«شوخی میکنید مسیو تانر»؛ روایتی از رابطه انسان با مکان
ايرنا/ شوخي ميکنيد مسيو تانر، نوشته ژان پل دوبوآ Jean Paul Dubois نويسنده فرانسوي ساکن شهر تولوز است. اين نويسنده متولد ۱۹۵۰ميلادي بعد از تحصيل در رشته جامعه شناسي، به روزنامهنگاري روي آورد. از گزارشگري سرويس ورزشي يک روزنامه آغاز کرد و پس از آن مطالب سينمايي و حقوقي نوشت. در نهايت، از سال ۱۹۸۴، به گزارشگر و روزنامه نگار مجله معروف چپگراي فرانسه، نوول ابسرواتور تبديل شد. از مجموعه مقالات او درباره آمريکا دو کتاب آمريکا نگرانم ميکند (۱۹۹۶) و تا اينجا همه چيز در آمريکا روبه راه بود (۲۰۰۲) منتشر شدند. روش نوشتن اين مقالهها به داستان نزديک است و تصويري تقريب منفي از آمريکا به دست ميدهند.
دوبوآ اولين رمانش را سال ۱۹۸۴ منتشر کرد: گزارش روانکاوانهي يک حس آشفته. او تاکنون بيش از هجده رمان، دو مجموعه داستان و سه کتاب نظري نوشته است. آثار او معمولا با استقبال خوب مخاطبان و منتقدان ادبي روبه رو شده و چند جايزه را براي او به ارمغان آورده اند؛ جايزه بزرگ طنز سياه براي خبرم به دستتان مي رسد (۱۹۹۱)، جايزه فرانس تلويزيون براي کندي و من (۱۹۹۶)، جايزه فمينا براي يک زندگي فرانسوي (۲۰۰۴) و جايزه الکساندر ويالات براي مورد سندر (۲۰۱۲). همچنين رمان ميراث، سال ۲۰۱۶، نامزد نهايي چند جايزه معتبر ادبي از جمله جايزه گنکور بود و سال ۲۰۱۹ هم رمان همهي آدم ها يک جور زندگي نمي کنند اين جايزه را به خود اختصاص داد.
شوخي ميکنيد مسيو تانر از بخش هاي کوتاه عمدتا يک صفحه اي تشکيل شده است که هر کدام عنوان مشخصي دارند؛ «حق قانوني»، «نامه»، «محضردار»، «ملاقات»، «جستجو» و ... . در نخستين بخش با عنوان «نامه» ميخوانيم:
من به هيچ وجه مستعد ورود به چنين داستان هايي نبودم. به هيچ وجه. در تولوز زندگي ميکردم، توي خانهاي دلپذير، با معماري ساده و مطمئن. باغ، پيچيده در خود، شبيه گربهاي پير و خوابيده، پر از درختان روندهاي بود که وسط مخمل سبز انبوه گياهان کاشته شده بودند. شغلم راحت بود؛ مستندهايي ميساختم راجع به حيوانات و سريالهايي دربارهي ماهيگيري در رودخانه، براي شبکههاي تلويزيوني خسته کننده و کم بيننده. درآمد متعارفي داشتم با کلي وقت آزاد. ميتوانستم قرنها همين طور زندگي کنم، آسوده، با فيلم برداري از کار شاق زنبورعسل و صيد اردک ماهي. با اين همه، يک روز، اين هستي آرامش بخش متلاشي شد. يک نامه سفارشي مأمور شد که جلوي در خانه ام جهنم را به من واگذار کند. (ص. ۱۶)
آنچه شخصيت اصلي داستان «جهنم» ميخواند آغاز مواجههاي با آدم ها و اتفاقات غيرقابل پيش بيني است که زندگي آرام و مطمئن او را کاملا دگرگون ميکند. خانه تانر جستوجوي آرامانشهري است که واقعيت ندارد، اما مايه تسلي ميشود. شوخي ميکنيد مسيو تانر روايت انهدام و استحاله است. آدمها ميآيند و ميروند و قرار است خانهاي ازپاافتاده نونوار شود، اما سروکله زدن با اين و آن، صاحب خانه را زودتر از خانه ميسازد. دوبوآ با طنز و زهرخند نشان مي دهد که يک خانه چطور تشخص پيدا ميکند و اگر بخواهد نفستان را بند ميآورد.
شوخي ميکنيد مسيو تانر را نشر افق با ترجمه مترجم نامآشنا اصغر نوري در ۱۹۲ صفحه و شمارگان يکهزار و ۱۰۰ نسخه منتشر کرده است.
نوري متولد ۱۳۵۵ در تبريز در کنار کار ترجمه، به نمايشنامهنويسي و کارگرداني تئاتر نيز مشغول است. دانش آموخته کارشناسي در رشته زبان و ادبيات فرانسه و کارشناسي ارشد در رشته کارگرداني تئاتر تحصيلات دانشگاهي خود را به اتمام رسانده، سالهاست با ترجمه رمانها و نمايشنامههاي نسل نوي نويسندگان و نمايشنامهنويسان فرانسوي، نقش پر رنگي در آشنا کردن ايرانيان با نويسندگان نسل اخير فرانسه داشته است. آگوتا کريستف، پاتريک موديانو، ژوئل اگلوف، بريژيت ژيرو، مارسل امه و ديديه ون کولارت از جمله نويسندگاني هستند که اصغر نوري آثاري از آنها ترجمه کرده است.
نوري در اين اثر نيز همانند بسياري ديگر از ترجمههايش با مقدمهاي تقريبا مفصل مخاطب را با نويسنده و زوايايي از اثر که حين ترجمه شناخته است، آشنا ميکند:
شوخي ميکنيد مسيو تانر لايهاي ظاهري دارد که عبارت است از بازسازي پرماجرا و دردسرساز يک ملک اشرافي که از قواعد ژانر طنز سياه پيروي ميکند. شخصيت اصلي رمان بداقباليها و مصيبتهاي زيادي را از سر ميگذراند، اما همهي اين موقعيتها ميتواند براي ما خندهدار باشد يا هم زمان خندهدار و اشکآور. دوبوآ يکي از اساتيد مسلم اين ژانر است و قبلا آثار موفق زيادي در اين ژانر نوشته است. (ص.۱۲)
مترجم در اين مقدمه از دشواريهاي کار برگرداندن اين اثر به زبان فارسي هم با مخاطب سخن ميگويد:
چالش اصلي من در ترجمه اين کتاب، زبان و لحن آن بود. زبان راوي به رغم نزديکي آشکار به زبان گفتار، لحني فاضل مآبانه و کنايهآميز دارد. مدام در حال طعنهزدن است و هيچ کس از نيش زبانش در امان نيست، حتي خودش. براي ساختن لحن اين راوي، گوشه چشمي به زبان منشيانهي آثار قديم نثر فارسي داشتهام، گرچه همهي تلاشم را کردهام که از زبان گفتار دور نشوم. اما مسئلهي اصلي، زبان شخصيتهاي ديگر بود که به جز دو يا سه نفرشان هيچکدام فرانسوي نيستند و طبيعتا زبان فرانسه را درست به کار نميبرند همين امر بخش بزرگي از طنز رمان را تشکيل ميدهد. (ص. ۱۳)
نوري براي برآمدن از پس اين چالش دست به ابتکار زده است و براي يکي از شخصيتها که به قول مترجم از معدود شخصيت هاي سالم، مثبت و عاقل داستان و هم غيرفرانسوي (اسپانيايي) است، از لهجه افغاني استفاده کرده است: «صاف روانهايد تو ديفار مسيو تانر. اين آدمها که در سياه کار ميَکنن اينها گانگستر اَستن، آکروبات اَستن. مواظب باشيد. مراقبت کنيد». (ص. ۲۴) و براي برخي ديگر از گويشها و لحن هم ابتکاري چون استفاده آگاهانه از غلطهاي املايي تدبير کرده است: «الگي نقرد. تو ساطل آشغال انداخته؟» (ص. ۹۳) در کل آنچه پيش روي مخاطب قرار گرفته متن خوشخوان و روان با لحن و زبان امروزيست که خواندن اثر را لذتبخش ميکند و آنطور که نويسنده اثر ميخواسته طنز و زهرخند را با هم دارد.
ساختمان يکي از آخرين قلعههايي بود که اختلاط جايي در آن نداشت. اينجا فقط سيمان بود و عرق مردانه. و کارها چنان طاقت فرسا بود که اول آدم را آب ميکشيدند و بعد تا قطرهي آخر ميچلاندند. ديگر چيزي نبوديد جز نوعي حشرهي محکوم به ساختن يا مرمت صخره، حيواني ماهر و عاري از همهي دغدغههاي لذت و توليدمثل، زنبور سرخ کارگري که عرق ميريزد، خسته ميشود، اما هرگز دست از کار نميکشد. و شب، با استخوانهاي خرد و ماهيچههاي گرفته، در چنان دل مردگي رخوتآوري فرو ميرويد که آرام ميبردتان طرف خوابي اغمايي. ساختمان مردها را ميشکند. شايد از اين روست که در طولاني مدت، همهشان عجيب و غريب، بيمار يا نيمه ديوانه ميشوند. (ص.۸۸)