ما هستند. تمام صورتش باندپيچي و تازه از بيمارستان بازگشته است. پينهايي که دست قطعشدهاش را مجددا پيوند زدهاند، باز کردهاند و اشرف از درد ميپيچد. يک دست از انگشتان قطع شده و ديگر کارايي ندارد و دست ديگر هم تنها يک نمايي از دست است و انگشتانش امکان حرکت ندارد. سوي چشم راستش از بين رفته و پزشکان از آسيب جدي به عصب چشمانش خبر ميدهند. اشرف در 26سالگي، با هزار اميد و آرزو از طريق يکي از دوستان با محسن آشنا ميشود و با او ازدواج ميکند. آن زمان او دانشجوي ترم چهار حقوق و کارمند رسمي بنياد شهيد بود. محسن هم با دوستانش در يک چاپخانه کار ميکرد. اختلافها و مشکلات از همان ابتدا خود را نشان ميدهند. محسن شکاک است و به مواد مخدر اعتياد دارد، اشرف را کتک ميزند و به او اجازه نميدهد به زندگي عادي خودش برسد. اشرف از درد به خودش ميپيچد و از پسرش ميخواهد که کمکش کند کمي بنشيند. ميزي پر از دارو که با بينظمي روي هم تلنبار شده و چاي ازدهنافتادهاي که اشرف براي خوردنش بايد از کسي کمک بخواهد، تنها وسايلي است که مورد نياز اوست. بخاري به مبلي که جاي استراحت اوست چسبيده و با اين وجود، اشرف مدام ميلرزد. بوي مريضي در تمام خانه ميآيد. اشرف لباسهاي بيمارستان به تن دارد و روي آستينهاي پيراهنش رد خون تازه مشهود است که احتمالا متعلق به تعويض پانسمان دستهاي اوست. از او ميخواهيم کمي از زندگياش بگويد. از روز واقعه که در خانه تنها بود و محسن به قصد کشتنش به خانه آمد. او به سالهاي دورتر بازميگردد و ميگويد: «من متولد سال 43 هستم. پيش از ازدواج دانشجوي رشته حقوق بودم و از طريق يک آشنا با همسرم ازدواج کردم. دقيقا 28 سال پيش به خواستگاري آمد و با توجه به آشنابودن با خانواده او، ازدواج کرديم. بعد از سه ماه با هم ازدواج کرديم و آرامآرام مشکلات ما بيشتر شد. همسرم شکاک بود و مصرف مواد مخدر، او را شکاکتر ميکرد. وضعيت مالي خوبي نداشت و هميشه براي تأمين معاش روزانه دچار مشکلات زيادي بوديم. بعد از مدتي به دليل مشکلاتي که داشتيم، پدرم وادارم کرد به خانه پدري برگردم. آن زمان باردار بودم، فرزندان دوقلويم را در شکم داشتم و شرايط روحي مناسبي هم نداشتم. بعد از به دنياآمدن فرزندانم به خانه برگشتم؛ چراکه هم توانايي رهاکردنشان را نداشتم و هم اينکه از امنيت جاني فرزندانم ميترسيدم. بازگشتن من به خانه محسن باعث دلخوري و قهر پدرم شد، اما من چارهاي نداشتم، فرزندانم در آن زندگي کسي را نداشتند و من مجبور بودم به خانه برگردم. مسائل و مشکلات ما در تمام اين سالها ادامه داشت. دو مرتبه بيني دخترم را شکست. سر کار نميرفت. در خانه با دوستانش مدام در حال درستکردن قمههاي دستساز بود و با يکي از همين قمهها هم اين بلا را به سرم آورد».
اشرف درباره زندگياش روايتهاي زيادي دارد؛ از کتکهايي که در تمام سالهاي زندگي مشترک خورد و به خاطر عدم حمايت قانوني دم نزد. او بعد از بهدنياآمدن فرزندانش درس و کار را کنار گذاشت، اما سختي زندگي و نبودن همراه براي تأمين معاش، او را وادار کرد چند سال پيش دوباره به دانشگاه برگردد و با مساعدت مسئولان دانشگاه درسش را ادامه دهد و مدرک کارشناسي خود را در رشته حقوق بگيرد. اشرف دوباره به کار در بنياد شهيد مشغول ميشود، اما اين بار به صورت قراردادي و براي اينکه بتواند در استخدام قراردادي بنياد بماند، نياز به مدرک تحصيلي داشت؛ او درس ميخواند و کار ميکند تا ديگر دستش جلوي محسن دراز نباشد و بتواند آبرومند فرزندانش را بزرگ کند. او ميگويد: «هميشه به من تهمت ميزد، بددل و شکاک بود. من توجه نميکردم، دلخوش بودم به بچههايم و فکر ميکردم يک روز همه چيز تمام ميشود. فکر نميکردم انتهاي زندگي با يک مرد شرور، بلايي باشد که امروز به سرم آمده است». هيچوقت او را دکتر نبرديد؟ اين سؤال را من ميپرسم و اشرف ميگويد: «هم مواد مصرف ميکرد، هم قلدر بود. به اين نحوه زندگي عادت داشت و اصلا زير بار اين نميرفت که بايد معالجه شود. چاپخانه تعطيل شد و بعد از آن روي ماشين سنگين کار کرد. يک ماه سر کار بود و چهار ماه بيکار. با صاحب ماشين دعوا ميکرد و بيرونش ميکردند. بعد از گذشت 15 سال فکر کردم بايد کاري بکنم؛ به دانشگاه برگشتم و دوباره کار و تحصيل را از سر گرفتم». به گفته پسر اشرف، آنها چندين بار محسن را در کمپهاي ترک اعتياد بستري کردهاند، اما دوره پاکي او چندان طولاني نبود؛ يا نميخواست يا نميتوانست مواد را کنار بگذارد و از چهار سال گذشته ديگر شروع به مصرف مواد مخدر صنعتي کرد.
اشرف ميگويد: «شيشه که ميکشيد مدام در توهم بود و به همه ما تهمت ميزد. حرفهايي ميزد که اصلا باورکردني نبود. هميشه دعوا داشتيم و در مظان اتهام او بوديم. سر کار ميرفتم و خرج زندگي روي دوشم بود. اسباب زندگي را عوض ميکردم و سعي ميکردم زندگي را براي فرزندانم سادهتر کنم. تا همين اول شهريور امسال که محسن روي ديگر خودش را نشان داد. من از سر کار آمدم و محسن در حال رنگکردن در ورودي بود. از همان اول که از راه رسيدم، مدام به من ميپيچيد. رفتم برايش چاي آوردم و دوباره شروع کرد به حرفهاي بيربط زدن. در توهم بود و از گذشته تا امروز را مدام به ميان ميکشيد و تهمت ميزد. بچهها سر کار بودند. به او گفتم چرا تهمت ميزني؟ عصباني شد و گلدان را در سرم خرد کرد. اين کار باعث شد سرم و قفسه سينهام بشکند. زنگ زدم به اورژانس و برادرم و فرزندانم را هم خبر کردم. پليس 110 پرونده را صورتجلسه کردند و من بيمارستان بستري شدم. با رسيدن پليس پسرم هم آمد و قبل از اينکه پليس به دستان محسن دستبند بزند، او براي پسرم قمه کشيد. همان جا مأموران از همسرم چهار قمه کشف کردند و در صورتجلسه آوردند. فرداي همان روز خواهر همسرم براي محسن وثيقه ميگذارد و همسرم آزاد ميشود، محسن را با فيش حقوقي 600هزارتوماني آزاد ميکنند و ترس به جان ما ميافتد. من بعد از مرخصشدن به خانه خواهرم آمدم؛ اما دخترم کرونا گرفت و من مجبور شدم دوباره به خانه خودمان برگردم تا از دخترم مراقبت کنم. محسن البته خانه نبود و منتظر رأي دادگاه بوديم. خانه محسن در فرحزاد بود و ما آنجا زندگي ميکرديم و من دوباره آنجا برگشتم. در اين مدت پسرم تصميم گرفت پدرش را در کمپ بستري کند. او به کمپ رفت و دو روز بعد دوباره خانوادهاش با شکايت از فرزندم به جرم آدمربايي محسن را از کمپ بيرون آوردند. محسن به خانه آمد و شروع به گريهکردن کرد. محسن به بهانه اينکه براي پرستاري از دخترم به خانه برگردم، وسايلش را جمع کرد و رفت و من به خانه برگشتم. يک ماه بعد، جلوي در خانه در حال آبدادن به درختان بودم که با موتور سر راهم سبز شد. شروع به خوشمزگيکردن کرد و گفت دلت برايم تنگ نشده؟ چرا نميآيي رضايت بدهي؟ من محلش نميگذاشتم که دوباره رفت در فاز تهمتزدن. به او گفتم اينقدر به ما تهمت نزن... . دنبال بهانه بود تا من را داخل خانه بکشاند. پوتينهايش را ميخواست و وادارم کرد که به داخل خانه بروم. تا وارد خانه شدم در را بست و هلم داد و پايش را روي گردنم گذاشت و گفت تا کي ميخواهي ادامه بدهي؟ چرا رضايت نميدهي و مهريهات را نميبخشي؟ من داشتم خفه ميشدم و گفتم رضايت ميدهم و ولم کرد و رفت. دوباره از او شکايت کردم و به پزشکي قانوني رفتم و شکايت دوم از محسن را در عرض دو ماه ثبت کردم. دوباره با ترس و لرز به خانه برگشته بوديم و سعي ميکرديم به زندگي عادي برگرديم. تا روز 25 آبان که در خانه بودم و تازه از سر کار برگشته بودم. محسن در پارک کشيک ما را ميداده تا ببيند من در خانه کي تنها هستم؟ يک قمه براي کشتن من ساخته بود. در ساختمان هيچکس نبود و منتظر برگشتن فرزندانم بودم که ديدم از حياط صدا ميآيد. گفتم کيه؟ در هال را زد و گفت من سعيد هستم، خواهرزاده محسن. در را باز نکردم و آمدم از پنجره هال فرار کنم و ديدم جلوي پنجره بسته است و نميتوانم فرار کنم. محسن پنجره آشپزخانه را شکست و من به پسرم زنگ زدم و خبر دادم و بعد از در خانه فرار کردم. جلوي در خانه بودم که قمه را به پايين پايم زد و من افتادم زمين. آشيل پايم و سه تاندوم پايم پاره شد و من داخل کوچه افتادم. محسن با قمه شروع به زدن در سر و صورتم کرد و هرچه ميزد من با دست ميگرفتم که باعث قطعشدن پنجههايم شد و سرم 200 بخيه خورد. نميدانم چه زماني بيهوش شدم. پسرم که آمد همسايهها رويم چادر کشيده بودند و فکر ميکردند مردهام. محسن به همه زنگ ميزند و ميگويد بالاخره کشتمش. 15 روز بعد هم که توسط پليس امنيت دستگير شد، به بازپرس در جواب اينکه تا چه زماني به او قمه ميزدي، گفته بود که تا زماني که فکر کردم تمام کرد».
قربانيان خشونت و راهکار حقوقي
زهرا مينويي، وکيل دادگستري و فعال حوزه زنان، در آستانه روز جهاني زن به سؤالات «شرق» پاسخ ميدهد. او با بيان اينکه در قانون مجازات اسلامي، خشونت خانگي به صورت مشخص تعريف نشده است، ميگويد: «دليل اين مسئله اين است که ما قانون ويژه درباره خشونت نداريم. بسياري از کشورها، حتي کشورهاي مسلمان مانند ترکيه، افغانستان و پاکستان و اندونزي، قوانين ويژه درباره حمايت از زنان در برابر خشونت خانگي دارند که به صورت مشخص نامش لايحه منع خشونت خانگي است. در اين قانون، خشونت خانگي و انواع آن و سازوکارهاي حمايتي آن تعريف شده و حتي رويکردهايشان درباره مجازات بزهکار هم در آن قانون ديده ميشود؛ اما ما در قانون مجازات اسلامي تعريف ويژه از خشونت خانگي نداريم و در قوانين مربوط به خانواده هم تعريفي از خشونت خانگي موجود نيست؛ چون خشونت خانگي در قانون تعريف نشده، سازوکارهاي حمايتي دربارهاش تدارک ديده نشده است. به بيان ديگر با زن خشونتديده اگر خشونت فيزيکي باشد، قانون و دستگاه قضائي همان برخوردي را ميکند که با دو مردي که در خيابان دست به گريبان شدهاند و ضرب و جرح عمدي داشتهاند. هر دو گروه به پزشکي قانوني فرستاده ميشوند، از هر دو گروه درخواست ادله ميشود تا مشخص شود مورد ضربوجرح قرار گرفتهاند. همينطور درباره خشونت جنسي، خشونت اقتصادي، خشونت رواني هم نهتنها در قانون مجازات جرمانگاري نشدهاند؛ بلکه طريقه اثبات آنها هم بسيار دشوار است».
او در پاسخ به اين سؤال که آيا تا به حال موکلي داشتهايد که قرباني خشونت خانگي باشد و بيشتر اين زنان با چه خشونتي دست به گريبان هستند؟ ميگويد: «بارها؛ من موکلان بسياري داشتهام که مورد خشونت خانگي واقع شدهاند. اکثر موکلاني که براي پرونده طلاق يا نفقه مراجعه ميکنند و از بين سطور حرفهايشان متوجه ميشويد که مورد چه خشونتي قرار ميگيرند. متأسفانه به خاطر نداشتن آگاهي و فرودستانگاري همواره زنان، اين زنان تحت فشار هستند و اساسا هم ميزان آگاهي کمي دارند و دشوار است تشخيص دهند که رفتاري که با آنها شده، مصداق خشونت است و حتي وقتي هم بدانند که مورد خشونت واقع شدهاند، هيچ ابزاري براي اينکه حمايت شوند، ندارند. نه نهادهاي اجتماعي و مدني براي حمايت آنها وجود دارد، نه خانه امن به اندازه کافي وجود دارد و نه قانون به اين مسئله نگاه ويژه دارد. قانون نهتنها به اين مسئله نگاه ويژه ندارد؛ بلکه حداقلهاي حمايتي را هم رعايت نکرده. زنها وقتي دچار خشونت فيزيکي ميشوند؛ چون برايشان عينيت بيشتري دارد، ميگويند شوهرمان دست بزن دارد! ولي وقتي مدتها مرد به آنها هيچ هزينهاي براي گذران زندگي نداده است، نميدانند اين نامش خشونت اجتماعي و اقتصادي است. وقتي به آنها اجازه خروج از کشور و تحصيل و کار داده نشده، نميدانند اين خشونت اجتماعي است. خشونت جنسي و رواني را هم نميشناسند».
او با بيان اينکه در قانون مجازات اسلامي يک ماده درباره ضربوجرح داريم و همچنين يک ماده درباره افترا و توهين تصريح ميکند: «درباره اين دو خشونت فيزيکي و رواني اگر زن بتواند براي دادگاه ادله اثبات بياورد و ثابت کند که از طرف همسر مورد ضربوجرح قرار بگيرد، ميتواند به اين دو ماده استناد کند و تقاضاي مجازات داشته باشد. بايد دقت داشت اين دو ماده درباره همه است و نه صرفا راجع به زنان. ماده 53قانون خانواده مصوب سال 91 ميگويد: هرکس با داشتن استطاعت مالي، نفقه زن خود را در صورت تمکين او ندهد يا از تأديه نفقه ساير اشخاص واجبالنفقه امتناع کند به حبس تعزيري درجه شش محکوم ميشود. تعقيب کيفري منوط به شکايت شاکي خصوصي است و درصورت گذشت وي از شکايت در هر زمان تعقيب جزائي يا اجراي مجازات موقوف ميشود. ماده 608 قانون مجازات هم در مورد توهين است. همچنين فصل هفدهم قانون مجازات هم درخصوص جرايم عليه اشخاص است که خشونت فيزيکي را جرمانگاري کرده است. با دقت در فصل هفدهم قانون مجازات يا فصل 15 راجع به توهين، متوجه ميشويم که اين جرايم در واقع به صورت عام جرمانگاري شدهاند، يعني توجه روي زنان نيست. چنانچه هر فردي با فرد ديگري نزاع کند مشمول اين قوانين ميشود».
او در پاسخ به اين سؤال که به زن قرباني خشونت فيزيکي چه پيشنهادي داريد گفت: «اين زنان بهتر است که در اولين اقدام ممکن به کلانتري مراجعه کنند و درخواست معرفي به پزشکي قانوني داشته باشند. زن قرباني خشونت خانگي حتما بايد به پزشکي قانوني مراجعه کند و حتما از همسايه يا هر فرد ديگري که شاهد اين ضرب و جرح بوده کمک بخواهد».
قربانيان خشونت و پزشکي قانوني
دکتر علياصغر قرباني، رئيس گروه بررسي تطبيقي، فقهي و حقوق پزشکي سازمان پزشکي قانوني، توضيحاتي درباره مراجعان کلي نزاع اعم از مرد و زن به سازمان پزشکي ميدهد. او به «شرق» ميگويد: «افراد به پزشکي قانوني با دلايل مختلفي مراجعه ميکنند و يکي از دلايل اصلي مراجعه به سازمان پزشکي قانوني که تعداد قابل توجهي هم هستند نزاع است. افراد قرباني ضرب و جرح حتما بايد به دنبال استعلام مرجع قضائي يا ضابط قضائي به سازمان مراجعه کنند. بنابراين مراجعهکنندگان به سازمان پزشکي قانوني با موضوع نزاع همگي يک برگه از مراجع قضائي يا ضابط دارند؛ چراکه کار پزشکي قانوني کارشناسي است و کارشناسي در قبال سؤالات مراجع قضائي و برخي از مراجع ذيربط انجام ميپذيرد. همه کساني که با عنوان نزاع به پزشکي قانوني مراجعه ميکنند مدعي آثار ضرب و جرح يا تألمات روحي هستند. فرقي هم نميکند که زن يا مرد باشند. بعد از تمامشدن روال اداري، آنها بايد اوراق هويتي خود را تحويل داده تا شناسايي شوند و سپس تعرفه تعريفشده را پرداخت کنند. مواردي که فرد تمکن مالي نداشته باشد، يا زناني که مدعي خشونت هستند اگر پول همراهشان نباشد با يکسري شرايط خاص از امکانات و خدمات پزشکي قانوني بهرهمند ميشوند. بعد از معاينه فرد، نتيجه در پرونده ثبتشده به صورت الکترونيک به مرجع قضائي درخواستکننده استعلام ارسال ميشود.
به گفته قرباني پزشکي قانوني افراد را معاينه ميکند. گاهي علائم ضرب و جرح ديده ميشوند؛ اين علائم ظاهري اعم از جراحات و تغيير رنگها مثل کبودگي، زردشدگي يا سياهشدگي، يا خراش و بريدگي و پارگي و ساييدگي يا شکستگي و تورم هستند. اگر اين علائم ديده شوند پزشکي قانوني آنها را مکتوب و گزارش ميکند. اگر براي نظر کارشناسي نياز به کارهاي تشخيصي باشد گرفتن آزمايش يا عکسگرافي باشد درخواست آن ثبت ميشود و اگر نياز به مشاوره باشد با همکاران متخصص صحبت ميشود. اگر در فرد آثار ظاهري ضرب و جرح موجود نباشد و مضروب مدعي مثلا ضربه به سرش باشد، آنجا پزشکي قانوني در گزارش مينويسد که نامبرده از ناحيه سر اظهار تألم ميکند. اين نوع از گزارشها چندان ارزش قضائي ندارند، چراکه قاضي درباره مسائلي حکم ميدهد که برايش محرز باشد».
اين پزشک قانوني در پاسخ به اين پرسش که چقدر در نزاعها، زنان حاضر به مراجعه به مراجع قضائي يا پزشکي قانوني ميشوند، ميگويد: «مطابق مستندات ثبتشده در سايت سازمان پزشکي قانوني، تعداد مراجعين مرد در 10 ماه گذشته دوبرابر زنان است. اين مسئله هم دلايل گوناگوني دارد. يک دليلش اين است که مردان بيشتر در جامعه هستند و ممکن است بيشتر مورد نزاع قرار بگيرند و يک دليل ديگرش هم شايد اين باشد که به دليل روحيه زنان و نوع فرهنگ ما زنان ترجيح بدهند که درباره اين مسائل سکوت کنند و پيگير آن نباشند. تعداد مردان مراجعهکننده به پزشکي قانوني در نزاع در 10 ماه گذشته 343372 و تعداد زنان 157892 نفر بوده است». او همچنين در پاسخ به اين پرسش که شما بهعنوان يک پزشک قانوني چه توصيهاي به زنان قرباني نزاع داريد، ميگويد: «امروزه در هر حوزهاي متخصصان بر امر پيشگيري تأکيد دارند. در دانش حقوق و دانش جرمشناسي پيشگيري از اتفاقات يک اصل مهم است. درباره نزاع هم، مهمترين مسئله جلوگيري از نزاع است. بسياري از موارد نزاع سر مسائل کوچک و به دليل عدم خويشتنداري اتفاق ميافتد و عموما هم به جاي خطرناکي ميکشد. بهترين توصيه ما جلوگيري از نزاع است و مهمترين کارها در پيشگيري از نزاع خويشتنداري است».
قرباني در پايان در پاسخ به اين پرسش که آيا به قربانيان نزاع توصيه ميکنيد که پيگيري قضائي کنند ،گفت: «مسئله خيلي شخصي است و به کسي نميتوان توصيه کرد. اما پاسخ اين پرسش به يکسري از متغيرها بستگي دارد. ويژگيهاي شخصيتي و موقعيت اجتماعي و شرايط زماني فرد، شدت جراحات و آسيب، ويژگيهاي ضارب و هدفي که شاکي دنبال ميکند بخشي از اين متغيرها هستد. اينها را بايد کنار هم بگذاريم و به نتيجه برسيم».
اشرفالسادات يکي از هزاران زن قرباني است که در سالهاي گذشته داستان زندگياش رسانهاي شد. هرچند روايت دردناک او به دليل موقعيت امروز و غوطهوربودن مردم در مسائلي مثل کرونا و حواشي سياسي هميشگي ايران چندان ديده نشد، اما او بهشدت نيازمند کمک مردم و قوه قضائيه است. او براي ادامه درمان نيازمند کمک مالي است و از قوه قضائيه ميخواهد که به پرونده همسرش رسيدگي کنند و زودتر طلاق او ثبت شود. اشرفالسادات ميگويد احساس تنهايي ميکند. وقت خداحافظي به ما ميگويد: «دادگاه با يک کفالت 600هزارتوماني همسر من را از زندان آزاد کرد و او اين بلا را سر من آورد و حالا هم تهديد کرده همه ما را به قتل ميرساند. آيا قوه قضائيه که محسن را با يک کفالت آزاد کرد، امروز از من بهعنوان يک زن دفاع ميکند؟ کسي هست که صداي من را بشنود؟ من صدايتان ميکنم، صدايم را بشنويد...».