نماد آخرین خبر

قند پارسی/ گهی پشت به زین و گهی زین به پشت

منبع
آخرين خبر
بروزرسانی
قند پارسی/ گهی پشت به زین و گهی زین به پشت
آخرين خبر/ مصراعي مثلي بالا حاکي از تطور زمانه است که گاهي آدمي را به کمال مطلوب مي رساند و هر چه خواست و آرزويش باشد برمي آورد. زماني آن چنان پشت مي کند که تمام خان و مان و مال و خواسته را به باد فنا نيستي مي سپارد. اين گونه افراد و خانواده ها مصاديقي از مفهوم مصراع بالا هستند که آزاده طوس حکيم ابوالقاسم فردوسي در شرح زندگاني پهلوان نامي ايران رستم دستان سروده است. پس از آنکه سردار نامدار ايران رستم پيلتن از جنگ با افراسياب توراني پيروزآمد و مدتي در زابلستان به استراحت پرداخت مجدداً بار سفر بست و در محل سمنگان واقع در مرز ايران و توران که دشتي وسيع و مرغزاري طرب انگيز بود به شکار گورخر پرداخت: به تير و کمان و به گرز و کمند بيفکند بر دشت، نخجير چند زخار و ز خاشاک و شاخ درخت يکي آتشي بر فروزيد سخت چو آتش پراکنده شد پيلتن درختي بجست از دريا بزن؟ يکي نره گوري بزد بر درخت که در چنگ او پر مرغي بسخت چو بريان شد از هم بکند و بخورد ز مغز استخوانش برآورد گرد پس آنگه خرامان بشد نزد آب چو سيراب شد، کرد آهنگ خواب بخفت و برآسود از روزگار چمان و چران رخش در مرغزار تني چند از سواران توراني که سالها در پي فرصت بودند تا از پشت اسب تيز تک رستم رخش کره بگيرند در اين موقع که رستم به خواب رفته بود موقع را مغتنم ديدند و به آن حيوان کوه پيکر که در مرغزار سمنگان مي چميد و مي چريد يورش بردند. سواران ز هر سو برو تاختند کمند کياني در انداختند چو رخش آن کمند سواران بديد چو شير ژيان آنگهي بردميد دو کس را بزخم لگد کرد پست يکي را سر از تن بدندان گسست سه تن کشته شد زان سواران چند نيامد سر رخش جنگي به بند پس آنگه فکندند هر سو کمند که تا گردن رخش کردند بند گرفتند و بردند پويان بشهر همي هر کس از رخش جستند بهر پس از دير زماني رستم بيدار شد و از مرکوبش رخش اثري نديد. ناگزير زين اسب را بر پشت خويش گرفت و افسرده و غمگين از گردش روزگار به جانب شهر سمنگان رهسپار گرديد: غمي گشت چون بارگي را نيافت سراسيمه سوي سمنگان شتافت همي گفت اکنون پياده دوان کجا پويم از ننگ تيره روان ابا ترکش و گرز و بسته ميان چنين ترک و شمشير و ببر بيان بيابان چگونه گذاره کنم ابا جنگجويان چه چاره کنم چه گويند ترکان که رخشش که برد تهمتن بدينسان بخفت و بمرد کنون رفت بايد به بيچارگي به غم دل نهادن بيکبارگي همي بست بايد سليج و کمر بجايي نشانش بيابم مگر برفت اينچنين دل پر از درد و رنج تن اندر بلا و دل اندر شکنج به پشت اندر آورد زين و لجام همي گفت با خود يل نيکنام چنين است رسم سراي درشت "گهي پشت به زين و گهي زين به پشت" پي رخش برداشت ره بر گرفت بس انديشه ها در دل اندر گرفت چون نزديک شهر سمنگان رسيد خبر زو بشاه و بزرگان رسيد که آمد پياده گو تاجبخش بنخجير گه زو رميدست رخش با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد