رونمایی از کتاب «سید سقا»
ايبنا/نشست رونمايي از کتاب «سيد سقا» شامل خاطراتي از مرحوم سيد فضلالله محمدي معروف به سيد سقا به کوشش انتشارات مرد نو در کتابفروشي آستان قدس رضوي (بهنشر) برگزار شد.
نشست رونمايي از کتاب «سيد سقا» شامل خاطراتي از مرحوم سيد فضلالله محمدي معروف به سيد سقا به کوشش انتشارات مرد نو در محل کتابفروشي آستان قدس رضوي (بهنشر) با حضور خانواده راوي، خانواده شهيدان جاويدالاثر حاج نقي کريمي و داود کريمي و اهالي فرهنگ و رسانه برگزار شد.
جواب چندين هزار جانباز اعصاب و روان را چه کسي ميدهد؟
حاجيه خانم زهرا نگهدار، همسر شهيد جاويدالاثر حاج نقي کريمي و مادر شهيد داود کريمي و حاج محمود کريمي (مداح اهل بيت(ع)) از سخنرانان اين مراسم بود.
وي در ابتداي سخنانش گفت: خانواده ما بينهايت ارادت به سيد سقا داشتند و حتي قبل از شهادت همسر و پسرم به ما لطف و محبت داشتند. البته مرحوم سيد سقا به کل خانواده شهدا ارادت داشتند. عيدها که ميشد اول سال تحويل به منزل ما ميآمدند و هديههايي ميآوردند. يک سال برايمان قند و شکر آوردند که ساليان سال برايمان برکت داشت.
همسر شهيد جاويدالاثر حاج نقي کريمي ادامه داد: آقا سيد با همسر من چندين سال رفيق بودند و روابطشان از برادر هم نزديکتر بود. ما چندين سال در شاهينشهر اصفهان زندگي ميکرديم و هر وقت از آنجا به تهران ميآمديم مستقيم به منزل آقا سيد سقا ميرفتيم. مرحوم سيد سقا هر وقت نام همسر من را ميبردند شانههايشان از گريه تکان ميخورد و يادآوري خاطرات برايشان خيلي سخت بود.
مادر شهيد داود کريمي و حاج محمود کريمي (مداح اهل بيت(ع)) تصريح کرد: 4فررودين 1361 همسرم جاويدالاثر شد و پسرم سال 65 شهيد شد و بعد از 13 سال، فقط پاهايش برگشت. از همه خواهش ميکنم بنويسيد که مسئولان پا روي خون شهدا نگذارند. بچههاي ما با خون و جانشان اين انقلاب را حفظ کردند. پسر 13 ساله من به هواي حمام گرفتن از خانه رفت و سر از جبهه درآورد. ما چندين هزار جانباز اعصاب و روان داريم. جواب اينها را چه کسي ميخواهد بدهد؟
چرا حوزه هنري و موسسه پيام آزادگان کاري نکردند؟
حسين شيخاني نويسنده اين کتاب در ابتداي اين نشست گفت: کتاب «سيد سقا» کتابي دلي است و به سفارش هيچ نهاد و ارگاني نوشته نشده. سيد سقا سالها در دو مجموعه حوزه هنري و موسسه پيام آزادگان حضور داشت و رفت و آمد ميکرد اما اين دو مجموعه خاطرات او را ثبت و ضبط نکرده بودند. سالي که به ذهنم رسيد روي خاطرات ايشان کار کنم، اين دغدغه را داشتم که چرا آن ها روي خاطرات سيد سقا در اين زمينه کوتاهي کردند؟
وي افزود: من هم مثل خيلي ها سيد را در برنامهها و مناسبتهاي مذهبي و سياسي و يادوارههاي شهدا ديده بودم و شناخت نزديکي نداشتم اما احساس کردم تکليف من است که به عنوان يک سوژه جذاب، اين کار را انجام بدهم.
شيخاني ادامه داد: فکر نميکردم سيد سقا سرگذشت و زندگي جذابي داشته باشد. گمان ميکردم با يک سري خاطرات عمومي روبرو بشوم ولي بعد که وارد کار شدم با سه شخصت ويژه مواجه شدم که در زندگي سيد سقا نقش مهمي داشتند؛ شهيد شيخ احمد کافي خراساني، شهيد جاويدالاثر حاج نقي کريمي و مرحوم سيد علياکبر ابوترابي. هميشه وقتي نام شهيد کريمي برده ميشد، چشمان آقا سيد هم خيس ميشد. اين سه شخصيت هم واقعا بينظير هستند و جا دارد که کتاب هايي دربارهشان نوشته شود، به ويژه شخصيت شهيد حاج نقي کريمي که شناخت کمتري نسبت به ايشان وجود دارد.
نويسنده کتاب سيد سقا گفت: سال 95 که همت کردم تا کار ثبت خاطرات را شروع کنم، آقا سيد را در قطعه 50 بهشت زهرا ديدم و با ايشان صحبت کردم اما به خاطر برخي گرفتاريها يک سال فاصله افتاد که خودم را به خاطر اين تاخير نميبخشم؛ چون همان يک سال هم در کمرنگ شدن خاطرات آقا سيد تاثير داشت. سال 96 ايشان با روي باز از من استقبال کردند و چون خيليها براي ثبت خاطرات نزد ايشان رفته بودند، فکر نميکردند که کار من جدي باشد. ما در منزل آقا سيد در حوالي ميدان امام حسين گفتوگو ميکرديم و هشت جلسه مصاحبه انجام شد و بعد از آن هم نشستهايي براي تکميل خاطرات داشتيم. در جريان گفتوگوها، اهتمام آقا سيد به نماز اول وقت بسيار آموزنده بود و هميشه چند دقيقه به اذان، نگران بودند که وقت نماز از دست نرود.
وي افزود: چهرههايي مثل حاج بخشي، سيد سقا، آقاي علمايي و مانند آن از ذخاير انقلاب هستند که متاسفانه آنطور که بايد و شايد نتوانستهايم خاطراتشان را ثبت و ضبط کنيم. اواخر ثبت خاطرات، گاهي سيد سقا از کلنجار من براي جزئيات خاطرات خسته ميشد ولي بعدش مشتاق بود که کتاب را ببيند اما مشيت الهي بر اين بود که در مراسم رونمايي کتابشان حضور نداشته باشند و من شک ندارم که روحشان حاضر و ناظر است.
همه رفتار و حرکات آقاسيد يادگاري بود
سيد محمد محمدي، فرزند ارشد مرحوم سيد سقا نيز در اين مراسم گفت: همه زندگي آقاسيد خاطره بود. زمان جنگ تصميم گرفتم به جبهه بروم. به من گفت من ميروم و شما بالاسر خانواده باش... من هم گفتم چشم. خانه ما در ميدان امام حسين، ايستگاه صلواتي بود و هميشه رزمندگاني به منزل ما ميآمدند و شبها ميماندند و صبح، عازم ميشدند. وقتي بابا رفت، من هم به جبهه رفتم و آنجا همديگر را ديديم. با تعجب پرسيد: مگر من خانه و زندگي را به دست تو نسپردم؟! گفتم: من هم خانه و زندگي را به دست خدا سپردم و آمدم.
وي افزود: همه رفتار و حرکات آقاسيد يادگاري بود و علاقه شديدي به يادواره شهدا و مراسمهاي مذهبي داشت و هميشه مشتاقانه ما را هم با خودش ميبرد و بعدها هم تاکيدداشت که نوهها را هم همراهمان ببريم.
جانباز حاج سيد محمد محمدي ادامه داد: پدرم قبل از انقلاب از طريق حاج نقي کريمي با شيخ احمد کافي آشنا شد و با مجموعه مهديه تهران مرتبط شد و بعد از آن هم به انقلاب پيوست و در ادامه به مناطق جنگي ميرفت. بعد از جنگ هم خدمتگزار جلسات آزادگان در تهران و در خدمت مرحوم ابوترابي بود. در پيادهروي حرم تا حرم و دعاي عرفه در مرز خسروي هم نقش مهمي داشت.
وي تصريح کرد: هر کسي به منزل ما ميآمد، بابا دنبال کارهايش ميرفت و دست رد به سينهاش نميزد. پدرم شغل خاصي نداشت و مدام دنبال حل مشکل مردم بود و گرفتن رضايت براي زندانيان و باز کردن گره از زندگي مردم و جوانان بود.
هر چه از کارهاي پدرم بگوييم کم است
دختر مرحوم سيد سقا هم در اين نشست و در سخنان کوتاهي گفت: پدر ما نشان داد که خوب بودن کار عجيبي نيست. ما هر چه از کارهاي پدرم بگوييم کم است. آنقدر دايره کارهاي آقاسيد زياد بود که ما خودمان تعجب ميکرديم. يکي از خصوصيات ايشان اين بود که به شدت به اهالي فرهنگ و معلمان علاقه داشت و اميدوارم اين قشر ارزشمند هم تلاش کنند تا ارزش هاي فرهنگي بهتر به نسل هاي بعدي منتقل شود.
روايت کتاب «سيد سقا» غير رسمي است
محمدمهدي اديبي، مدير نشر مرد نو نيز در اين نشست گفت: من زندگي آقاسيد را رسمي نديدم و از نويسنده کتاب تشکر ميکنم که آقاسيد را به طور غيررسمي روايت کرده است. سيد سقا به سختي بزرگ شده بود و براي من جالب بود که اين کتاب در نشان دادن واقعيتهاي زندگي سيد سقا، صادق بوده است.
وي افزود: من در کودکي با آقا سيد در مسجد امام حسين عليه السلام و در مرز خسروي آشنا شدم و خوشحالم که توفيق انتشار اين کتاب نصيب انتشارات مرد نو شد.
در پايان اين نشست، لوح يادبود سيد سقا توسط حاضرين امضا شده و عکسي به يادگار گرفته شد.