صوت/ مثنوی خوانی- قسمت چهل و پنجم- داستان طوطی و بازرگان
آخرين خبر/ مثنوي خواني يکي از مواردي که افراد عاشق ادبيات پارسي اوقات فراغت خود را به آن اختصاص مي دهند. مثنوي معنوي از گنجينه آثار قديمي است که هنوز هم انسان ها به دنبال مطالعه آن هستند. اما شايد درک آن براي تمام افراد آسان نباشد. در اين پادکست علي عرفانيان با خوانش اشعار مولوي و توضيح آن ها اين کار را براي ما ساده تر کرده است.
مثنوي معنوي، اثر گرانسنگ محمد جلال الدين بلخي، شاعر و عارف پارسي گوست. اين کتاب از ۲۶۰۰۰ بيت و شش دفتر تشکيل شده است و يکي از برترين کتابهاي ادبيات عرفاني کهن فارسي و حکمت ايراني پس از اسلام است. اين کتاب در قالب شعري مثنوي سروده شده است که در واقع عنوان کتاب نيز ميباشد.
اشعار مولوي به قدري جهان شمول است که ترجمه آن در ساير کشورها بسيار مورد استقبال قرار گرفته است به طوري که براي چند سال پياپي ديوان اشعار مولانا در صدر جدول پرفروشترين کتابهاي شعر در آمريکا قرار گرفت و اين شاعر ايراني بالاتر از شعراي نامي ادبيات انگليسي مانند شکسپير و بليک قرار گرفته است.
قسمت چهل و پنجم ابيات 1547 تا 1584
بود بازرگان و او را طوطيي
در قفس محبوس زيبا طوطيي
چونک بازرگان سفر را ساز کرد
سوي هندستان شدن آغاز کرد
هر غلام و هر کنيزک را ز جود
گفت بهر تو چه آرم گوي زود
هر يکي از وي مرادي خواست کرد
جمله را وعده بداد آن نيک مرد
گفت طوطي را چه خواهي ارمغان
کارمت از خطهٔ هندوستان
گفتش آن طوطي که آنجا طوطيان
چون ببيني کن ز حال من بيان
کان فلان طوطي که مشتاق شماست
از قضاي آسمان در حبس ماست
بر شما کرد او سلام و داد خواست
وز شما چاره و ره ارشاد خواست
گفت ميشايد که من در اشتياق
جان دهم اينجا بميرم در فراق
اين روا باشد که من در بند سخت
گه شما بر سبزه گاهي بر درخت
اين چنين باشد وفاي دوستان
من درين حبس و شما در گلستان
ياد آريد اي مهان زين مرغ زار
يک صبوحي درميان مرغزار
ياد ياران يار را ميمون بود
خاصه کان ليلي و اين مجنون بود
اي حريفان بت موزون خود
من قدحها ميخورم پر خون خود
يک قدح مينوش کن بر ياد من
گر نميخواهي که بدهي داد من
يا بياد اين فتادهٔ خاکبيز
چونک خوردي جرعهاي بر خاک ريز
اي عجب آن عهد و آن سوگند کو
وعدههاي آن لب چون قند کو
گر فراق بنده از بد بندگيست
چون تو با بد بد کني پس فرق چيست
اي بدي که تو کني در خشم و جنگ
با طربتر از سماع و بانگ چنگ
اي جفاي تو ز دولت خوبتر
و انتقام تو ز جان محبوبتر
نار تو اينست نورت چون بود
ماتم اين تا خود که سورت چون بود
از حلاوتها که دارد جور تو
وز لطافت کس نيابد غور تو
نالم و ترسم که او باور کند
وز کرم آن جور را کمتر کند
عاشقم بر قهر و بر لطفش بجد
بوالعجب من عاشق اين هر دو ضد
والله ار زين خار در بستان شوم
همچو بلبل زين سبب نالان شوم
اين عجب بلبل که بگشايد دهان
تا خورد او خار را با گلستان
اين چه بلبل اين نهنگ آتشيست
جمله ناخوشها ز عشق او را خوشيست
عاشق کلست و خود کلست او
عاشق خويشست و عشق خويشجو
....
سازنده علي عرفانيان
اپليکيشن castbox مثنوي خواني