شعر خوانی زیبایی از هوشنگ ابتهاج
آخرين خبر/ هواي روي تو دارم نمي گذارندم
مگر به کوي تو اين ابرها ببارندم
مرا که مست تو ام اين خمار خواهد کشت
نگاه کن که به دست که مي سپارندم
مگر در اين شب دير انتظار عاشق کش
به وعده هاي وصال تو زنده دارندم
غمم نمي خورد ايام و جاي رنجش نيست
هزار شکر که بي غم نمي گذارندم
سري به سينه فرو برده ام مگر روزي
چو گنج گم شده زين کنج غم برآرندم
چه باک اگر به دل بي غمان نبردم راه
غم شکسته دلانم که مي گسارندم
من آن ستاره ي شب زنده دار اميدم
که عاشقان تو تا روز مي شمارندم
هنوز دست نشسته است غم ز خون دلم
چه نقش ها که از اين دست مي نگارندم
کدام مست، مي از خون سايه خواهد کرد
که همچو خوشۀ انگور مي فشارندم
هوشنگ ابتهاج