12
2
1.4K
12
2
1.4K
شاعرانه/چشمان من ابرند و دلم مرتع رنج است
آخرين خبر
بروزرسانی
آخرین خبر/ گِردش همه جمع‌اند ولی جان‌به‌لبی نیست
تحویل نگیرند مرا هم عجبی نیست
چشمان من ابرند و دلم مرتع رنج است
ابرند و شبی نیست نبارند، شبی نیست
انداخت مرا دور و کسی نیست بگوید
این جام عتیقه‌ست شکستی، حلبی نیست
بی‌علت و یک‌باره دلم خون نشد از دوست
نومید شد از وصل، همین کم سببی نیست
این شورشی از سلطه‌ی او خسته شد اما
یک ذرّه به دنبال جدایی‌طلبی نیست
سَم خوردم و رفتم به درش با گله و اشک
گفتند که رفته‌ست سفر، چند شبی نیست!
کاظم_بهمنی
اخبار بیشتر درباره
اخبار مرتبط
13
4
654
13
4
654
10
1
695
10
1
695
16
4
727
4
0
794
16
19
10.6K
16
19
10.6K
اخبار بیشتر درباره
پس از این بخوانید
نگاه دانشمندان و بزرگان جهان به شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی
اولین بخشش خدا
جنجال تازه خالق «هری پاتر»
انتشار رمان‌هایی از رومن گاری و مارگریت دوراس
بخشی از کتاب/ جدا شدن از تلخی زندگی
۲ مجموعه شعر منتشر شد
درون سینه نگنجد ، غمی که من دارم
آدم‌های کوچکی که هرروز کوچک‌تر می‌شوند!
بخشی از کتاب/ چیزهایی که برای هیچ‌کس تعریف نکردم
