جنجال تازه صدا و سیما با مستندی درباره شهید آوینی
مردم سالاري/ متن پيش رو در مردم سالاري منتشر شده و انتشار آن به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
«سيد مرتضي آويني» سالها است که نامي آشنا براي هنردوستان است، فردي که بعد از شهادتش گويي دوباره کشف شد و نگاه ها به مجموعه مستندهايي که او با عنوان «روايت فتح» براي تلويزيون ساخت، نمونه اي از مستندهاي ارزشمندي است که علاوه بر تعهد، از تکنيک هنري هم بهره گرفته بود. اما داستان آويني فراتراز اين توجه بود؛ درباره او سخن هاي زيادي گفته شده که يکي از آنها تحولي است که در جواني او روي داده و زندگي او را هم همچون نامش از «کامران» به «سيد مرتضي» تغيير داد.
«سيد مرتضي آويني» سالها است که نامي آشنا براي هنردوستان است، فردي که بعد از شهادتش گويي دوباره کشف شد و نگاه ها به مجموعه مستندهايي که او با عنوان «روايت فتح» براي تلويزيون ساخت، نمونه اي از مستندهاي ارزشمندي است که علاوه بر تعهد، از تکنيک هنري هم بهره گرفته بود. اما داستان آويني فراتراز اين توجه بود؛ درباره او سخن هاي زيادي گفته شده که يکي از آنها تحولي است که در جواني او روي داده و زندگي او را هم همچون نامش از «کامران» به «سيد مرتضي» تغيير داد.
اما فقط اين نبود؛ سيد مرتضي اگرچه توانسته بود در زمين هنر انقلاب، آثار درخشاني را خلق کند اما بخصوص در سالهاي آخر عمرش هدف انتقادهاي آميخته به طعنه اي از سوي مراکزي چون روزنامه کيهان قرار مي گرفت و مظلوميتي داشت که فقط با شهادت به پايان رسيد.
در طول اين سالها اگرچه همواره نام او در 20 فروردين گرامي داشته مي شود اما گاه رفتارهايي با او مي شود که نشان مي دهد او هنوز بار مظلوميت را بايد به دوش بکشد: در سالهاي عجيب و غريب برقراري دولت احمدي نژاد، سالروز شهادت او را از تقويم ها جابجا کردند تا با روز ملي فناوري هسته اي در يک روز نباشد! اتفاقي که شايد براي دولتمردان کم خرد آنروز مساله اي نبود ولي باعث شد تا خانواده اين شهيد به آن اعتراض کنند و آن را نشانه اي از مظلوميت آويني بدانند؛ و در ادامه در روزهاي اخير، صدا و سيما با ساختن مستندي درباره او، يکبار ديگر از آه از نهاد خانواده شهيد آويني درآورده است.
شانزدهم فروردين، زماني که از سوي صداو سيما اعلام شد که مستندي با عنوان «سيد مرتضي» و با عنوان فرعي « روايتي بدون سانسور از زندگي سيدمرتضي آويني» توسط صدا و سيما ساخته شده است، حسين معززي نيا منتقد و مستندساز و داماد شهيد آويني در يادداشتي در اين باره نوشت: به اين فکر ميکنم روايت «بدون سانسور» ديگر چه صيغهاي است؟ کدام سانسور؟ در همه سالهايي که از شهادت آويني گذشته فقط با يک قلم سانسور پايدار و جانسخت دربارهاش سر و کار داشتهايم که عبارت است از پنهانکردن اين واقعيت که همان کساني که در يک سال آخر حياتش او را طرد کردند و به خروج از دايره «حزباللهيها» متهمش کردند، ۲۸ سال است زير نامش سينه ميزنند و با وقاحتي کمنظير به روي خودشان نميآورند روزگاري چه نوشتهاند، چه گفتهاند و چه کردهاند.
ادامه نوشته او اما تکان دهنده است: « نگاهي به پوستر انداختم، ديدم اين مجموعه، محصول سازمان اوج است. کارگردانش را هم ميشناسم. سالها پيش با من تماس گرفت، گفت مشغول پژوهشي است درباره آويني. تقاضا کرد با من گفتوگو کند. در اولين روزي که با او ملاقات کردم پرسيدم هدف از اين پژوهش چيست، گفت صرفاً در حال انجام تعدادي گفتوگوست، اين گفتوگوها محرمانه باقي خواهد ماند تا بهتدريج براي آن «پژوهش» مورد نظر استفاده شود. پرسيدم پس قرار نيست جايي منتشر شود، گفت بهشکل مستقيم خير. به حرفش اعتماد کردم، مصاحبههايمان مفصل شد و به چند جلسه کشيد. چند ماه بعد، فايلي براي من ايميل کرد شامل يک متن طولاني که يکجور زندگينامه خيالي سيدمرتضي آويني بود. نگاهي به متن انداختم و ديدم نوشتهاي ضعيف، سطحي و در بخشهايي مبتذل است که بر اساس مصاحبههاي انجامشده با من و چند نفر ديگر تدوين شده. متني شبيه يک رمان زندگينامهاي، با نثري سست و ساختاري پيشپاافتاده. به ايشان پاسخ دادم تمرين بدي نيست ولي اولاً اين متن در شأن سيدمرتضي آويني نيست و بهتر است کنار گذاشته شود، ثانياً قرار نبود مصاحبههايم بهطور مستقيم تبديل به يک متن شود، بلکه قرار ما انجام گفتوگوهايي براي استفاده غيرمستقيم در يک «پژوهش» بود. اما اين آقا بدون اعتنا به هيچ قاعده و مبناي اخلاقي، آن متن را در قالب يک کتاب با عنوان «زندگي زيباست» منتشر کرد؛ کتابي که تکليفش از عنواني که برايش انتخاب شده مشخص است و خواندن حتي چند پاراگراف از آن، اسباب خجالت و شرمساري است. امروز دو نفر ديگر از دوستان، تيزري از مستند چند قسمتي ايشان را برايم ارسال کردهاند. ميبينم قطعاتي از مستندهاي مختلفي که درباره آويني ساخته شده، از جمله مجموعه «روايت راوي» به کارگرداني من و مستند «مرتضي و ما» به کارگرداني کيومرث پوراحمد در اين مجموعه استفاده شده، بهعلاوه تصاويري از جلسات تدريس آويني در جمعي محدود و مواد و مصالح مختلف ديگري که در اين سالها استفاده نشده بوده. مشخص است که دايره دستدرازي و چپاولگري اين آقا گسترش پيدا کرده، وارد آرشيو مؤسساتي شده که اين مصالح در آنجا نگهداري ميشده و تصور کرده چون به آرشيو وارد شده، خودبهخود مالکيت مواد صوتي و تصويري را هم در اختيار گرفته. چنانکه قبلاً تصور کرده بود چون فايل صوتي گفتوگو با من را در کشوي ميزش دارد، پس مالکيتش هم از آن اوست و ميتواند به هر ترتيب که دلش ميخواهد با خاطرات نقلشده من رفتار کند. حالا فهميدهام که معناي عبارت «بدون سانسور» چيست. از نظر ايشان، هر نوع التزام به رعايت حريمهاي قانوني و اخلاقي يعني سانسور! تصور اين آقا از مناسبات دنيا شبيه تلقي سارقي است که از ديوار خانه مردم بالا ميرود، وقتي يقهاش را ميگيرند و ميپرسند چرا مال مردم را برداشتهاي، استدلال ميکند تشخيص من اين است مبلهاي اين خانه بايد توي خانهي من باشد، تقاضا دارم با «سانسور»، مانع اين جابهجايي نشويد. »
موضوع البته به همين جا ختم نشد؛ زماني که پخش اين مستند آغاز شد، اعتراض همسر سيد مرتضي آويني را هم به همراه داشت. مريم اميني در گفتوگويي با ايسنا با اشاره به نامهاي که براي توقف پخش مستند «آقا مرتضي» به معاون سيما (حميد شاهآبادي) نوشته است، بيان کرد: « دليل درخواست ما کاملا واضح و روشن است. اين نميشود که يک نفر جزئياتي از زندگي خصوصي شخصيتي بزرگ را بدون اطلاع خانوادهاش فيلم کند و به خورد مردم بدهد؛ آن هم با اين ابتذال و بدون اينکه من خبر داشته باشم. اصلا مگر چنين چيزي ممکن است؟ آيا قانون اين اجازه را ميدهد که با حريم شخصي يک نفر چنين کاري کرد؟ روايت دوره جواني ايشان (مرتضي آويني) براساس کدام استناد است وقتي هيچ کدام از افراد خانواده آنها را تاييد نکند؟ وقتي بخش اول مستند را ديدم واقعا احساس کردم يک تعرض به خانوادهام صورت گرفته و زير پا گذاشتن حريم خانواده را با پردهدري و وقاحت باور نميکردم. ضمن اينکه استفاده از راشهايي که متعلق به تهيهکننده اين مستند نيست هم حيرتآور است و راه را براي شکايت صاحبان ديگر فيلمها باز ميگذارد.»
از جمله مواردي که مورد اعتراض وي قرار گرفته است روايتي است که اين مستند از آشنايي آويني و غزاله عليزاده، داستان نويس فقيد ايراني داشته است. پيش از اين البته برخي افراد، بر اساس شنيده ها و تخيل، چيزهايي در اين باره نوشته بودند و از آنجا که غزاله عليزاده سالها بعد به شکلي تراژيک به زندگي خود پايان داده است، سعي کردند از اين سوژه داستاني پر اشک و آه بسازند؛ و حالا اينکه صداو سيما بخواهد از اين موضوع روايت تخيلي تازه اي داشته باشد، نمک پاشيدن بر زخمي قديمي است.
جالب اينجا است که سيد مرتضي آويني هيچ گاه گذشته خود را مخفي نکرده بود. مثلا در نوشته اي درباره جواني اش چنين آورده است: « ... تصور نکنيد که من با زندگي به سبک و سياق متظاهران به روشنفکري ناآشنا هستم. خير. من از يک «راه طي شده» با شما حرف ميزنم. من هم سالهاي سال در يکي از دانشکدههاي هنري درس خواندهام. به شبهاي شعر و گالريهاي نقاشي رفتهام. موسيقي کلاسيک گوش دادهام، ساعتها از وقتم را به مباحثات بيهوده دربارهٔ چيزهايي که نميدانستم گذراندهام. من هم سالها با جلوهفروشي و تظاهر به دانايي بسيار زيستهام، ريش پروفسوري و سبيل نيچهاي گذاشتهام و کتاب «انسان موجود تکساحتي» هربرت مارکوزه را ـ بيآنکه آن زمان خوانده باشماش ـ طوري دست گرفتهام که ديگران جلد آن را ببينند و پيش خودشان بگويند: عجب! فلاني چه کتابهايي ميخواند، معلوم است که خيلي ميفهمد… اما بعد خوشبختانه زندگي مرا به راهي کشاندهاست که ناچار شدهام رو دربايستي را نخست با خودم و سپس با ديگران کنار بگذارم و عميقاً بپذيرم که «تظاهر به دانايي» هرگز جايگزين «دانايي» نميشود، و حتي از اين بالاتر دانايي نيز با تحصيل فلسفه حاصل نميآيد. بايد در جستجوي حقيقت بود و اين متاعي است که هر کس براستي طالبش باشد، آن را خواهديافت و در نزد خويش نيز خواهديافت… و حالا از يک راه طي شده با شما حرف ميزنم. » با اين اوصاف «بدون سانسور» در صداو سيمايي که مرکز سانسور است، فقط به معني اشاعه حرف هاي خاله زنکي درباره شهيدي شده که دوست و دشمن از هنر و صداقتش سخن مي گويند؛ و اين نسان مي دهد که انحطاط در اين رسانه اي است که ادعا دارد «ملي» است!