فقیر شدنِ ایرانی ها، با ایران چه میکند؟
فرارو/متن پيش رو در فرارو منتشر شده و انتشار آن به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
محمد مهدي حاتمي/ آمارها نشان ميدهند فقر در ايران، به شدت در حال گسترش است و با معيارهاي مختلف، اکنون هر روز جمعيت بيشتري به زير خط فقر ميروند.
در تازهترين اظهارنظرِ يک مقام مسئول در اين خصوص، رئيس موسسه عالي پژوهش تامين اجتماعي، همين چند روز پيش در مورد گسترش فقر در ايران گفته بود: «سنجش وضع فقر و نابرابري کشور در دو دهه گذشته در سطوح ملي، منطقه اي، روستايي و شهري در موسسه عالي پژوهش تامين اجتماعي توسط يک تيم پژوهشي مجرب انجام شده و در اين مطالعه، ابعاد گوناگون فقر (شديد، درآمدي و چند بعدي) مطالعه شده است.»
خط فقر بالا آمد، ما پايين رفتيم
روزبه کردوني به ايسنا گفت: «اين مطالعه نشان ميدهد درحالي که جمعيت زير خط فقر مطلق از سال ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۶ به ۱۵ درصد رسيده بود، اما از سال ۱۳۹۶ تا ۱۳۹۸، به ۳۰ درصد افزايش يافته است.»
اين در حالي است که دادههاي پژوهشي ديگري هم همين موضوع را تاييد ميکنند. از جمله اين پژوهش ها، ميتوان به مقاله جديد «جواد صالحي اصفهاني»، اقتصاددانِ ايراني مقيم آمريکا و عضو انديشکده معتبر «بروکينگز» اشاره کرد.
صالحي اصفهاني در اين مقاله به دادههايي استناد ميکند که بر اساس آنها، در فاصله سالهاي ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۹ ميلادي (۱۳۸۹ تا ۱۳۹۸ خورشيدي) متوسط استاندارد زندگي (standard of living) در ميان شهروندان ايراني، ۱۷.۷ درصد افت کرده است.
به اين ترتيب، مصرف سرانه (per capita consumption) در ايران در پايان سال ۲۰۱۹ ميلادي، به سطح سال ۲۰۰۲ برگشته است. به عبارتي در سال ۲۰۱۹ ميلادي، سطح مصرف مردم ايران معادل سال ۲۰۰۲ بوده است.
اين دادهها از اين جهت با اهميت هستند که به طور معمول، طي همين مدت استاندارد زندگي در ميان شهروندان کشورهاي اطراف (شهروندان کشورهايي همچون ترکيه، جمهوري آذربايجان و گرجستان) رشد داشته است. در واقع، احساس عمومي «عقبافتادن» در ميان ايرانيها را شايد بتوان به همين موضوع ارتباط داد.
وقتي از خط فقر مطلق حرف ميزنيم، از چه حرف ميزنيم؟
فقر مطلق (Extreme poverty) همان طور که از نامش پيدا است، صورتي شديد و گسترده از فقر است که در آن، افراد نميتوانند نيازهاي اوليه خود و خانواده شان، از جمله خوراک، آب سالم، بهداشت، آموزش، مسکن و البته اطلاعات را تامين کنند.
به عبارت ساده، اگر وضع زندگي شما به جايي رسيده که نميتوانيد به رستوران برويد، احتمالاً فقيرتر شده ايد، اما اگر کار به جايي رسيده باشد که نتوانيد به اينترنت متصل شويد، زير خط فقر مطلق قرار گرفته ايد. (گزارشهايي شبيه به اين مورد و يا گزارشهايي در مورد خودکشيِ ناشي از عدم دسترسي به تبلت براي اتصال به شبکه «شاد» در ماههاي گذشته در کشور مخابره شده بود.)
اما سازمان ملل متحد تعريفي کمّي هم براي فقر مطلق دارد. بر اين اساس، در سال ۲۰۲۰ ميلادي، درآمد پايينتر از ۲.۱۹ دلار در روز به ازاي هر نفر، موجب ميشود که فرد به زير خط فقر مطلق برود.
با حساب و کتاب به ريال و تومان (با دلار ۲۳ هزار توماني)، اين يعني اگر در ايرانِ امروز هر فرد روزانه کمتر از ۵۰ هزار تومان (و ماهانه کمتر از يک ميليون و ۵۰۰ هزار تومان) براي خرج کردن داشته باشد، زير خط فقر مطلق زندگي ميکند. اين مبلغ براي يک خانواده چهار نفره، معادل ماهانه ۶ ميليون تومان خواهد بود.
آنها که در «تله فقر» گير افتاده اند
با اين همه، فقر موجب پديد آمدن وضعيت ناگوار ديگري هم ميشود که در نهايت، ميتواند کليت يک اقتصاد را از پيشرفت باز دارد. اين وضعيت ناگوار، «تله فقر» يا «چرخه فقر» (poverty trap يا cycle of poverty) نام دارد.
موضوع از اين قرار است که وقتي شما فقير باشيد، خروج از فقر براي تان دشوارتر از آن است که به نظر ميرسد. مثلاً، از نگاه يک فرد ثروتمند، اگر به کسي که فقير است و تا ديروز ۳ ميليون تومان حقوق ميگرفته، امروز ۶ ميليون تومان حقوق بدهيم، به نظر ميرسد که او بايد بتواند به سرعت خودش را «جمع و جور» کند، پس انداز کند و دير يا زود، از دهک درآمديِ پاييني که در آن قرار دارد، بيرون بيايد.
اما ماجرا به اين سادگي نيست. کسي که فقير است، به دليلي فقير شده که ممکن است به اين سادگي اجازه خروج او از چرخه فقر را ندهد. پژوهشها نشان ميدهند که فقرِ طولاني مدت، ميتواند موجب کاهش سطح سواد، کاهش کيفيت تغذيه، افزايش بيماريهاي مزمن و مواردي از اين دست بشود.
در واقع، کسي که فقير شده يا فقير بوده، اگر هم حقوق بالاتري بگيرد، باز هم (به طور متوسط) بيش از فردي که در ناز و نعمت به دنيا آمده و زندگي کرده، خرج درمان و پزشک خواهد کرد. از طرفي، فقط به اين مثال فکر کنيد که خانه نشيني و دورکاريِ ناشي از کرونا، براي طبقات فرادست ممکن بوده، اما براي طبقات فرودست، امري غيرممکن بوده که آنها را در معرض بيمار شدن و هزينههاي ميليونيِ درمان کرونا و اي بسا خطر مرگ قرار ميداده است.
از آن سو، با وجود آنکه پژوهشهاي متعدد نشان ميدهند که تحصيلات دانشگاهي رابطه مستقيم و مثبت با افزايش سطح درآمد افراد دارند، واضح است که دسترسي دهکهاي درآمدي پايينتر در ايران به تحصيلات دانشگاهي، بسيار کمتر از دسترسي دهکهاي درآمدي بالاتر به اين تحصيلات است.
آمارهاي رسمي نشان ميدهند که اکنون بيش از ۸۵ درصد از تمام صندليهاي دانشگاهي در ايران پولي هستند و تنها ۱۵ درصد از آنها در دسته «روزانه» و «رايگان» قرار ميگيرند. به اين ترتيب، تامين منابعِ مورد نياز براي تحصيلات تکميلي در ايران از تامين منابع مالي مورد نياز براي تحصيل در کشورهايي با نظام آموزش عاليِ رايگان (مانند آلمان، فرانسه، نروژ و فنلاند) بالاتر است و واضح است که اين موضوع، به خوديِ خود دسترسي شهرونداني که در دهکهاي درآمدي پايينتر قرار ميگيرند را دشوار ميکند.
بنابراين، کسي که در يک خانواده فقير به دنيا آمده و ناچار است براي امرار معاش به خانواده اش کمک کند، احتمالاً از دسترسي به تحصيلات تکميلي هم باز ميماند و اين يعني احتمال خروج او از «چرخه فقر» و حتي خروجِ نسل بعديِ او از اين چرخه هم کاهش پيدا ميکند.
فقرا ريسک نميکنند
اما يکي ديگر از هزينههاي فقير بودن، کاهش توانايي ريسک در افراد است. ريسک کردن زماني عقلاني است که فرد بداند همه چيزش را در نتيجه ريسک از دست نميدهد و به اصطلاح «پلهاي پشت سرش را خراب نميکند».
با اين همه، براي کساني که در لبه سقوط به پرتگاه قرار دارند، ريسک کردن، خودش ريسک بالايي دارد. ممکن است يک فرد با پشتوانه ماليِ مناسب بتواند براي چند ماه کار نکند تا يک دوره آموزشي را بگذراند و براي کاري با درآمد بالاتر درخواست بدهد، اما همين کار براي يک فرد کم درآمد ناممکن است.
بسياري از کساني که در طول زندگي شان به ثروت اکتسابي ميرسند، اين ثروت را با ريسک کردن به دست ميآورند. اما بسيار بعيد است که کسي که توانايي، زمان يا پس اندازي براي ريسک کردن ندارد، بتواند جايگاه اجتماعي خودش را تغيير بدهد. به اين ترتيب، ميتوان انتظار داشت سرمايه گذاريهاي توام با ريسک هم در جامعه کاهش پيدا کنند.
فقر با ما چه ميکند؟
مسعود نيلي، مشاور اقتصادي سابق رئيس جمهور ايران، سال گذشته گفته بود که با منفي بودن رشد اقتصادي و کاهش ۳۰ درصدي سرانه درآمد، به زودي سطح رفاه خانوادهها در ايران به شدت کاهش مييابد و توقف تحريمها هم مانع افت رفاه مردم ايران نخواهد بود. به گفته او، سطح رفاه خانوادهها در آيندهاي نه چندان دور، «بسيار پايينتر» از سطح رفاه آنها طي ۳۰ سال گذشته خواهد بود.
به نظر ميرسد اين پيش بيني، همين حالا که يک سال از آن گذشته، محقق شده است. بدتر آنکه با وجود پيچيده شدن کلاف تحريم ها، بروز بحرانهايي نظير بحران آب، بحران سالمندي، بحران ورشکستگي بانکها و صندوقهاي بازنشستگي و موارد متعدد ديگر، چشم اندازي براي خروج سريع از اين وضعيت هم مشاهده نميشود.
اما جدا از اين ها، يک جامعه فقير، جلوي رشد کشور را هم ميگيرد. به عبارت ساده، ثروتمند کردن مردم فقير، خيلي دشوارتر از آن است که تصور ميشود. همين حالا ميتوان تصور کرد که ظرف چند سال آينده، سطح سواد تخصصي در ايران افت کند، چرا که عده بيشتري به دانشگاه نميروند و مستقيم وارد بازار کار ميشوند.
از آن سو، مهاجرت گسترده نيروي متخصص کشور هم به سطوح تکان دهندهاي رسيده و گزارشها نشان ميدهند که نرخ مهاجرت در برخي اصنافِ شغلي همچون پرستاران و پزشکان، افزايش قابل توجهي پيدا کرده است. پيش از اين هم آمارهايي منتشر شده بود از اينکه از هر ۴ فارغ التحصيل دانشگاهي در ايران، يک نفر به خارج از کشور مهاجرت کرده است. اين در حالي است که خروج متخصصان، يعني خروج سرمايه از ايران و خروج سرمايه از ايران هم يعني ما از اين پس، براي توسعه منابع کمتر و کمتري در اختيار خواهيم داشت.
فقير شدن شهروندان به معناي فشار به ساختارها و سيستمها هم هست. فقط تصور کنيد با بالا گرفتن بزهکاري (که ارتباط مستقيم و مثبتي با فقر دارد) فشار به نيروهاي انتظامي چقدر افزايش پيدا ميکند. از طرفي، فقر شهروندان به معني درآمد مالياتي کمتر براي دولت هم هست و اين براي دولتي که احتمالاً کمتر از هميشه به درآمدهاي نفتي دسترسي خواهد داشت، يک زنگ خطر ديگر هم روشن ميکند: چرخهاي از درآمد کمتر، رشد اقتصاديِ کمتر، شهروندانِ فقيرتر و نارضايتي بيشتر و بيشتر.