نسوزاندن کتابهای کافکا؛ خیانت یا خدمت به ادبیات؟
خراسان/ نگاهی گذرا به کتاب «گفتوگو با کافکا» نوشته گوستاو یانوش که روایتهایی خواندنی از زندگی و تفکرات کمتر شنیدهشده این نویسنده مشهور آلمانی را پیش روی مخاطب قرار میدهد
گفته بود بعد از مرگش همه کتابهایش را بسوزانند چون اعتقاد داشت آثار او دارای نقصهای فراوانی است که نمیتوان نام آنها را داستان گذاشت. تا زمان مرگش، دایم در حال پنهان کردن نوشتههایش از مردم بود مگر چند داستانی که به اصرار دوستانش چاپ کرده بود و اتفاقاً از این داستانها راضی نبود. دوستان و آشنایانی که برای دیدن فرانتس کافکای جوان به طبقه دوم شرکت بیمه حوادث کارگری که محل کار او بود میرفتند بارها بهمحض ورود به دفتر فرانتس، دیده بودند که کاغذهایی را داخل کشوی میز کارش میگذارد و بلافاصله در کشو را میبندد. شاید هیچیک از آنها گمان نمیکردند که این کاغذهای خاک گرفته داخل کشو، قرار است روزی به رمان هایی تبدیل شود که جهان را در حیرت، فرومیبرد. البته خود کافکا هم از این موضوع بیخبر بود و این را میتوان معجزه ادبیات دانست. فرانتس کافکا، دکترای حقوق داشت و در شرکت بیمه حوادث کارگری، مشاور حقوقی بود. او به صمیمیترین دوستش «ماکس برود» وصیت کرده بود تمام نوشتههایش را بسوزاند ولی «برود» پس از مرگ کافکا نوشتهها را چاپ کرد تا مخاطبان جهان از خواندن این شاهکارهای ادبی بینصیب نمانند. برخی از صاحبنظران ادبیات این کار «برود» را خیانت به کافکا میدانند و برخی خدمت به ادبیات. کتاب «گفتوگو با کافکا» نوشته «گوستاو یانوش» یکی از کتابهایی است که برای آشنایی باشخصیت و تفکر عمیق کافکا باید خوانده شود. این کتاب حاصل قدم زدنهای طولانیمدت کافکا و دیدار او با یانوش در دفتر کار اوست. کتابی که به قلم فرامرز بهزاد، به خواندنیترین شکل ممکن ترجمهشده است
نظر کافکا درباره داستانهای خودش چه بود؟
در بخشی از کتاب گفتوگو با کافکا از قول گوستاو یانوش آمده است: در دفتر کار دکتر کافکا بودیم. وقتی نمونه داستان «گروه محکومین» با پست برایش رسید، گفتم: «چاپ خوبی دارد.نمونه عالی چاپ دوراکلین است. میتوانید راضی باشید آقای کافکا». او در جواب گفت: «راضی نیستم» و کتاب را با بیاعتنایی در کشوی میز کارش انداخت ودر کشو را قفل کرد و ادامه داد: «انتشار اباطیلی که روی کاغذ میآورم همیشه ناراحتم میکند.» گفتم: «پس چرا میگذارید چاپ کنند؟» جواب داد: «مسئله همینجاست. ماکس برود و دوستان من همیشه یکی از چیزهایی را که نوشتهام در اختیار میگیرند و بعد با آوردن قرارداد، زمانی که همه کارهایش را کردهاند مرا در مقابل عمل انجامشده، قرار می دهند. به دلیل این که نمیخواهم برایشان دردسر ایجاد کنم عاقبت، کار به انتشار چیزهایی میکشد که در اصل، فقط یادداشتهای کاملاً خصوصی هستند و صورت بازی و سرگرمی دارند ولی این نوشتههای خصوصی ضعیف چاپ میشوند و حتی به فروش میرسند.» پس از مکثی کوتاه با لحنی دیگر گفت: «چیزی که الان گفتم البته اغراق است. نوعی بدجنسی نسبت به دوستان. واقعیت این است که من دیگر آنقدر آلوده و بیشرم شدهام که خودم هم در انتشار این چیزها همکاری میکنم.»
راه ادبیات در نگاه کافکا
کافکا در گفتوگوهایش در بخشی از کتاب، درباره مطالعه افسارگسیخته کتابها به یانوش میگوید: این کتابهای جدید انعکاسهای ارزان زمان حال هستند و خیلی زود از میان میروند، بهتر است بیشتر کتابهای قدیمی را بخوانید، نویسندگان کلاسیک را، آن چه قدیمی است درونیترین ارزش خود را آشکار میکند یعنی دوام را، آن چه جدید است ناپایداراست، امروز زیباست ولی فردا مسخره مینماید این راه ادبیات است.
تفاوت ادبیات و شعر
در بخش دیگری از این کتاب، کافکا به یانوش در تعریف ادبیات و شعر میگوید: ادبیات همین است فرار از واقعیت ولی شعر تراکم است، ماهیت است در حالی که ادبیات، انبساط است، وسیله لذتی است که زندگی هوشیار را آسان میکند، داروی مخدر است. شعر درست نقطه مقابل ادبیات است. شعر، انسان را بیدار میکند.
تغییر شغل برای پرداختن بیشتر به ادبیات
فرانتس بعد از دانش آموخته شدن از دانشکده حقوق به مدت یک سال بدون حقوق بهعنوان منشی دادگاه کارکرد. بعد از یک سال شغل بدون حقوق، در شرکت بیمه ایتالیایی مشغول شد اما فعالیت او در این کار هم کمتر از یک سال طول کشید، زیرا زمانی برای نوشتن نداشت. بعد در موسسه بیمه حوادث کارگری کارش را شروع کرد و تا سال ۱۹۱۷ در آن شغل ماند. در همان زمان به سل مبتلا و مجبور شد مرخصی استعلاجی بگیرد. درنهایت فرانتس به دلیل ابتلا به سل در سال ۱۹۲۲ بازنشسته شد.
کافکا از گرسنگی مرد
اگرچه او سالها به بیماری سل دچار شده بود اما علت مرگ او گرسنگی اعلام شد؛ زیرا گلودرد و تغییر وضعیت عضلههای گلویش امکان غذا خوردن را از او گرفته بود و به دلیل این که در آن زمان هنوز تغذیه تزریقی وجود نداشت، در 3 ژوئن 1924 در وین از گرسنگی مرد.
برخی از آثار کافکا
رمان ها:مسخ، گروه محکومین، قصر، مردی که ناپدید شد (که پس از مرگ کافکا نام این کتاب توسط ماکس برود به آمریکا تغییر کرد) و...
داستانهای کوتاه:کرکس، بازگشت به خانه، نخستین اندوه، نشان شهر، حیوان دورگه، نوشتهای کهن، در جایگاه بالایی سیرک، بهشت، وصف یک پیکار، درختها، ساخت یک معبد، نقاب برداشتن از چهره یک کلاهبردار و...همچنین از فرانتس کافکا که در زمان مرگ، 41 ساله بود مجموعه یادداشتهای تأثیرگذاری منتشرشده است.