چگونه نویسنده شویم؟ (قسمت هفتم)
آخرين خبر/ راز در همين يک نکته است
اول اين حرف مهم تريسي کيدر را بخوانيم:
«براي من، نوشتن اولين پيشنويسِ کار واقعاً دشوار است. پيشنويس اوليه معمولاً به درد نخور است و بيش از حد طولاني. کاري که من انجام ميدهم اين است که با سرعت تمام مينويسم تا فرصت اين را پيدا نکنم که بابت نوشتۀ ضعيفام پيشمان شوم. با خودم ميگويم حداقلش اين است که وقت زيادي نگرفت. من معمولاً براي هر کتاب ۱۰ پيشنويس مينويسم.»
اگر به حرف کيدر و بسياري از نويسندگان ديگر توجه کنيم ميبينيم که آنها اذعان ميکنند که پيشنويس اوليه هر نوشتهاي ضعيف و مغشوش و درهمريخته است.
اما ما در عمل چه ميکنيم؟ غالباً ميخواهيم در اولين نشست متني خوب و اصولي بنويسيم؛ و به خاطر اينکه چنين چيزي عملي نيست سرخورده ميشويم و خودمان و نوشتههايمان را زير سوال ميبريم.
«نوشته، حين نوشتن شکل ميگيرد.»
اگر به اين نکته توجه عملي و جدي داشته باشيم گام بزرگي براي براي نويسنده شدن برداشتهايم: بهتر است حين نوشتن پيشنويس اوليۀ هر متني با نهايت سرعت پيش برويم و تا حد ممکن دستمان را از قلم يا کيبورد جدا نکنيم.
هنوز مردد هستيد؟ دوست داريد با نقل قول ديگري به اين شيوۀ کار پايبندتر شويد؟ پس اين توصيۀ نويسندۀ رمان «خوشههاي خشم»، جان اشتيانبک را بخوانيد:
«آزادانه و تا آنجا که ممکن است پيوسته و بهسرعت بنويس و همۀ چيزها را به روي کاغذ بريز. هيچگاه تصحيح و بازنويسي نکن تا زماني که کُل کار نوشته شود. بازنويسيِ مرحله به مرحله معلوم شده است که نوعي بهانه براي ادامه ندادن است. اين مسئله همچنين جريان و ريتم کار را، که ميتواند فقط از نوعي تداعي ناآگاهانه با موضوع به دست آيد، کُند ميکند.»
با اينکار «منتقد درون» خودمان را ساکت ميکنيم، و اجازه نميدهيم نشخوارهاي ذهنيِ نااميدکننده در کارمان وقفه ايجاد کند.
نکتۀ جالب اينجاست که وقتي با اين شيوۀ پيش ميرويم نوشتههايمان بهتر ميشود؛ و عميقاً درک ميکنيم که اغلب ايدههاي خوب حين نوشتن الهام ميشود.
بنابراين به جاي اينکه هر بار خودتان را شکنجه کنيد و با استرس و نگراني منتظر جرقهاي براي شروع نوشتن باشيد، دست به قلم شويد و موضوع نوشتن را در هنگام نوشتن کشف کنيد.
مارگريت دوراس گفته بود: اگر بدانم ميخواهم چه بنويسم، اصلاً چرا بايد بنويسم؟
قسمت قبل: