یادداشت طنز/ مسئله این است: کیمیا علیزاده خوب یا بد؟!
ايسنا/ «يک ايراني را تهديد نکنيد چون در حالي که قمپز درميکند مهاجرت ميکند!
در حالي که همه ما نسبت به اصغر فرهادي که باري به هر جهت زير پرچم ايران افتخارآفريني کرد اما به اين دليل که فيلمهاي سياهنما ساخته (بگذريم از اينکه بنده کلي سياهنمايي به خرج دادهام اما کسي برايم تره هم خرد نکرده!) و درباره مشکلات کشورش در جشنواره کن حرفي نزده، قيمه قورمهاش کرديم و در حالي که همزمان، به حرکت کيميا عليزاده که نه تنها براي کشورش افتخارآفريني نکرد بلکه جلو افتخارآفريني ورزشکارمان را هم گرفت، هورا ميکشيم! (دليل رفتنش هم عليرغم همه کاستيها و کمبودها و... ظاهرا بيشتر به پيشنهاد نامزد محترمشان بوده و با توجه به نتايج کسبشده، حکم دو سر باخت برايش بوده) و باز در حالي که بلافاصله از خجالت کسي که به ما پيشنهاد «جمع کردن و رفتن به سوي آن ور آب» را ميدهد درميآييم! و باز و باز و باز در حالي که...
آيا با توجه به موارد متناقض بالا فکر نميکنيد کمي دمدمي مزاجيم و بلاتکليف؟ بالاخره بايد چه خاکي بر سر ريخت؟ برويم و از چيزي دفاع نکنيم؟ يا نرويم و از کشورمان دفاع کنيم؟ و يا حرف آن خانم مجري را قبول کنيم؟!
البته بنده از آنهايي که قرار است با کامنتگذاري به من بفهمانند: اين مملکت جاي زندگي نيست و مشکلات و فساد سر به فلک ميزند و هر کس چنين کاري کرده نوش جانش و بنده هم بايد بهعنوان يک مزدور مواجبگير حکومت خفه شوم و چيزي در اين مورد نگويم... پيشاپيش تشکر ميکنم اما لطفا بعد از گذاشتن اين کامنتها محترمانه، در عين حال بنده را حالي بفرماييد اين مملکت خراب و مملو از فساد را چگونه بايد ساخت؟ اگر قرار باشد چاره کار صرفا در رفتن باشد، مگر ژاپن و آلمان با خاک يکسان نشدند، حالا چگونه آلمان و ژاپن شدند؟ آيا قرار است آن ايراني را که اين همه پزش را داده بوديم تنها بگذاريم؟ آيندگان به ريش ما نخواهند خنديد که در خانهاي بوديم که در حال ويراني بود و بهجاي ساختن فرار کرديم؟ چرا رنگ شعارها اينقدر عوض شدهاند؟! قبلا بوي دوباره ساختن و از نو ساختن را ميدادند و الان شل کردن و ول کردن؟! بگذريم؛ اگر حوصله يک تحليل ريز براي خودشناسي خودمان را داريد مطلب زير را بخوانيد و اگر طبق معمول حوصله نداريد فحشتان را بگذاريد و برويد!
کلا ملت پيچيدهاي هستيم و کاملا غيرقابل پيشبيني! (رجوع شود به واکنشهاي متفاوتمان) البته اين غيرقابل پيشبيني بودنمان برعکس چيزي که در مغزمان فرو کردهاند يا کردهايم يک حسن يا جزو مزيتهايمان نيست (حتي اگر باعث شود در يک مسابقه فوتبال، تيم برزيل را پنج بر هيچ شکست دهيم!) اين فقط هنرماست که با چاشني «خدا با ماست» (نه با کسان ديگر!) هر تهديدي را تبديل به فرصت ميکنيم! يعني دقيقا همان چيزي را که دلمان ميخواهد از دل هر چيزي استخراج ميکنيم!
مثلا حملات اعراب به کشورمان و يا حملات کشورمان به ساير کشورها و بهطور کلي هر بلايي مانند کرونا را جزو نعمتها و يا حتي افتخارات محسوب ميکنيم. مهاجرت و حضور دانشمندان ايراني در ناسا را به حساب يک دستاورد ملي و نبوغ ايراني ميگذاريم! حضور پرشمار تماشاگران مهاجر ايراني در استاديوم هاي ورزشي سراسر دنيا را به دليل تعصب و غيرت ايرانيان ميدانيم نه فراري بودن از کشورشان! و...
خلاصه مهم نيست چه نقمتي سرمان ميآيد مهم اين است که اين استعداد را داريم که بلافاصله تبديل به نعمتش کنيم! حتي به اين نقطه ميرسيم که اگر مصيبتزده و دچار اين همه بدبختي نميشديم حالا کلاهمان پس معرکه بود!
ريشه به وجود آمدن چنين نگاهي که روانشناسان آن را نوعي مثبتانديشي مينامند شايد بازگردد به اينکه آنقدر در طول تاريخ و خصوصا در شرايط حساس کنوني چوب انواع مصيبتها را خوردهايم و هيچ تدبير و اميدي براي فرار از دست آنها نداشتهايم که در نهايت با شعف و شادي مجبور به زمزمه ترانه: «بزن بزن که داري خوب ميزني» شدهايم! حالا ميشود بهتر فهميد؛ چرا در مصائب و بلايا اين همه جوک ميسازيم؟ ساختن جوک نشانه اين است که ديگر هيچ شانسي براي بهبود اوضاع قائل نيستيم پس فقط بايد سوخت و ساخت و مشکلات را ديد و بيخود و بيجهت بر آنها خنديد! در اصل خنده بر هر دردي دوا نيست؛ فقط مسکن است. درست مانند مرفيني که به يک بيمار بدحال زده ميشود تا بدون درد برود رد کارش! با عرض معذرت از حضورتان، پس قاعده اين شده: وقتي نميتوان از شر تجاوز خلاص شد بايد از آن لذت برد!
بخشي از اين ديدگاه و فرآيند تبديل نقمتها به نعمتها هم برميگردد به اينکه حساس، احساساتي و پر از احساسيم! يعني دلي تصميم ميگيريم و با کشف و شهود عمل ميکنيم! البته خود را هم به شدت منطقي و باهوش ميدانيم اما در اصل به دليل اينکه حتي يک صفحه کتاب در حد تاريخ خودمان هم نخواندهايم خيلي با عقل و منطق سر و کار نداريم! نتيجهاش هم اين ميشود که با مثبتانديشي و اميد به آيندهاي روشن (نه زمان حال روشن) ميتوان شرايط جهان هستي (از جمله مشکلاتمان) را به کمک پديدههاي متافيزيکي و شرايط خاص و اتفاقات ماوراء طبيعي، موافق طبع و ميلمان کرد! البته نتيجهاش هم چيزي ميشود که اکنون در داخلش غوطهوريم! حالا خوب يا بد قضاوت با خودتان!
اما در ادامه وقتي ديديم اين نگاه گرهاي از مشکلاتمان باز نکرد بلافاصله بهدنبال يک مقصر بيروني (هر کسي به جز خودمان) بهعنوان بدخواهي که نميخواهد ما به موفقيت برسيم ميگرديم تا همه کاسه و کوزهها را بر سرش بشکنيم! اگر جزو مردم عادي باشيم مقصر ميشود مسئولين بيکفايت اگر هم جزو خود مسئولين باشيم عامل اصلي مشکلات ميشود يک دشمن خارجي! به هر حال تز خالي کردن آشغالها در خانه ديگري همواره با ما هست فقط شکلش با توجه به جايگاهمان فرق ميکند! حالا فهميديد چرا ما اين همه دشمن داريم؟ چون خيلي هم مصيبت داريم که طبعا بايد تک تکشان عاملينشان باشند!
اين ميشود دليل دمدمي مزاج بودنمان و غيرقابل پيشبيني بودنمان و... که البته همه اينها را هم بهعنوان يک عامل مثبت قلمداد ميکنيم!
خلاصه يک ايراني را هيچوقت تهديد نکنيد چون او مهاجرت ميکند اما در عين حال کلي قمپز هم درميکند!
فرزين پورمحبي