خاطرات محافظ حاج قاسم سلیمانی چاپ شد
باشگاه خبرنگاران/ به نقل از روابط عمومي انتشارات شهيد کاظمي، کتاب «من محافظ حاج قاسم» نوشته هاجر پورواجد، شامل خاطرات شفاهي پاسدار شهيد وحيد زماني نيا، از محافظان همراه شهيد سپهبد حاج قاسم سليماني در فرودگاه بغداد، بهتازگي و همزمان با سالروز تولد اين شهيد، با همکاري موسسه فرهنگي و پژهشي مبين و انتشارات شهيد کاظمي منتشر و راهي بازار نشر شده است.
اين کتاب يکي از عناوين مجموعه «محافظان آسماني» است و مطالبش در قالب داستان کوتاه ارائه شدهاند. اين مجموعه براي سهتن از محافظان سردار سليماني در فرودگاه بغداد منتشر شده است.
شهيد وحيد زماني نيا در سال ۱۳۷۱ در استان تهران در خانوادهاي انقلابي ديده به جهان گشود. زندگي در محله شهر ري و در جوار حرم حضرت عبدالعظيم حسني (ع) از همان کودکي وحيد را شيفته اهلبيت (ع) کرد. وحيد از دوران نوجواني تصميم گرفت پاتوق خودسازي و تهذيب نفسش را حرم سيدالکريم قرار دهد؛ طوري که هرگاه در تهران بود خودش را شبهاي جمعه به بارگاه ملکوتي حضرت عبدالعظيم حسني (ع) ميرساند.
وحيد عاشق دستگاه پر برکت سيدالشهدا (ع) بود، به طوري که تمام اوقات غير کارياش را در هيئتهاي مختلف شهر تهران ميگذراند. علاقه ويژهاش به روضههاي آسماني حاج منصور ارضي، از او شخصيتي متعبد و دلبسته حريم آل الله ساخته بود. از زماني که لباس پاسداري را به تن کرد، مدافع حرم حضرت زينب (س) شد و بارها و بارها به سوريه رفت تا شايد مزدگريهها و جهادش را از بگيرد، ولي خدا براي او سرنوشتي ديگري را رقم زد.
او با اينکه سنش کم بود، ولي خيلي زود محافظ سردار رشيد اسلام حاج قاسم سليماني شد. جهاد در رکاب حاج قاسم او را به لحاظ معنوي در عاليترين مرتبه قرار داد. با اينکه تازه داماد بود و همسرش انتظار رفتن به خانه بخت را ميکشيد، ترجيح داد به جاي رخت دامادي در کنار حاج قاسم راه آسمان را انتخاب کند. سرانجام هم در کنار سپهبد شهيد حاج قاسم سليماني در فرودگاه بغداد توسط پهپادهاي تروريستهاي آمريکايي دعوت حق را لبيک گفت و با پيکري تکهتکه به ديدار اربابش امام حسين (ع) رفت.
در بخشي از اين کتاب آمده است:
«سال ۹۴، در جريان آزادسازي حلب، عازم مناطق عملياتي شد. داعش و عوامل تکفيري از گازهاي شيميايي استفاده کرده بودند و عدهاي از مدافعان حرم به علت استقرار طولاني، دچار عارضه شيميايي شده بودند. شنيدم که دو، سه ماه غريبانه به سر بردهاند. ميگفتند اوضاع نيروها اسفناک بوده و لحظات سختي را سپري کردهاند. به دليل شرايط ويژه منطقه، قادر به تهيه غذا و آب نبودند و دسترسي به امکانات بهداشتي نداشتهاند. به لطف خدا بعد از مدتي از اين وضعيت نجات پيدا ميکنند.
خيلي از رزمندگان شيميايي شده بودند. يک روز ابلاغيه آمد «آنهايي که در آزادسازي حلب و حومه بودهاند، بروند تست بدهند تا از سلامت و يا درصد شيميايي ريه آگاهي پيدا کنند و اگر لازم به درمان است، درمان را آغاز نمايند.» به وحيد گفتم که جريان اين است. گرفت به شوخي و خنده که سمت ما خبري نبود!
گذشت تا اينکه سال ۹۷ مأموريتش در سوريه تمام شد و برگشت ايران. از همان موقع محافظ سردار سليماني شد. حالا که آمده بود، بيشتر همديگر را ميديديم. سرفه ميکرد، آبريزش بيني داشت و بيدليل اشکهايش سرازير ميشد. ميگفت: چيزي نيست…»
اين کتاب با ۹۶ صفحه منتشر شده است.