مشهد و کتابفروشیهای خیابان ارگ
وینش/خیابان ارگ مشهد، خیابانی است که هیچگاه نامش از فرهنگ جدا نبوده است. میان هر کوچه از تاریخ مشهد قدم بزنی به ارگ میرسی و نشانی از فرهنگ مییابی. ارگ و برخی خیابانهای اطرافش تا سالها مرکز مهمترین و فعالترین کتابفروشیهای مشهد بود. کتابفروشیهایی که هر یک نقشی مهم در پرورش نسلی از کتابخوانها و دانشآموزان و دانشجویان داشتهاند. کتابفروشیهایی همچون «زوار»، «گوتنبرگ»، «جواهری»، «مروج»، «برومند»، «بنگاه کتاب»، «ابن سینا»، «باستان»، «رحمانی»، «نادری»، «خُرامانی»، «غفرانی»، «تالار کتاب» و «هجرت» که هریک بخشی از خاطرات نسل تحصیلکرده مشهد قدیم را رقم زدهاند.
ارگ، خیابانی است که هیچگاه نامش از فرهنگ جدا نبوده است. میان هر کوچه از تاریخ مشهد قدم بزنی به ارگ میرسی و نشانی از فرهنگ مییابی. تفاوتی ندارد از کدام جهت به ارگ بیایی؛ از میدان شهدا که بگذری هنوز چند قدم در ارگ برنداشتهای قدیمیترین کتابخانه عمومی مشهد، «کتابخانه فرهنگ» را میبینی. کتابخانهای در همسایگی اداره کل آموزش و پرورش خراسان رضوی، که پس از انقلاب نام «دکتر علی شریعتی» بر سردرش خودنمایی میکند.
این کتابخانه در سال 1303 افتتاح شده است و حالا امکانات و بخشهایی همچون کتاب کودک، نشریات و اطلاعرسانی، کتابهای کمکدرسی، کتابهای نابینایان و سامانه رایانهای جستجوی کتاب و سالن مطالعه دارد. دکتر شریعتی یکی از انبوه مشتاقانیست که عضو آن بودهاند. مشتاقانی همچون «فرخی یزدی»، «احمد شاملو»، «دکتر شفیعی کدکنی»، « دکتر محمدجعفر یاحقی» «قاسم صُنعوی» و … که امروز هر یک از آنها قلههای بلند کوهسار فرهنگ و هنر و ادب ایرانزمین هستند.
ولی حکایت پاتوقهای قدیمی فرهنگ و اندیشه شهر مشهد به این کتابخانه محدود نمیشود. ارگ و برخی خیابانهای اطرافش تا سالها مرکز مهمترین و فعالترین کتابفروشیهای مشهد بود. کتابفروشیهایی که هر یک نقشی مهم در پرورش نسلی از کتابخوانها و دانشآموزان و دانشجویان داشتهاند. کتابفروشیهایی همچون «زوار»، «گوتنبرگ»، «جواهری»، «مروج»، «برومند»، «بنگاه کتاب»، «ابن سینا»، «باستان»، «رحمانی»، «نادری»، «خُرامانی»، «غفرانی»، «تالار کتاب» و «هجرت» که هریک بخشی از خاطرات نسل تحصیلکرده مشهد قدیم را رقم زدهاند.
زوار نام یکی از قدیمیترین این کتابفروشیهاست و در سالهای نخست قرن چهاردهم خورشیدی افتتاح شده است. حاج نوروزعلی کتابفروشِ دوران سلطنت مظفرالدین شاه قاجار در بازار بینالحرمین تهران بود. کتابها و مجلات را از شهرهایی همچون قاهره و برلین وارد میکرد و به دست علاقمندان میرساند. در ایام انقلاب مشروطه، بهدلیل فعالیت آزادیخواهانه، برای فرار از آزار حاکمیت مجبور به ترک تهران و مهاجرت به مشهد شد. او پس از مهاجرت به مشهد نام خانوادگی زوار را برگزید. زوار کتابفروشیاش را ابتدا در نزدیکی مسجد گوهرشاد دایر کرد و مبدا انتشار بسیاری کتابهای ارزشمند شد. پسرش حسین زوار که از علاقمندان تاریخ و ادبیات ایران بود راه پدر را ادامه داد و چاپخانه زوار را نیز راهاندازی کرد. کتابفروشی زوار چند سال بعد به خیابان ارگ و در محدوده ساختمان چهارطبقه منتقل شد. پس از تخریب چهارطبقه به خیابان دروازه طلایی رفت و تا زمان حیات حاج حسین زوار (1359) برپا و پررونق بود.
حسین زوار بنیانگذار صنف چاپخانهدار، کتابفروش و لوازم تحریر مشهد و صنعت چاپ خراسان است. او در سال 1332 انتشارات زوار در تهران را راهاندازی کرد. بسیاری از کتابهای درسی دبستان و دبیرستانهای مشهد و کتابهایی همچون «هستی از نظر عرفان و فلسفه» تالیف سیدجلالالدین آشتیانی، «المشاعر»، «تمرکز قوای دِماغی» و «منتخبی از دیوان نظامی گنجوی» در دوران فعالیت او توسط انتشارات زوار منتشر شد. بسیاری از دانشآموزان آن سالهای مشهد به یاد میآورند که روزهای آغاز سال تحصیلی اطراف کتابفروشی زوار مملو از جمعیت دانشآموزانی بود که قصد خرید کتاب درسی داشتند. جالب اینکه پیادهروهای اطراف نیز پاتوق محصلانی بوده که کتابهای درسی سال گذشته خود را میفروختند و از دیگران کتابهای سال تحصیلی جدید را میخریدند.
پس از درگذشت حاجحسین زوار، فرزندانش کار چاپ و کتابفروشی را در مشهد و تهران ادامه دادند و کتابهای «از صبا تا نیما» و «از نیما تا روزگار ما» نوشته یحیی دولتآبادی با ویرایش احمد سمیعی گیلانی از مشهورترین آثار انتشارات زوار در سالهای اخیر است.
کتابفروشی و انتشارات گوتنبرگ در دهه 20 به جمع فعالان فرهنگی مشهد پیوست. محمود کاشیچی مدیر این مجموعه، فرزند استاد میرزااحمد کاشیساز است. میرزااحمد صاحب کورهپزخانه کوچکی در اطراف مشهد بود و آرزو داشت فرزندش تحصیل کند و فرد باایمان و درستکاری باشد. محمود مدتی در کورهپزخانه پدر و سپس در کارخانه قند آبکوه کار میکند ولی این مشاغل او را راضی نمیکند. محمود کاشیچی از جوانی دل در گرو کتاب و کتابخوانی داشته و آنطور که خاطرات نقل میکنند خواندن کتابی با عنوان «راه خوشبختی» اثر ویکتور پوشه، عزم او را برای راهاندازی کتابفروشی دوچندان میکند.
او سال 1324 با شراکت تنی چند از دوستانش، کتابفروشی گوتنبرگ را در خیابان ارگ و مقابل باغ ملی افتتاح میکند. «شعر در ایران» اثر ملکالشعرای بهار اولین کتابی است که توسط گوتنبرگ منتشر شد. پس از مدتی شرکای کاشیچی کار کتابفروشی را رها میکنند ولی او گوتنبرگ را پابرجا نگه میدارد و در نزدیکی گنبد سبز، شعبهای دیگر برای پخش روزنامهها و مجلات افتتاح میکند. کار پخش نشریات را به جمعی از جوانان بیسواد و بیکار میسپارد و آنها را با هزینه شخصی خود به کلاسهای سوادآموزی میفرستد.
محمود کاشیچی سال 1332 به تهران میرود و فعالیتهایش را در این شهر ادامه میدهد. فعالیتهایی که همراه با اجرای طرحهای مختلفی در این زمینه میشود: از نخستین نمایندگی فروش آثار روسی تا ابتکار انتشار کتابهای ارزانقیمت که به پاورقی مشهور بود و ایده فروش کتاب کیلویی در شرایط بحرانی نشر. او در دهه 70 به مشهد بازمیگردد و کتابفروشی «جاودان خرد» را در خیابان احمدآباد راهاندازی میکند و تا پایان عمر در آنجا مشغول به کار میشود. این کتابفروشی اکنون توسط بابک کاشیچی (نوه مرحوم کاشیچی) اداره میشود.
برادران جواهری، مغازهای نهچندان بزرگ در خیابان سعدی داشتند که نامش را کتابفروشی جواهری گذاشته بودند. این کتابفروشی مرکز فروش کتابهای انتشارات «سازمان کتابهای جیبی»، «امیرکبیر» و «پرستو» بود. این دو برادر کتابفروش به خوشخلقی و دلسوزی شهره بودند و «هیچکس از دکان آنها دلگیر بیرون نمیآمد، دلش اگر خالی بود، دستش معمولاً خالی نبود و همین رونق نسبی کار آنها را در آن سالها تضمین کرده بود».
کتابفروشیهای مروج و امیرکبیر، واقع در حدفاصل سعدی تا چهارطبقه، اغلب مرکز فروش کتابهای درسی و لوازم تحریر و کتابهای لوکس و جلد اعلا و گرانقیمت بودند. امیرکبیر البته هنوز پابرجاست در مکانی که سالهای نخست احداث خیابان ارگ، قهوهخانهای بوده که نقالان در آن هنرنمایی میکردند.
ولی در سمت دیگر خیابان ارگ و کمی بالاتر از چهارطبقه کتابفروشیهای برومند و بنگاه کتاب، دیوار به دیوار یکدیگر، به هیچ کار دیگری بهجز فروش کتاب نمیپرداختند. گویا تا سقف بنگاه کتاب پر از کتاب بوده و برای ارائه برخی کتابها، کتابفروش بالای نردبان میرفته است. ولی برومند عادت داشته است که برخی از انبوه کتابها و نشریاتش را جلوی در مغازه به دیوار تکیه دهد یا در قفسههای کوچک و موقت در حاشیه پیادهرو بگذارد.
کمی بالاتر از این دو کتابفروشی و مقابل ساختمان دارایی کتابفروشی ابن سینا قرار داشت. مغازهای جمعوجور که کتابهای جیبی و غیر جیبی میفروخت. البته فروشندهاش اگر اطمینان پیدا میکرد که مشتری کتابخوان است و دردسری برایش درست نمیشود، آثار ممنوعهای همچون شمارههایی از کتاب هفته احمد شاملو و کتاب ماه و کیهان ماه را از پشت بساطش بیرون میآورده است.
اگر از خیابان ارگ وارد کوچه سراب شویم و به سمت بیمارستان شاهینفر حرکت کنیم، نبش کوچه و در حاشیه خیابان شاهرضا (آزادی) به کتابفروشی باستان میرسیم. حاجعباسعلی پاسبان در سال 1305 کتابفروشی و انتشارات باستان را راهاندازی میکند. مشهدیهای کتابخوان برای اطلاع از تازههای نشر، سراغ ویترین این کتابفروشی را میگرفتند. شفیعی کدکنی در خاطراتش از باستان اینطور یاد میکند که «این امتیاز را بر تمام کتابفروشیهای مشهد داشت که زیر بار خرج کتابهای سنگین و پرخرج و دیرفروش میرفت». «المصادر زوزنی»، «تاریخ اسلام» تالیف علیاکبر فیاض، «شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم» اثر سیدجلالالدین آشتیانی، «فرخی سیستانی» به قلم دکتر غلامحسین یوسفی و «خلاصه ویس و رامین» تالیف دکتر جلال متینی از جمله آثاری است که در آن سالها توسط نشر باستان به بازار کتاب عرضه شده است.
قدیمیها میگویند مرحوم پاسبان به کتابدوستانی که توان مالی خرید کتاب نداشتند، کتاب امانت میداد. پس از دهه 50 که از رونق کار نشر و کتابفروشی کاسته میشود، او بخشی از کتابفروشی باستان را به فروش لوازم تحریر اختصاص میدهد. این کتابفروشی این روزها توسط فرزندان او اداره میشود.
کمی بالاتر از باستان، کتابفروشی نادری قرار داشته که در آن سالها پاتوق بسیاری از اهل شعر و ادب بود. اسماعیل خویی وقتی ساکن مشهد و دانشآموز کلاس یازدهم (پنجم دبیرستان) بود، اولین کتاب شعرش، «بیتاب» را توسط همین کتابفروشی به چاپ میرساند و به مخاطبان عرضه میکند.
در همان سالها اگر چند قدم از کتابفروشی نادری به سمت چهارراه خسروی برمیداشتی به کتابفروشی رحمانیان میرسیدی. یکی از مشهورترین کتابفروشان مشهد قدیم که به دلیل ابتکارش که «کتاب کرایهای» در اختیار کتابدوستان قرار میداد، سبب شد تا بسیاری از جوانان مشهدی به کتاب خواندن علاقهمند شوند. در خاطره کتابخوانهای مشهد قدیم، مرحوم رحمانیان مردی مردمدار و کتابدوست است.
دکتر محمدجعفر یاحقی در بخشی از خاطرات نوجوانیاش، یادی از این کتابفروشی میکند و توضیح میدهد که «کتابفروشی رحمانی تقریباً با همه متفاوت و از جهتی کمال مطلوب ما بود. به این معنی که عبارت بود از یک کتابفروشی دست دوم و ارزان که کتاب کرایه هم میداد. اغلب کتابهایش هم جیبی و فرسوده بود اما به هر حال برای خواندن چه فرقی میکرد؟ یک قران میدادیم و دو کتاب امانت میگرفتیم برای دو شب و ظرف دو شب هردو را میخواندیم. این خیلی به صرفه بود، بنابراین با بهای یک کتاب جیبی که میان 10 تا 30 ریال بسته به حجم و کیفیت چاپ، در نوسان بود میتوانستیم ده تا بیست کتاب دلخواه بخوانیم.»
کتابهای جلد سفید یا ممنوعه در آن سالها مشتاقان فراوانی داشت. کتابهایی همچون آثار جلال آل احمد، جلالالدین فارسی، دکتر شریعتی و دیگر نویسندگانی که کتابهایشان از نظر ساواک اجازه انتشار نداشت. کتابفروشی غفرانی واقع در خیابان شاهرضا (آزادی) نرسیده به چهارراه نادری، یکی از کتابفروشیهایی بود که با احتیاط و ترس این کتابها را در اختیار مشتریها قرار میداد.
مطبوعاتی خُرامانی در همان نزدیکی قرار داشت. خرامانی ابتدا کیوسکی برای فروش کتاب و نشریات بود. حدود سال 57 تبدیل به کتابفروشی فعال و پررونقی در ابتدای خیابان دانشگاه و نزدیک فلکه تقیآباد (میدان دکتر شریعتی) میشود. سال 84 بود که پدر و پسران خرامانی تصمیم به مهاجرت از ایران گرفتند. کتابها را حراج کردند و مغازه را فروختند و رفتند.
در سالهای پیش از انقلاب، بعد از چهارراه نادری و روبروی کوچه چهارباغ، کتابفروشی تالار کتاب پاتوقی دیگر برای روشنفکران مشهدی بود. از قصههای صمد بهرنگی تا داستانهای محمود دولتآبادی و مجلات روشنفکری آن دوران مانند فصلهای سبز، خوشه، صدا، باران، جُنگ اصفهان و آرش در این کتابفروشی پیدا میشد.
کتابفروشی هجرت یکی دیگر از مراکز فروش کتابهای ممنوعه در مشهد بود. این کتابفروشی ابتدا در خیابان خسروینو و سپس در کوچه آیتالله خامنهای قرار داشت. مرتضی مصطفوی، مدیر این کتابفروشی، در خاطراتش از آن سالها میگوید که شغل خانوادگیشان فرشفروشی بوده اما بهخاطر علاقه به مسائل فرهنگی انقلابی و حضور در جلسات آیتالله خامنهای و آشنایی با دکتر شریعتی، کتابفروشی هجرت را تاسیس میکند. پایگاهی برای فروش کتابهای انقلابی که نهایتاً ساواک آن را تعطیل میکند. پس از تعطیلی هجرت، مصطفوی مدتی را در زندان ساواک میگذراند و سپس در اوایل سال 57 قصد راهاندازی کتابفروشی امام در نزدیکی چهارراه دکترا را دارد. ساواک باز از راه میرسد و اجازه فعالیت به او نمیدهد. مصطفوی پس از انقلاب کتابفروشی امام را به رضا رجبزاده واگذار میکند؛ مردی که حالا بیش از چهار دهه است این کتابفروشی کوچک اما پررونق و خاطرهانگیز مشهد را اداره میکند.