احزاب اصلاحطلب موضوعیتی در اندیشه اصلاحطلبی ندارند
صبح نو/متن پيش رو در صبح نو منتشر شده و بازنشر آن در آخرين خبر به معناي تاييدش نيست
با آغاز به کار دولت جديد که برآمده از انديشه اصولگرايي/انقلابي است، ساير جريانهاي بيرون مانده از قدرت بايد نسبت خود با آن را مشخص کنند. در اين بين اصلاحطلبان پس از حضور هشتساله در دولت، بايد معلوم کنند که هماکنون ميخواهند اپوزيسيون راديکال باشند يا اپوزيسيون مصلح. يک حالت ديگر هم محتمل است؛ اينکه مانند سالهاي ابتدايي دهه70(جريان چپ) بخواهند مدتي از ميدان سياست بيرون بنشينند تا در وقت مقتضي، احيانا ميدانداري کنند. درباره همين موضوع با محمدعلي ابطحي، فعال اصلاحطلب و عضو مجمع روحانيون مبارز به گفتوگو پرداختيم. ابطحي معتقد است که اصلاحطلبان فعلا نبايد دست به انتقاد از دولت بزنند چون از نقد آنها، پيام خوبي دريافت نميشود. از او درباره نسبت علي لاريجاني و اصلاحطلبان در آينده پرسيديم؛ او معتقد است که ائتلاف خاتمي و لاريجاني، خاتمي قدرتمندتري در جامعه شکل نخواهد گرفت. در ادامه مشروح گفتوگوي «صبحنو» با محمدعلي ابطحي را از نظر خواهيد گذراند.
جناب ابطحي! خبري از اصلاحطلبان نيست و فعالان جبهه اصلاحات پس از انتخابات ظهور و بروز آنچناني نداشتهاند. دليل را چه ميدانيد؟
کابينه فعلي حتي در مقايسه با دولت آقاي احمدينژاد يکدستتر شده است؛ مجلس هم يکدستتر شده و به نظر من، فرصت خوبي است تا به امور مملکت بيشتر و بهتر رسيدگي شود. از طرف ديگر، فضاي رسانهاي اصولگرايان نقدناپذيرتر شده است. اخيرا که يک نقد يا توصيه ملايمي داشتم، ديدم که يک روزنامه نوشته که امثال ما در دوره آقاي روحاني، زبانمان بسته بود و الان تازه داريم نقد ميکنيم. اين نقد در شرايطي است که لااقل من در تمام طول هشت سال دولت آقاي روحاني، درباره هر مسالهاي يک يادداشت مينوشتم. در چنين شرايطي، شايد بهترين استراتژي براي اصلاحطلبان اين باشد که جدا از اينکه نميتوانند بهطورکلي حمايت کنند (شايد موردي بتوانند)، دست به نقد هم نزنند چون نقد آنها، پيام خوبي نخواهد داشت. هنوز کاري از طرف دولت شروع نشده و بنابراين بهتر است که نقدي فعلا صورت نگيرد و از آن طرف، دولت هم چندان از نقد خوشش نميآيد.
اما شايد طبيعي باشد هر چه جلوتر برويم بهخصوص هرچه به انتخابات مجلس دوازدهم نزديک شويم، شيب انتقادات اصلاحطلبان از دولت تندتر شود.
به رفتار و عملکرد دولت بستگي دارد. البته من با توجه به ترکيب کابينه، پيشبيني موفقيت چنداني براي دولت ندارم. حس من اين است که چفت و بندهاي دولت، نتوانسته چندان محکم شود.
جناب ابطحي! چون به دولت آقاي احمدينژاد نقب زديد، طرح اين سوال شايد بد نباشد. در فاصله سالهاي 84 تا 88، اصلاحطلبان به مرحوم هاشميرفسنجاني گرايش بيشتري يافتند و در انتخابات رياستجمهوري دهم همراه آقاي خاتمي، پشت موسوي درآمدند. در شرايط فعلي که آقاي هاشمي حضور ندارد، فکر ميکنيد اصلاحطلبان به کدام چهره از جناح ميانه متمايل شوند؟ مثلا در کنار آقاي خاتمي، امثال علي لاريجاني آيا براي اصلاحات جذابيتي خواهند داشت و لاريجاني ميتواند اصلاحات و جريان ميانه را به همديگر وصل کند؟
من با تحليل شما از مبنا مخالفم چون جرياني که در سال88 شکل گرفت، بهخاطر تفکر اصلاحطلبي نبود و بيشتر بهخاطر مخالفت با احمدينژاد و با محوريت آقاي هاشمي بود. درواقع اصلاحطلبان در آن برهه بهدنبال انتقام از احمدينژاد بودند و آقاي هاشمي در اين مسير، موردحمايت اصلاحطلبان قرار گرفتند. به نظر من، هرچه جلوتر ميرويم اصلاحطلبي از منظر انديشهاي، شکل جديتر و محوريتري
به خود خواهد گرفت و متصلبتر خواهد شد و بقيه جامعه -که الزاما ميتواند رهبر سياسي خاصي هم نداشته باشد- پشت سر اين نوع اصلاحطلبي حرکت خواهد کرد. محتواي اصلاحطلبي در جامعه جديتر خواهد شد. اصلاحطلبي در همين انتخابات رياستجمهوري 1400 نشان داد که چندان منتظر رهبران سياسي اصلاحطلب نيست. اکثريت رهبران سياسي اصلاحطلب بهخاطر يک سري محذوريات با حاکميت، مردم را به حضور در انتخابات دعوت کردند اما جامعه(بدنه اصلاحطلبي) احساس کرد که اين نوع دعوت، دعوت اصلاحطلبانهاي نيست.
حتي معتقد هستيد که بدنه اصلاحطلبي از امثال مصطفي تاجزاده هم عبور کند؟
من نميخواهم از اسامي نام ببرم اما تاجزاده در همين انتخابات اخير، بسيار متفاوت ظاهر شد.
تيپ فکري امثال تاجزاده منظورم است.
به نظر شما آيا بدنه اصلاحطلبي از اين تيپ تفکرات اصلاحطلبي هم عبور خواهد کرد؟
به نظرم عبور خواهد کرد؛ البته منظور من از اصلاحطلبي، بيشتر معطوف به وجوه فرهنگي و اجتماعي است. جامعه در آينده سياستزده نخواهد شد و بعيد هم ميدانم که حکومت به سياستزدگي جامعه کمک کند. جامعه زندگي مدني، آزاديها و حرکات خاص خود را دارد و فاصله خود با حکومت را حفظ ميکند. اين نوع جامعه -که ممکن است گرايش سياسي داشته يا هيچ گرايشي نداشته باشد- بدنه اصلي جامعه در آينده خواهد بود.
اصلاحطلبان چطور بايد با اين وضعيتي که شما ترسيم کرديد، برخورد کنند؟ آيا بايد راديکالتر شوند و بر اصول بنيادين خود پاي بفشرند؟
اصلاحطلبان بايد به اصول و مباني اوليه خود بازگردند. بر همين اساس چنانچه گرايش اصلاحطلبان به آقاي لاريجاني اتفاق بيفتد، اين عمل طبيعتا اصلاحطلبانه نخواهد بود. اين درست نيست که اصلاحطلبان بخواهند به هرکسي بدون هيچ مبناي اصلاحطلبي و صرفا به اين خاطر که او مخالف يک جريان بهخصوص است، تمايل يابند. درمجموع، اينکه احزاب اصلاحطلبي بخواهند هر فرد مخالفي را جذب خود کنند، براي پيشبرد اهداف اصلاحطلبي نتيجهاي براي آنها نخواهد داشت. اگر آقاي خاتمي بخواهد با آقاي لاريجاني ائتلاف کند، بهزعم مخاطبانش، خاتمي قدرتمندتري در جامعه شکل نخواهد گرفت.
با توجه به اينکه تاکيد و تصريح شما بر انديشه و بنيانهاي اصلاحطلبي است، تکليف احزابي مثل کارگزاران سازندگي که بنابر ادعاي خود اصلاحطلبان بيشتر قدرتمدار است، چه خواهد شد؟
من معتقد به بازگشت به انديشه اصلاحطلبي نه احزاب اصلاحطلب، هستم؛ احزاب اصلاحطلب موضوعيتي در انديشه اصلاحطلبي ندارند. ما احزابي داريم که نميتوانند رأي حتي يک خانواده را جمع کنند. اگر بتوانيم انديشه اصلاحطلبي را جدا از اصلاحطلبان در جامعه تقويت کنيم، به نظرم اصلاحطلبي موفق به پيشروي خواهد شد. در کنار انديشه اصلاحطلبي، ما با احزاب اصلاحطلب هم مواجه هستيم که معتقدند بايد به هر صورت و به هر قيمت، در قدرت شريک شد که ممکن است کارگزاران هم جزئي از اين احزاب باشد.
اصلاحطلبان با حزب کارگزاران چه خواهند کرد؟ آيا جبهه اصلاحات منشعب خواهد شد؟ کارگزاران يک جريان جدا، اتحادملت و احزاب نزديک به اتحادملت هم يک جريان جدا؟
اگر بتوانند مباني نظري و فکري خود را مشخص کنند، به نظر خيلي خوب است.
در قالب دو جبهه متفاوت؟
ميتواند در قالب يک جبهه باشد.