دادگاه مجری برنامههای مذهبی تلویزیون با حضور 5 قاضی
بروزرسانی
کافه سينما/جلسه محاکمه مجري سرشناس صدا و سيما به اتهام فريب شيطاني يک دختر صبح امروز پشت درهاي بسته در دادگاه کيفري استان تهران برگزار خواهد شد.
اين در حالي است که مجري جوان در اظهارنظرهاي عجيبي نه تنها از جرم خود اظهار بياطلاعي کرده بلکه آن را يک شايعه دانسته است.
مدتي ميشود که ماجراي فريب خوردن يک دختر از سوي يک مجري سرشناس صدا و سيما بر سر زبانها افتاده و خيليها وقتي اسم واقعي اين مجري را ميشنوند بهخاطر چهرهاي که از وي سراغ دارند، شوکه ميشوند.
به هر حال ماجراي اين پرونده به ايستگاه محاکمه رسيد وقرار است صبح امروز وي در برابر قاضي باقري و 4 قاضي مستشار در شعبه78 دادگاه کيفري استان تهران به دفاع از خود بپردازد.
در اين خصوص قاضي باقري رئيس دادگاه به شوک گفت: «اين مجري يک شاکي بيشتر ندارد و جلسه محاکمه طبق قانون بهخاطر مسائل اخلاقي به صورت غيرعلني برگزار ميشود.»
گفتوگو با دختر فريب خورده
دختر جوان ميگويد باور ندارد فريب خورده است چرا که مجري سرشناس به خواستگاري وي نيز رفته بود؛ دختر فريب خورده با شوک مصاحبهاي کوتاه داشته است که در ادامه ميخوانيد:
نحوه آشناييات با اين مجري؟
من نويسنده يکي از شبکههاي راديويي هستم و در خيلي از برنامهها اين مجري را ميديدم و با هم آشنا شده بوديم.
منظورم اين بود که چگونه با هم صميميتر شديد؟
سال88 بود که اين مجري ميخواست به سفري زيارتي و خارجي برود، همه با وي تماس ميگرفتند من نيز به موبايلش زنگ زدم، خيلي رسمي و در حد يک همکار بودن خواستم در آنجا من را نيز دعا کند.
گفته ميشد شما خبرنگار روزنامه هستيد؟
خير، اين يک شايعه است، گفتم که نويسنده شبکه راديويي بودم و از همين طريق هم با اين مجري آشنا شدم.
پس از تماس تلفني اتفاق خاصي افتاد؟
فرداي روز تماس بود که اين مجري به من زنگ زد.
چه بهانهاي داشت؟
گفت که صدايم چون خيلي شبيه به صداي دختر موردعلاقهاش است از وقتي تماس گرفتم تحت تأثير صدايم قرار گرفته و خواست بيشتر با هم آشنا شويم!
به همين راحتي؟
نه؛ وقتي از وي پرسيدم چرا به جاي دختر مورد علاقهاش به من زنگ زده است در جواب ادعا کرد که وي تومور مغزي داشت و حالا ديگر زنده نيست.
و شما هم تحت تأثير قرار گرفتيد؟
بله، اين يک واقعيت است که فريب خوردم و همين گفتمان بهانهاي شد تا با وي تماسهاي بيشتري داشته باشم، اين مجري به من ابراز علاقه ميکرد و وقتي پيشنهاد ازدواج داد فکر کردم واقعاً من را براي زندگي آيندهاش ميخواهد.
شما که ميدانستيد زن و بچه دارد؟
بله، اما ميگفت که در حال طلاقدادن همسرش است.
و شما باور کرديد؟
ببينيد اين مجري به همراه مادر و برادرش به خواستگاريام آمدند و رودررو با خانوادهام حرف زدند، هر کسي بود باور ميکرد.
پس چرا نخواست با تو ازدواج کند؟
از سال 88 تا به امروز مرتباً بهانهجويي ميکند و مدام ميگويد مراسم عقد و ازدواجمان را بايد عقب بيندازيم تا وي مشکلاتش را حل کند.
ماجراي سفرهايتان چه بود؟
چون اين مجري به خواستگاريام آمده بود با اين باور که بزودي با هم ازدواج ميکنيم سفرهايي به کيش، اصفهان و شيراز داشتيم.
خودت را با همراهي در اين سفرها مقصر نميداني؟
نخستين سفرمان به کيش بود، وي به بهانه برگزاري همايش در اين جزيره خواست همراهياش کنم تا در آنجا و در کارها وي را کمک کنم، تصورم اين بود که قرار است کار کنم وقتي به کيش رفتيم فهميدم همايشي در کار نيست. وي در همان جزيره توانست من را فريب بدهد و بعد از آن بود که راحتتر به سفر ميرفتيم.