نامی که با کودکی ما گره خورده است
ايسنا/«قارچ زاده نشدم بي پدر و مادر، اما مثل قارچ نمو کردم ولي نه مثل قارچ زود از پا درآمدم. هرجا نمي بود به خود کشيدم. کسي نشد مرا آبياري کند. من نمو کردم... مثل درخت سنجد کج و معوج و قانع به آب کم و شدم معلم روستاهاي آذربايجان.»
شوراي کتاب کودک به مناسبت دوم تيرماه، زادروز «صمد بهرنگي» يادداشتي را با عنوان «زمان و زبان صمد» منتشر کرده است.
در اين يادداشت آمده است:
نام صمد بهرنگي با کودکي بسياري از ما گره خورده است. نويسندهاي که کمتر از سه دهه زيست و کمتر از يک دهه نوشت. اما به رغم اين توانست با اعجاز قلمش، بدل به چهرهاي تاثيرگذار و ماندگار در عرصه ادبيات کودک و نوجوان شود.
عهد و زمان صمد بر سبک و زبان او تاثيرگذار بود. ناهمواري زمان، او را صاحب زباني دردمند کرد. چندان که خود ميگفت: «قارچ زاده نشدم بي پدر و مادر، اما مثل قارچ نمو کردم ولي نه مثل قارچ زود از پا درآمدم. هرجا نمي بود به خود کشيدم. کسي نشد مرا آبياري کند. من نمو کردم... مثل درخت سنجد کج و معوج و قانع به آب کم و شدم معلم روستاهاي آذربايجان.»
او در مقام يک معلم در زمره نخستين کساني بود که رفتارگرايي حاکم بر سيستم تعليم و تربيت را به نقد کشيد. او ضرورت اين نقد را به مدد هوش و فراست خود دريافت و از اينرو از بهکارگيري زباني آکادميک و در نتيجه تاثيرگذار بر محافل تصميمگير ناتوان ماند: «از دانشسرا که درآمدم و به روستا رفتم، يکباره دريافتم که تمام تعليمات مربيان دانشسرا کشک بوده است و همهاش را به باد فراموشي سپردم و فهميدم که بايد خودم براي خودم فوت و فن معلمي را پيدا کنم و چنين نيز کردم.»
کتاب «کندو کاو در مسائل تربيتي ايران» که در سال ۱۳۴۴ نوشته شد، به رغم محتواي ارزندهاش از همين نقصان رنجور بود.
زبان او در داستاننويسي نيز از رنگ و لون ديگري نبود. همانگونه که او فوت و فن معلمي در روستا را از واقعيت زندگي روستايي پيدا ميکرد، زبان داستانش نيز از واقعيت زندگي برميآمد. زباني دردمند و بيپروا که در تمامي داستانهايي که از سال ۱۳۳۹ به بعد نوشت، توانست به آثارش سويهاي اجتماعي ببخشد و تلخيها و تنگناهاي اجتماعي را بيهيچ روتوشي بر پهنه کاغذ بازبيافريند. شايد همين طرح بيروتوش و بيپروا بود که منجر به نقدي شده است که امروزه بر آثار او وارد ميشود.
قضاوت در اين مورد کاري است دشوار. چرا که قضاوتي است بين دو ايده:
نخست ايدهاي که کار ادبيات را طرح بيپروا و بيکم و کاست زندگي واقعي در قاب ادبيات ميداند و دوم، ايدهاي که نوشتن براي کودکان را مستلزم بهکارگيري مقداري حزم و احتياط ميداند.
به هر تقدير صمد به همين سياق بدل به «صمد عمي» (عمو صمد) کودکان شد. اما افسوس که جامعه ادبي، از فرصت شنيدن قضاوت صمد پا به سن گذاشته در باب داستانهايي که در عهد شباب نگاشت محروم شد.»
صمد بهرنگي در دوم تيرماه ۱۳۱۸ در تبريز متولد شد. او آموزگار، داستاننويس، مترجم و پژوهشگر فولکلور آذربايجاني بود. بهرنگي که نويسندگي را با طنزنويسي آغاز کرد، اغلب با کتاب «ماهي سياه کوچولو» شناخته ميشود. از داستانهاي صمد بهرنگي ميتوان به «عادت»، «تلخون و چند قصه ديگر»، «کچل کفترباز»، «۲۴ ساعت در خواب و بيداري» و «الدوز و کلاغها» و از ترجمههايش به «ما الاغها!» نوشته عزيز نسين و از ديگر آثارش به «کندوکاو در مسائل تربيتي ايران»، «تاپما جالار، قوشما جالار (مثلها و چيستانها)» و ... اشاره کرد.
صمد بهرنگي در سن ۲۹سالگي در نهم شهريورماه ۱۳۴۷ در رود ارس غرق شد و از دنيا رفت.