قدیمیترین کتابفروشی اصفهان استوار همچون چهلستون
خبرگزاري کتاب ايران/کتابفروشي «ثقفي» قديميترين کتابفروشي اصفهان همچنان در خيابان سپه و روبهروي چهلستون به خاطرهبازي با نسلهاي پيشينِ کتابخوان در شهر ادامه ميدهد.
اگر از مسنترها در اصفهان نام قديميترين کتابفروشي شهر را بپرسي، يحتمل بيشترشان به ياد چهارباغ و خيابان سپه و مسيح ثقفي ميافتند؛ مردي که بسيار ناگهاني از دنيا رفت و آنقدر نبودش دردناک بود که استاد جلالالدين همايي قطعه شعري براي يادبود و سنگ مزارش سرود.
پروانه ثقفي (دختر مرحوم مسيح ثقفي) که سالهاست مدير کنوني اين کتابفروشي که آن را سالهاست زنده نگه داشته، در رابطه با تاريخچه کتابفروشي ثقفي به خبرنگار ايبنا گفت: کتابفروشي ثقفي پيشينهاي به قدمت حدود 85 تا 90 سال دارد. پدر من تا دهه پنجاه و پيش از مرگ در همه زمينهها آن را اداره ميکرد. پس از مرگ ناگهاني پدرم تا مدتها دل و دماغ اداره مغازه را نداشتيم و خودم و خواهرم نيز هر دو معلم بوديم اما با اصرار آشنايان و دلگرمي دوستان پدرم دوباره کرکره مغازه را بالا داديم.
وي افزود: من و خواهرم هر دو، ساعتهايي را که سر کلاس نبوديم، بهنوبت مغازه را اداره ميکرديم و همه زندگي ما تا آخر شب، شده بود کتابفروشي و عشق به ادامه کار پدر. پدربزرگ من پزشک بود اما پدرم به اصرار وارد کار کتابفروشي و چاپ کتاب شد. کتابفروشي دل دريايي ميخواهد و بايد قناعت و اميد و پشتکار داشته باشي که بتواني ادامه بدهي وگرنه همين ميشود که خيلي از کتابفروشيها خيلي زود تغيير شغل ميدهند.
مدير کتابفروشي ثقفي عنوان کرد: پدرم مسيح ثقفي واقعاً دلداده اين شغل بود. بسيار ميشد که کتابها را به نسيه به دانشجويان نيازمند ميداد و همين مردم را شيفته او کرده بود. ما خيلي کم او را ميديديم حتي در ايام عيد نوروز هم در مغازه بايد پدرم را پيدا ميکرديم. اتفاقي که الان براي خود من نيز افتاده و شبها تا ديروقت در مغازه هستم و فقط روزهاي جمعه فراغتي دارم.
ثقفي گفت: در زمان حيات پدر، ما حتي فروشنده کتابهاي درسي نيز بوديم و خاطرم هست تا انتهاي خيابان سپه براي خريد صف فروش راه ميافتاد و به خاطر اخلاق و مداراي پدر با مشتريان، مردم و دانشجويان بسيار او را دوست داشتند و هنوز هم مشتريها گاهي ساعتها درباره او و خاطراتش با ما صحبت ميکنند. يادنامهاي نيز پس از مرگ ايشان توسط دوستانشان و آقاي مرحوم ناصر مطيعي درست شد و مرحوم استاد همايي که فوت پدر را باورنکردني ميدانست، نيز شعري براي پدرم در سال 54 سرود:
چونکه از دست قضا شربت مرگ، ناگهان خورد مسيح ثقفي
همه ماتمزده حيران گفتند: آه! چون مرد مسيح ثقفي
بود افروخته شمعي در جمع، ناگه افسرد مسيح ثقفي
بود سرسبز نهالي، افسوس زود پژمرد مسيح ثقفي
يک جهان خوي خوش و کوشش و کار از جهان برد مسيح ثقفي
رخت هستي به جنان برد و به خاک جسم بسپرد مسيح ثقفي
وي در ادامه درباره زمينه کار کتابفروشي ثقفي نيز گفت: در 36 سال اخير حس کردم که کتابفروشي بايد به سمت تخصصيتر شدن پيش برود و براي همين روي کتابهاي حقوقي تمرکز کرديم و اکثر مشتريان ما دانشجوي حقوق هستند. حس کرديم به اين شيوه کارها آسانتر و خدمترساني بهتر ميشود و در اين راه با سعي و کوشش کنار آمديم. تنها مشکلي که فعلاً داريم، اين است که مرتب قوانين حقوقي عوض ميشد و درواقع کتاب يک چاپ قديميتر ديگر براي فروش مناسب دانشجو نيست و بايد برگشت زده شود.
ثقفي در رابطه با خصوصيات کتابفروش خوب گفت: به قول آقاي اقبال، کتابفروش بايد قناعت و صبر ايوب و از نظر من دل مجنون داشته باشد. اين کار درآمد ندارد و اصطلاحا ميگويند گداي آبرومند، اما شغل کتابفروشي معنويت و سلامت زندگي و روح در دنياي پرهياهوي امروز دارد. خيلي از کتابفروشيها نهايتا سه تا چهار سال دوام ميآورند اما خوشبختانه خود من و مادر و خواهرم عاشق و شيفته کتاب هستيم و خود من نيز بعد از حافظ و سغدي مولانا و رودکي، پروين اعتصامي را بسيار دوست دارم و تفريحم در بچگي رفتن به مزار پروين اعتصامي در قم بود که شعرهايشان را حفظ بودم.