نویسندگی بازنشستگی ندارد
ايسنا/منصور ياقوتي ميگويد: نويسندگي پديدهاي نيست که بازنشستگي يا توقف داشته باشد؛ نويسندگي عشق پرشوري است که از درون انسان ميجوشد.
اين داستاننويس درباره اعلام بازنشستگي نويسندگان و زمين گذاشتن قلم خود، اظهار کرد: کار نويسندگي به شکل حرفهاي و نه به شکل تفنتي، کاري خودخواسته است. تاجايي که به تجربيات خود من مربوط است، نويسندگي پديدهاي نيست که بازنشستگي يا توقف داشته باشد. مگر اينکه انسان نتواند بنويسيد و توانايياش را از دست بدهد و موضوعي است که با هستي نويسنده درگير است.
او افزود: اينکه نويسنده حرفهاي بخواهد خودش قلمش را کنار بگذارد ممکن است اتفاق بيفتد اما تاجايي که اطلاع دارم نويسندگان تا سنين بالا مينوشتند و مينويسند؛ احمد محمود، نادر ابراهيمي، محمود دولتآبادي و مسعود کيميايي، که در سن بالا شروع کرده و دو رمان خوب هم نوشته است. نديدهام نويسندهاي بخواهد قلم زمين بگذارد و ننويسد. نويسندگي عشق و علاقه است که از درون فرد ميجوشد؛ نويسندگي پديدهاي بيروني نيست که سياست، جامعه و حکومت آن را تحميل کرده باشد.
ياقوتي با تاکيد بر اينکه نويسندگي کار خودخواسته دروني است که به سياست و احزاب و دولتها ربطي ندارد، گفت: نويسندگي مانند چشمه جوشان است و تا زماني که آب باشد همچنان ميجوشد مگر اينکه ديگر آبي در کار نباشد و خشک شود. بنابراين اينکه نويسندهاي قلم بر زمين بگذارد دليل ديگري دارد و اين دلايل به حرفه نويسندگي ربطي ندارند.
او درباره دلايل اين موضوع، با تاکيد بر اينکه پاسخ اين پرسش به پژوهش دقيق و طولاني نياز دارد، گفت: اگر بخواهم به صورت کلي بگويم که پاسخ دقيقي هم نيست، اگر نويسنده قلم زمين ميگذارد حتما دلايلي دارد که ممکن است خانوادگي باشد، ممکن است نويسنده به يأس اجتماعي رسيده باشد، ممکن است از نظر خلاقيت عقيم شده و يا چنان دچار سرخوردگي شده باشد که ديگر نخواهد بنويسد. صادق هدايت ديگر نميخواست بنويسد و زمان مرگش نوشتههاي خود را پاره کرد و در سطل زباله انداخت. يا صادق چوبک که از ايران مهاجرت کرد و اواخر عمر دچار مشکل بينايي شده بود و در آمريکا نوشتههاي خود را از بين برد. اينها جاي پژوهش جدي دارد و نسل جوان بايد روي اين موضوع کار جدياي انجام دهد که چرا نويسنده برجسته به اينجا ميرسد که نوشتههايش را از بين ببرد؛ نميتوان با يک پاسخ ساده از کنار آنها گذشت.
اين نويسنده در پايان با اشاره به انتشار آثارش در سال جاري گفت: آخرين کتاب من رمان ۹۰۰ صفحهاي «حماسه بابک خرمدين» است که ۱۰ سال از عمر خود را به پاي آن گذاشتم، البته هفت سال پژوهش کردم و نوشتنش سه سال طول کشيد. اين رمان چنان فرسودهام کرد که يک سال است دست به قلم نبردهام. اما در اين مدت که منتشر شده نديدهام درباره اين رمان تاريخي و تخيلي کسي نقد جدي قابل تأملي نوشته باشد. اگر در کشور ديگري چاپ شده بود به عنوان يک رمان خارقالعاده تحسينش ميکردند اما تا امروز هيچ واکنشي نسبت به اين کتاب نبوده است. البته نظر دادن درباره اين رمان سخت است زيرا منتقد بايد سراغ منابع اين کتاب برود که تقريبا ناياب است و کسي ميتواند نظر بدهد که رمان را بشناسد. همچنين کتاب «قصههاي زاگرس» نيز از من منتشر شده که شامل ۵۴ داستان است اما مورد بحث قرار نگرفت و متاسفانه با ديوار سکوت برخورد کرد. «آيين يارسان در اساطير اقوام کرد» ديگر کتاب من بود که در کرمانشاه با استقبال روبهرو شد اما نديدم بحثي درباره کتاب صورت بگيرد. جامعه ما به کجا رسيده است که ديگر کتاب نقد و بررسي نميشود؟ شايد اگر کتابها در جاي ديگري چاپ ميشد صدها مقاله دربارهشان مينوشتند.