«مُحاکات» لذت تماشای بیمکافات!
ايسنا/منصور ضابطيان همچنان يادآور گفت و گوهايي است که از مصاحبه شونده ميپرسيد اگر يک زرافه داشت با آن چه ميکرد و دوست داشت به اندورن آدمها سرک بکشد و حالا به جاي گردن دراز زرافه با دوربين، سراغ روح و روان آدمهايي رفته که در استوديوي محاکات مينشينند...
همانقدر که محمد حسين ميثاقي دليلي است براي تماشانکردن هر برنامهاي که او اجرا کند، منصور ضابطيان هم انگيزهاي است تا ببيني اين بار چه کار متفاوتي عرضه کرده است.
ضابطيان البته هيچ ربطي به فوتبال از نوع برتر و غير برتر ندارد و نه در شبکۀ سه که قبلتر هم در شبکۀ آموزش بود و حالا هم در شبکۀ دو با «محاکات» آمده است تا سنت حکايت و قصه گويي را زنده کند.
با اين وصف چرا به ميثاقي اشاره شد؟ چون فرضِ برنامههايي که ضابطيان ميسازد احترام به مخاطب و انتقال حس آرامش است و آن يکي را که ميبيني حس ميکني يکي يا گروهي دارند به تو و علاقه يا سليقهات اهانت ميکنند!
منصور ضابطيان اما براي من فراتر از يک مجري و برنامهساز که يک دوست با هويت روزنامهنگاري است و هنوز بيش از آن که حتي يادآور «راديو هفت» باشد، خاطرۀ مصاحبههايي را زنده ميکند که ناگاه در پايان از شخصيت سياسي يا اجتماعي طرف گفت و گوي خود ميپرسيد: "اگر يک زرافه داشته باشيد با او چه ميکنيد؟" پاسخي که روشن ميکرد مصاحبه شونده چه روحياتي دارد و نمي توانست از پاسخ به آن بگريزد و شانه خالي کند.
در آغاز دهۀ ۸۰ و قريب ۲۰ سال قبل و سه سال پياپي به عنوان داور جشنوارۀ مطبوعات در رشتۀ «مصاحبه» او را شايستۀ انتخاب نهايي دانستم هر چند از دوستان ميخواستم بار ديگر بررسي کنند تا مبادا هويدا بودن سبک او ما را به اين انتخاب سوق داده باشد و حق ديگران ناديده انگاشته شود. هر چند نامها پوشيده بود اما گردن زرافههاي او از هر مصاحبه بيرون ميزد!
سال ها بعدتر که از چلچراغ هم فاصله گرفته بود باز با اين پيشينه پاي راديو هفت نشستيم که اگرچه تلويزيوني بود اما بوي کاغذ و راديو ميداد و ساده و بي آلايش بود و پيوندي عميق و وثيق با ادبيات داشت و در روزگار عسرت ادبيات در صدا وسيما فرصت مغتنمي به شمار ميآمد.
حالا هم «محاکات» فرصتي است تا آن روزنامهنگار را باز در قامت مجري در قاب تلويزيون ببينيم و به اين بهانه ۱۰ نکته را ميتوان يادآور شد:
۱. نام برنامه (محاکات) قدري غريب مينمايد. ميدانم که به معني باز گفتن، با هم حکايت کردن يا عين قول کسي را نقل کردن است و افلاطون از آن به عنوان يکي از دو شيوۀ عمدۀ بيان و روايت ياد کرده است و گويا معادلي است براي «ميمِسيس» و مي تواند به معني با هم قصه گفتن هم باشد.
با اين حال به نظر مي رسد «کات» در «محاکات» سبب شده اين نام را برگزينند تا هم يادآور «کات» در سينما باشد و هم بگويند انگليسي نيست!
اين البته برداشت خود اين نويسنده است و نه آقاي ضابطيان و هيچ يک از عوامل برنامه را نديدهام تا از آنها بشنوم اما وقتي کنار «کودک شو» مي گذاريم که «شو» در آن به ظاهر فعل امر شدن است (بشو/ شو) اما يادآور «شو» يا نمايش هم هست يا «عطسه» که حسب ظاهر همان «عطسه» است اما به صورت @سه (ات سه) هم مينويسند انگار رسم شده اسمهايي انتخاب کنند که اگر چه ظاهر فارسي دارند اما معني ديگري هم ميتوان بر آنها بار کرد و اصطلاحاً ايهام دارند يا کژتابي عمدي!
اين گرايش را در نام گذاري اسامي کودکان در طبقاتي که نگاه به اقامت فرزندان در خارج از کشور دارند نيز مشاهده ميکنيم. نامهايي انتخاب ميشود که هم فارسي است و هم در انگليسي خوش آوا و آشناست و به خاطر همين اسباب تعجب بود که رامبد جوان براي فرزند خود نام «نور دخت» را انتخاب کرده است چون براي بچههايي که آن طرف به دنيا ميآيند اسامي به گونه اي انتخاب ميشود که دو منظوره باشد و اگر مثال بزنيم شايد مخاطبي که با انگيزهاي ديگر چنين نام گذاري کرده برنجد.
۲. برگ برندۀ «محاکات» بي گمان، خود منصور ضابطيان است. شايد در نگاه اول از حيث صدا و تصوير چهرۀ مناسبي براي اجرا در نظر نيايد و قابل مقايسه با احسان عليخاني يا علي ضيا نباشد اما اطلاعات و دانش اوکاستي هاي ديگر را مي پوشاند و از اين حيث شبيه عادل فردوسي پور است اگر چه نه به محبوبيت و نه با جسارت و البته نه جويده گوييهاي او.
۳. با اين که «محاکات» ذيل «مسابقات» تعريف شده ولي حداقل در اين چهار برنامه (با حضور نصر الله رادش، رضا ناجي، فرزند حسين پناهي و يوسف تيموري) حس تماشاي مسابقه و رقابت دست نميدهد و انگار در موقعيت مسابقه قرار نميگيرند و بايد در اين باره فکري کنند.
۴. در مصاحبهاي که پيش از عيد دربارۀ اين برنامه خوانده بودم آمده بود که قرار است آدمهاي معمولي داستان زندگي خود با همۀ فراز و نشيبها را نقل کنند تا داوران ثابت و کارشناس ميهمان نظر دهند که به کار ساخت يک فيلم مي آيد يا نه. در عمل اما دو اتفاق ديگر رخ داده است. به جاي آدم هاي معمولي چهار چهرۀ سرشناس يا منسوب به شخصيت مشهور داستان زندگي خود را گفتند و يکي مثل نصرالله رادش ديگري را از ايفاي نقش خودش برحذر داشت ولو نويد محمد زاده باشد و اساسا چرا يک بازيگر بايد نقش بازيگر ديگر را بازي کند؟
دوم هم اين که مايل نبودند فيلمي ساخته شود يا به جزييات بپردازند. ساخت فيلم شايد بهانهاي يا پوششي براي مصاحبه به سبک « وينفرا اپرا» باشد تا به جزييات و اندروني زندگي افراد سرک بکشند. اين اتفاق تا حدودي دربارۀ رادش رخ داد ولي يوسف تيموري مقاومت ميکرد و داوران هم نپرسيدند بازيگري که درآمد خوبي دارد چرا در ۴۲ سالگي با پسرخالهاش که او هم کسب و کار موفقي دارد، هم خانه است؟ مهمترين سؤال را مطرح نکردند و مدام بر شلختگي او تأکيد ميشد در حالي که در ذهن مخاطب، جنس رابطۀ او با پسرخالهاش خلجان ميداد.
۵. طنز نويسي نوشته بود برنامههاي تلويزيوني چهار رکن دارد: مجري، ميهمان، اسپانسر و دودي که آن پشت براي خواننده راه مياندازند!
در اصطلاح «سبک شناسي» و آن گونه که از استاد شفيعي کدکني آموختهام، سبک وقتي شکل مي گيرد که «انحراف از نُرم» اتفاق افتاده باشد.
اگر نُرم را «دورهمي» مهران مديري فرض کنيم انحراف از نُرم در «محاکات» اين است که به شيوۀ مرسوم و مثلا مانند مهران مديري از ميهمان سؤال نميشود و او را به سوي عرياني ذهني و پيشينهاي در مقابل دوربين سوق ميدهند و در واقع مخاطب از همين لذت ميبرد اما وقتي ميهمان امتناع ميکند تدبيري ندارند. کما اين که يوسف تيموري آشکارا طفره ميرفت.
باز از استاد آموختهام که «بسامد»ها در اين انحراف از نُرم مؤثر است و منصور ضابطيان بايد براي فرکانس يا بسامد انحرافات يا تمايزات خود از برنامههاي گفت و گو محور بيش از اين ابتکار به خرج دهد. هر چند شايد قدري براي قضاوت زود باشد.
۶. آن قسمت را که رادش و پسرش آمده بودند به جاي اين که ببينم ميشنيدم و حس نکردم هيچ چيزي را از دست دادهام. به نظرميرسد اين هم سبک ضابطيان است که برنامۀ تلويزيوني ميسازد اما قالب او راديويي است. اگر اين کار عمدي است بايد «انحراف از نُرم» او «پُر بسامد» باشد و روال «راديو هفت» را ادامه دهد و اگر ميخواسته تلويزيوني باشد اما نشده کاستي است کما اين که براي خيليها چهرۀ حسين پناهي آشناتر و مشهورتر از نام اوست و دريغ از يک تصوير او در استوديو.
۷. در برنامهاي که رضا ناجي ميهمان بود خانم فلورا سام از او خواست بدون لهجه هم صحبت کند.
تصور صحبت کردن بدون لهجه و اين که فارسي زبان ها لهجه ندارند اما نادرست است. اين اشتباه را شهاب حسيني هم در «همرفيق» در بيان يک لطيفه مرتکب شد.
منِ تهراني هم لهجه دارم منتها لهجۀ تهراني و شماي گيلاني هم لهجه داريد لهجۀ گيلاني و ديگران هم و اين تصور که مي توان فارسي را بيلهجه صحبت کرد نادرست است. البته يک لهجه به خاطر پايتخت يا رسانۀ رسمي تفوق مييابد.
اصفهانيها « خوب است» را به صورت « خوبِس» تلفظ ميکنند و تهراني ها «خوبه» و هر دو لهجه است و «س» و «ه» هر دو نقش «است» را بازي ميکنند نه آن که اولي لهجه يا گويش باشد و دومي نباشد!
کما اين که تهراني هاي قديم «رِستوران»، «گَلو»، «سوهان» و «تاوان» را به صورت «رَستوران»، «گِلو»، «ساهون» و « توئون» تلفظ ميکنند.
۸. دقيقا مشخص نيست داوران چه مي کنند و کي و چگونه امتياز ميدهند و خود داوران را چگونه ميتوان داوري کرد. در حالي که در «عصر جديد» داوريِ داوران هم در معرض داوري است.
در اين ميان صحبتهاي خانم روان شناس با همۀ وجاهت و آرامشبخشي انگار ربطي به برنامه ندارد. اتفاقا کارشناس ميهمان که هر برنامه تغيير مي کند مرتبط تر است.
۹. با اين که بر وقت تأکيد ميشود اما ضابطيان عزيز ناگاه وقت را نگاه ميدارد تا دل تنگ ميهمان هر چه ميخواهد بگويد! اگر قراراست در ۱۰ دقيقه بگويد بايد تنظيم کنند و آدم را ياد نوع وقت نگه داشتنهاي دکتر پور حسين در مناظرههاي ۸۸ نيندازند!
۱۰. اگر يک برنامۀ جدا را به اين موضوع اختصاص دهند که چرا يوسف تيموري و پسرخالۀ از کويت بازگشته با هم زندگي ميکنند در حالي که نه اقتضاي دانشجويي است نه سن و سال و نه مشکل مادي دارند، بخشي از ابهامات رفع خواهد شد!
با اين همه همين که « محاکات» غير قابل پيش بيني است و نام منصور ضابطيان بر آن نقش بسته کافي است تا باز ببينيم.