کتاب صوتی با همکاری مصطفی مستور و سروش صحت
ايسنا/ مصطفي مستور و سروش صحت در پي انتشار کتاب صوتي «بهترين شکل ممکن» (نوشته مستور و با خوانش صحت) هر يک در گفتوگويي از اين همکاري گفتهاند. در ادامه مشروح اين گفتوگوها را ميخوانيم.
داستانهايم را نه ميخوانم و نه ميشنوم
در روزهاي ضبط کتاب صوتي «بهترين شکل ممکن» شما با وسواس خاص خودتان در استوديو حضور داشتيد. نکته جالب اين بود که هنگام شنيدن کتاب خودتان، بارها دچار احساسات شديد و حالتان دگرگون شد. ميشود بگوييد دليلش چه بود؟
شايد به همين دليل است که من هيچوقت داستانهايم را نميخوانم. يعني وقتي کتابي منتشر ميکنم ديگر سراغ آن نميروم مگر اينکه براي تجديد چاپ به ويرايش دوباره نياز باشد و من مجبور شوم آن را بخوانم يا موقعيتي مثل ضبط صوتي آنها پيش بيايد که وادار شوم آنها را گوش بدهم. يکي از دلايلش اين است که به شکل بدي احساساتي هستم و خواندن و شنيدن داستانهايم برايم آزاردهنده است.
اينکه سروش صحت راوي اين کتاب شما شد، چطور بود؟ راضي بوديد؟
با اينکه آقاي صحت قبلا تجربه خواندن کتاب صوتي را نداشت اما از نتيجه کار بينهايت راضيام. صداي صحت فضاي غمگين و نوستالوژيک داستانها را خيلي خوب بازتاب ميدهد.
براي روايت «بهترين شکل ممکن» شما سروش صحت را انتخاب کرديد؟
بله، از او خواهش کردم که مجموعه داستان «بهترين شکل ممکن» را بخوانند و با اينکه ميدانستم خيلي گرفتار است و کارهاي مهمتر از خواندن کتاب من را دارد، خوشبختانه قبول کرد. سروش صحت با ادبيات جهان و ايران خيلي خوب آشنا است و همين پروسه خوانش داستانها را خيلي راحت ميکرد. علاوه بر اينها، صحت کلا آدمي دوستداشتني است و خواندن کتاب بهانه خوبي بود براي آشنايي بيشتر ما با هم.
تشبيه کتاب صوتي به ساخت فيلم
آقاي مستور، به طور کلي نگاه شما به اينکه کتاب چاپي به کتاب صوتي تبديل ميشود چيست؟
به نظرم شبيه ساخت فيلم است. فيلمي که اقتباسي است و براساس يک داستان جلو دوربين ميرود، هم بايد به اثر وفادار باشد و هم بايد هويت مستقل خودش را داشته باشد. در توليد کتاب صوتي هم بايد مراقب باشيم که صداي گوينده مانع شنيدن داستان نشود. در خوانش کتاب گويي داريم يک اثر غيرفيزيکي و ذهني را به يک پديده صوتي/ فيزيکي تبديل کنيم.
ميشود کمي بيشتر توضيح دهيد؟
وقتي کتابي خوانده ميشود کلمات نوشتهشده روي کاغذ به صدا تبديل ميشوند و ابزار گيرنده هم از چشم به گوش تبديل ميشود. وقتي خواننده داستاني را از روي کتاب ميخواند لحن و آهنگ کلمات را خودش در ذهن خودش ميآفريند و از اين نظر به تعداد خوانندگان، لحن و صدا براي يک داستان متصور است، بنابراين وقتي همان خواننده ميخواهد داستان را بشنود، بايد لحن و آهنگ کلماتي که ميشنود پيشفرض ذهنياش را مختل نکند وگرنه با صداي گوينده و درنتيجه با داستان ارتباط برقرار نميکند.
يعني معتقديد ممکن است مخاطب نتواند با يک اثر صوتيشده ارتباط برقرار کند؟
بله. من هميشه اين نگراني را دارم که خواننده، يا بهتر بگويم شنونده کتاب، بگويد، «نه، من دوست ندارم داستان را اينطوري بشنوم. دوست داشتم جور ديگري بشنوم».
حالا با اين تعاريف از مجموع کار راضي بوديد؟
به عنوان کسي که اين کتاب را نوشته حس خوبي نسبت به شنيدن صداي سروش صحت دارم. صداي آقاي صحت فوقالعاده صميمي است.
اين صميميت از کجاست؟
از شخصيت سروش صحت. شايد اگر قرار بود يک صداپيشه حرفهاي و تکنيکال اين داستانها را بخواند اين صميميت و گرما به داستانها تزريق نميشد. صداي صحت به شکلي غريزي گرم و متناسب اين داستانها است.
شما از سروش صحت خواسته بوديد که داستانها را بدون حس و لحن و بخواند؟
بله. به نظر من اگر گوينده متن را خنثي بخواند، انگار به شنونده و مخاطب اين امکان را ميدهد که در شنيدن مشارکت کند. فکر ميکنم در خوانش کتاب نبايد به شنونده ديکته کنيم که حتما با يک لحن خاص داستان را بشنود چون تقريبا غيرممکن است که همه مخاطبان از لحني که گوينده به داستان ميدهد راضي باشند. براي همين من فکر ميکنم بهترين حالت براي خواندن داستان، استفاده از لحن خنثي با تغييرات خيلي اندک در ديالوگ يا تاکيدها است. يادمان باشد که کتاب صوتي با نمايش راديويي کاملا متفاوت است.
البته در چهار اثر ديگر شما هم که در موسسه «نوين کتاب گويا» به کتاب صوتي (آديوبوک) تبديل شد، باز همين شيوه را دنبال کردهايد.
بله و اين اصرار من بود که کتابها خنثي خوانده شوند و سروش صحت در اين پروژه اين کار را خيلي خوب انجام داد.
قصهها برايم تاثيرگذار بودند
آقاي صحت، کتاب صوتي «بهترين شکل ممکن» بالاخره منتشر شد. اگر ممکن است از احساس و تجربهتان در خوانش اين کتاب بگوييد؟
به نظرم مخاطب بايد داستانهاي اين مجموعه را بخواند و بشنود تا متوجه حس عميق و چندلايه هر داستان بشود. من خودم از علاقهمندان جدي و قديمي کارهاي آقاي مستور بودم و خيلي خوشحالم که روايت داستانهاي اين کتاب به من سپرده شد.
«بهترين شکل ممکن» را در زمان انتشار نسخه چاپي آن خوانده بوديد؟
خيلي جالب است که من اين کتاب را پيش از ضبط استوديويي نخوانده بودم. اتفاقا آقاي مستور قبلها توصيه کرده بودند چند داستان از اين مجموعه را بخوانم ولي اينقدر درگير و گرفتار بودم که گذاشته بودم در زمان مناسب بخوانم. بنابراين اولين مواجهه من با داستانها دقيقا براي خوانش آنها در استوديو اتفاق افتاد.
پس پيشانگاره ذهني وجود نداشت؟
بله. من اين داستانها را نخوانده بودم و فکر ميکنم حسي که موقع خواندن کتاب در استوديو داشتم، کاملا واقعي و درست و به تعبيري بکر بود.
خب موقع خواندن کتاب چه دريافتي داشتيد؟
واقعا قصهها برايم تاثيرگذار بودند. بهخصوص دو داستان «تهران» و «بندرانزلي» که براي من به همين غلظتي که ميگويم خيلي خيلي خيلي تاثيرگذار، تکاندهنده و چندلايه بودند. آن زمان موقع خواندن کتاب در استوديو به اين فکر ميکردم که بعد از پايان ضبط يک بار ديگر و در تنهايي خودم، داستانها را بخوانم چون حس ميکردم ارتباط بهتر و بيشتري برقرار ميکنم. به نوعي آن بدهبستان براي من بايد يک بار ديگر اتفاق ميافتاد.
وقتي متن به کلام تبديل ميشود، طبيعتا ممکن است چيزهايي کم يا زياد بشود. نگاه شما به اين موضوع چيست؟ اساسا نگاه سروش صحت به کتاب گويا چگونه است؟
خب قبلها چيزي به عنوان کتاب صوتي نبود. من هم از قديم عادت کرده بودم که کتاب بخوانم. يعني معناي کتاب، خواندن آن بود نه شنيدن. و طبيعتا گوش من به شنيدن کتاب عادت نداشت. البته متاسفانه.
خب الان چه؟ حالا با کتاب صوتي ميتوانيد ارتباط برقرار کنيد؟
الان احساس ميکنم اين اتفاق خوبي است که کتابهاي صوتي توليد ميشوند. خوشبختانه استقبال خوبي هم در جامعه اهل کتاب از اين موضوع ميشود. من خودم امتحان کردهام. شنيدن کتاب در خودرو اوايل برايم سخت بود اما الان انس و الفتي بين من و کتاب صوتي برقرار شده. بههرحال در شرايط فعلي زندگي که وقتهاي زيادي را متاسفانه درگير هستيم و نميتوانيم کتاب دست بگيريم، کتاب صوتي ميتواند کمککننده باشد؛ مثلا هنگام رانندگي و ترافيک که ساعتهاي طولاني مجبوريم توي ماشين باشيم يا مثلا زمان سفر. خيليها هستند که در پرواز يا حتي موقع سفر با خودرو دچار سردرد ميشوند که شنيدن کتاب و عادت به شنيدن کتاب ميتواند کمک خوبي براي اين وقتها باشد.
برگرديم به «بهترين شکل ممکن». وقتي قرار بر اين شد که شما راوي اين کتاب باشيد، پيش از شروع ضبط داستانها به چه چيزي فکر ميکرديد؟
اتفاقي که افتاد اين بود: وقتي آمدم نگران بودم که چطور بايد اين کتاب را بخوانم اما جمله اولي که آقاي مستور به من گفتند خيالم را راحت کرد.
جمله اول چه بود؟
گفتند که سعي کن بدون حس و بدون لحن کتاب را بخواني.
شما هم موافق بوديد؟
اين دقيقا همان چيزي بود که من دلم ميخواست اتفاق بيفتد. چون وقتي ما قصهاي را ميخوانيم با حس و حال و تصويرسازي ذهني خودمان ميخوانيم. موقع شنيدن هم بايد تا جايي که ممکن است اين اتفاق رقم بخورد. يعني تا حد امکان کتاب بدون آکسانگذاري، بدون لحن و آهنگ صدا و بياحساس خوانده شود.
خب اين موضوع نميتواند براي مخاطب کسلکننده باشد؟
به نظر من نه. چون به اين شکل شنونده ميتواند يکبار ديگر، همانطور که خودش دوست دارد، براساس فضا و اتمسفر ذهنياش صداي قصه را در ذهنش ايجاد کند.
براي شما که کارگردان و بازيگر هستيد اين شيوه خواندن بدون حس، سخت نبود؟
گاهي چرا. يعني اينقدر داستان تاثيرگذارياش بالا ميرفت که من ناخودآگاه حس قصه را ميگرفتم. درواقع در پس ذهنم دلم ميخواست بدون حس و بدون آهنگ باشد، ولي قصه غالب ميشد و من توي دنياي قصه بودم. براي ساده خواندن سعيام را کردم، اما مطمئن هستم يک جاهايي از دستم دررفته است.
براي سروش صحت چه نکتهاي از خواندن کتاب صوتي «بهترين شکل ممکن» باقي خواهد ماند.
براي من همکاري بسيار لذتبخشي بود. خيلي دلنشين. به خصوص اينکه اگر قصهاي را دوست نداشته باشي و بخواني به نوعي عذاب اليم است. ولي وقتي داستاني را که براي خواندنش بيتابي ميکني دوست داري، خيلي لذتبخش است. اين همان اتفاقي بود که براي من در ضبط اين کتاب افتاد.