از رباتهای مترجم تا ترجمههای رباتی!
ايسنا/ در ميان هياهوي رباتهاي ترجمه و مترجمهايي که ميخواهند با سرعت رباتها پيش بروند، هنوز هم نام ترجمه و لذت خواندن آثار ترجمه با نامهايي گره خورده است که تعداد صفحههاي محدود و گاهي حتي چند خط در روز ترجمه کردهاند اما در تاريخ ادبيات جاودان شدهاند.
خرجش نصب يک نرمافزار ترجمه است، يا حتي سرچ کردن "google translate" در گوگل؛ با اين کار هر کس ميتواند به خيل کساني که امروز خودشان را «مترجم» ميدانند بپيوندد. چنين ميشود که دانشجوي رشته مترجمي زبان يا در خانه روياي کار در سر ميپروراند و يا در محل کارش يک گوشه نشسته و بيسر و صدا کارش را ميکند تا مبادا صف منتظران بيرون جايش را بگيرند، چرا که به قولي هر کس ديگري هم انگار ميتواند کار او را انجام دهد.
هرچه ميگذرد انگار مترجمها رباتتر و رباتها مترجمتر ميشوند. تا همين چند سال پيش به کتابي قطور که حملش روي دست سنگيني ميکرد «ديکشنري» ميگفتيم اما حالا سادهترين سختافزارهاي متصل به اينترنت هم براي خودشان يک ديکشنري هستند. پيشتر ديکشنريهاي نرمافزاري يا تحت وب فقط بيانگر کلمات بودند و براي جمع و جور کردن جملات کنار هم، و فرد ناگزير به استفاده از دانش و هنر خود بود، اما حالا چه مقالهها که رباتها ترجمهشان ميکنند و آدمها سودش را ميبرند.
رفتهرفته اين زحمت بيشتر، انگار رباتها را هوشمندتر و مترجمترشان کرده است، ترجمههاي گوگلي و غيره به نسبت قبل کمايرادتر شدهاند اما هنوز هم ممکن است لحن رباتيشان به چشم بزند که ناشي از ترجمه تحتاللفظي کلمات و يا انتخاب نخستين پيشنهاد ارائهشده براي هر کلمه است.
با اين حال اما اگر از دنياي مجازي ترجمه به دنياي واقعي آن بياييم باز هم متوجه تفاوتهايي نسبت به قبل خواهيم بود. کتابهاي ترجمهشده در بازار کتاب آنقدر متنوع و بسيارند که گمان ميرود صدها ربات براي توليدشان به کار گرفته شدهاند؛ يکي پس از ديگري چاپ ميشوند و به بازار کتاب ميرسند.
از اين گذشته اگر از اعتبار نام مترجم مطمئن نباشيم و کتاب ترجمهشدهاي را بخريم، حين خواندنش ممکن است احساس کنيم که انگار کلمات به خوبي معادلسازي نشدهاند، از نظر دستوري درست نيستند و لحني قطعه قطعه و شايد رباتي دارند. از طرف ديگر همانند چند ماه پيش با يک خبر همه منتظر برخورد يک شهابسنگ ميشويم و پس از مدتي گفته ميشود که اشتباه در ترجمه بوده است!
در چنين شرايطي هنوز هم مترجمهاي برجسته روزي چند صفحه محدود ترجمه ميکنند اما خيلي وقتها وقتي کتابشان آماده ميشود و به بازار ميرسد ظرف چند روز با نام مترجمها و ناشراني ديگر چند ترجمه ديگر از آن متن را در بازار ميبينند؛ حال اين کار رباتهاي مترجم است که دست افراد سودجو افتادهاند يا مترجمهايي که رباتي عمل ميکنند و از روي دست ديگران مينويسند؛ کسي نميداند.
رضا رضايي که از مترجمهاي پرکار محسوب ميشود، برخي از ترجمهها را جنايت ميداند و ميگويد: من ممکن است ۱۲ ساعت کار کنم و حاصلش فقط دو صفحه بشود. اما اگر ۱۲ ساعت کار کنم و ۱۲ صفحه بشود آن وقت کيفيت را زير سوال بردهام. در حال حاضر مترجم جوانتر از خودم ميشناسم که ۱۵۰ کتاب دارد که البته کيفيت ندارند. مترجمي هم داريم که هفتهاي يک کتاب ترجمه ميکند. اينها از نظر من ترجمه نيست؛ جنايت است. اما به هر حال روي جلد اين کتابها هم نوشته شده «ترجمه». اينها جزء بيماريها و آسيبهاي ترجمه در ايران است. لطمهاش هم اين است که سليقه ادبي خواننده در حال تنزل پيدا کردن است. هيچ نقدي هم روي کتابها صورت نميگيرد. فقط يک رقابت و سرعت بر سر بيکيفيتي درگرفته است. کتابي که امروز در آمريکا چاپ ميشود و هفته بعد در ايران پشت ويترين است، چگونه در عرض يک هفته ترجمه و صحافي ميشود و مجوز ميگيرد؟ براي ما يک فيپا گرفتن سه هفته طول ميکشد. اين فاجعه آسيبي به سواد جامعه است.
همچنين محمود حدادي از مترجمهاي «گرسنهشکم» ياد ميکند و معتقد است آسيب عمده ترجمه اين است که مترجمها در سالهاي اخير از راه ترجمه ناني به دست نميآورند. اين مترجم ميگويد: اين مسئله باعث ميشود خيلي از استعدادها اصلا به راه ترجمه نميآيند يا مترجمان تفنني ميشوند؛ يعني يکي دو کتاب ترجمه ميکنند و تا بخواهند تجربهاي کسب و سبکي پيدا کنند و ببينند که در کدام حوزه ميتوانند موفقتر متن برگردانند، رانده ميشوند، هم به اين خاطر که رسانههاي ديداري مثل موبايل، اينترنت و ... جاي کتاب را گرفته و هم اينکه اداره ارشاد گاهي سختگيريهايي ميکند که ديگر ترجمه کردن اصلا نميارزد، کتابي را ترجمه کني که نصف آن هم به سليقه ديگران حذف شود و درآمدي هم ندارد. من اگر درآمد ۳۰ سال ترجمهام را به ماههاي زندگيام تقسيم کنم، مقداري ميشود که حتي به پول تاکسي، کاغذ و مداد هم نميرسد. اما به نظر من در گذشته خيلي از مترجمها بودند که از اين راه نان ميخوردند، مثل آقاي قاضي و بهآذين.
با اين همه اما هنوز براي اهل کتاب و ادبيات، نام ترجمه با نام رفتگاني چون محمود اعتمادزاده (م.ا. بهآذين)، محمد قاضي، ابوالحسن نجفي، مهدي سحابي، نجف دريابندري که چندي پيش از دنيا رفت و ... گره خورده است که رباتها به گرد جادوي کلمات آنها نخواهند رسيد.
در آستانه روز مترجم (سيام سپتامبر که امسال با نهم مهرماه مصادف شده) ياد مترجماني را که با کار خود به زبان فارسي و فرهنگ ايران افزودهاند، گرامي ميداريم.