واکاوی جرم و روانکاوی مجرم در یک سریال جذاب
شرق/ قصه از یک میهمانی و گمشدن یک نوزاد شروع میشود. کارآگاه کیانی (علیرضا کمالی) برای کشف راز این معما وارد میدان میشود، اما در پس آن، شخصیتهای قصه بهویژه دو شخصیت اصلی و زوج قصه در کانون این رمزگشایی قرار گرفته و گذشته و شخصیتشان در بستر یک رمزگشایی روانشناختی قرار میگیرد تا به رخداد اصلی، یعنی گمشدن نوزاد گره بخورد.
رضا صائمی در روزنامه شرق نوشت: ژانر معمایی-جنایی بهویژه وقتی با یک قصه خانوادگی گره میخورد، برای مخاطب ایرانی جذاب و تماشایی میشود. سریال بازنده با همین ساختار و در همین فضا داستانش را روایت میکند که البته با لایههایی از روانکاوی شخصیتها آمیخته و سویههای کارآگاهی آن را با نوعی مکاشفه روانکاوانه کاراکترها پیوند میزند و از این طریق، ذهن مخاطب را به شکل بیرونی با تعلیق درام، و از حیث درونی با واکاوی شخصیتها به میانجی کشف معما صورتبندی و بازنمایی میکند.
قصه از یک میهمانی و گمشدن یک نوزاد شروع میشود. کارآگاه کیانی (علیرضا کمالی) برای کشف راز این معما وارد میدان میشود، اما در پس آن، شخصیتهای قصه بهویژه دو شخصیت اصلی و زوج قصه در کانون این رمزگشایی قرار گرفته و گذشته و شخصیتشان در بستر یک رمزگشایی روانشناختی قرار میگیرد تا به رخداد اصلی، یعنی گمشدن نوزاد گره بخورد. گویی در بازنده قرار است با نوعی روانشناسی شکست و واکاوی شخصیتهای شکستخورده در زندگی مواجه شویم که در دل یک قصه معمایی به تصویر کشیده میشود.
انتخاب علیرضا کمالی برای نقش کارآگاه، انتخاب هوشمندانهای بود که با جنس بازیاش با پیچیدگی و درونگرایی یک کارآگاه باهوش و جدی و کاریزماتیک که نگاه و کلام نافذی دارد، مماس بوده و متناسب با پیچیدگی خود اتفاق و این پرونده معمایی است که در پس آن لایههای انباشته از رازهای پنهان خانوادگی نهفته است. بهجز فضای معمایی قصه، فضاسازی، میزانسن و دکور کار هم متفاوت بوده و از معماری خاصی برخوردار است که آن را به شمایل فیلمهای کلاسیک کارآگاهی شبیه میکند. رنگآمیزی و نورپردازی و طراحی لباس و هرآنچه مربوط به طراحی صحنه در این سریال میشود، یک فضا و اتمسفر ویژه را خلق کرده که واجد زیباییشناسی بصری بوده و البته کمک میکند قصه و روایت آن در فضای رازآلودتری به تصویر کشیده شده و بازنمایی شود.
به عبارت دیگر، در بازنده با سریالی مواجه هستیم که جلوههای بصری آن برجسته بوده و مخاطب را در محیط و فضای تازهای قرار میدهد. جالب اینکه این فضاسازی و دکور و طراحی صحنه و لباس، در عین کلاسیکبودن، سویههای ایرانی هم دارد، اما درعینحال اگر بازیگرانش یا مثلا ماشینها و پلاکهایش ایرانی نبود، گویی با یک سریال خارجی مواجه بودیم. به عبارت دیگر، میتوان گفت فضا و موقعیت بصری سریال بهگونهای است که انگار به جغرافیای خاصی تعلق ندارد. بااینحال، همین مؤلفهها و ویژگیها کمک میکند تا مخاطب از تماشای سریال، حظ بصری هم ببرد. در واقع در این سریال با قابهای بصری و تصاویری غیرکلیشهای و کلاسیک مواجه هستیم که معمای قصه را پررمزورازتر میکند و گویی به تعلیق داستان آن عمق بیشتری میبخشد. به نوعی بین بیرون و درون قصه یک پیوند نمادین و تأویلپذیر ایجاد میشود که به ایجاد حسوحال معمایی درام در ذهن مخاطب کمک میکند. شاید آنچه در بازنده بیش از هرچیز برجسته میشود، نوعی مکاشفه موازی در معمای قصه است. به این معنا که از یک سو گمشدن نوزاد در کانون این معما قرار میگیرد و از سوی دیگر، آشناییزدایی از پدر و مادر او که ازدواج نامتعارف و شخصیت و گذشتهای متفاوت داشتند.
زن (سارا بهرامی) از دل یک خانواده ثروتمند و مرد (صابر ابر) از درون یک خانواده فقیر آمده و ازدواج و وصال آنها حاصل یک تضاد است؛ تضادهای فردی و اجتماعی که گویی بیارتباط با فاجعهای که رخ داده، نیست و از رهگذر بازجوییها و گفتوگوها و فرایند کشف و رمزگشایی از معما، بهتدریج آشکار میشود. به عبارت دیگر به میانجی رمزگشایی از پرونده یک کودکربایی یا شاید قتل، آشناییزدایی از شخصیتهای اصلی قصه که یک زوج و والدین این نوزاد هستند هم رخ میدهد.
حالا قضاوت و داوری درباره سریال زود است، اما شمایل ظاهری و ابتدایی کار نشان میدهد با سریالی مواجه هستیم که کمفروشی نکرده و با تکیه بر خلاقیت و نوآوریهای فنی و بصری، تلاش کرده تا قصه و قاب متفاوتی را دربرابر دیدگان مخاطب قرار دهد. قصهای معمایی و جنایی که با روایت و رویکردی روانکاوانه در رمزگشایی از کاراکترها همراه شده و صرفا یک قصه پلیسی و کارآگاهی نیست. گویی فقط قرار نیست با واکاوی جرم مواجه شویم، بلکه با روانکاوی مجرم یا متهمان پرونده هم مواجه میشویم که عمق بیشتری به درک معنا و معمای قصه میبخشند. همه شخصیتهای قصه پررمزوراز هستند و شخصیت آنها سویه پنهان و پیدایی دارد که ذهن مخاطب را درگیر خود میکند؛ چنانکه انگار همه آنها به نوعی مضنون هستند و ممکن است ربطی به پرونده داشته باشند. «بازنده» شروع خوبی داشته و تعلیقهای چندلایه آن موجب میشود تماشایش مخاطب را منتظر قسمت بعد بگذارد.