دلایل تغییر حس و حال «پایتخت» چه بود؟
اعتماد/ در روزهاي پاياني نوروز، بينندگان و دنبالکنندگان سريال «پايتخت 6» طبق معمول منتظر قسمتهاي پاياني اين فصل از اين مجموعه دنبالهدار بودند. طبعا هر فرجامي براي اين مجموعه از سوي بينندگان آن متصور بود جز آنچه آقاي کارگردان طي خبري اعلام کرد. توليد سريال در آخرين فرصت باقيمانده جدا و پيش از همه نقدها و چالشهايي که ميتوان به اين مجموعه در قامت يک کار تلويزيوني سرگرمکننده - و نه بيشتر - وارد دانست، بايد پرسش اوليه را متوجه ساز و کار تلويزيون در توليد سريالهايش دانست. به گواه مشاهدات و مستندات، در برهوت سرگرمي در تلويزيون، پايتخت از معدود سريالهاي سيما است که بيننده دارد. پرسش اينجاست که در فهرست بلندبالاي تلويزيون که تا دلت بخواهد کارهاي بيارزش و فاقد بيننده در آن ديده ميشود، سريالي که بيننده دارد چرا در ماههاي پاياني سال و در مدت زماني تا آن اندازه کوتاه کار ميشود تا نتيجه اين شود که مردم به عنوان مخاطبان کار نتوانند فرجام سريال را ببينند و تنها وعدهاي در روزي نامعلوم نصيبشان شود؟ آيا معناي اين کار جز آن است که گروه سازنده کار در حالي که يک سال براي توليد سريال وقت دارند، تنها روزهاي پاياني را مصروف آن ميکنند والله اعلم با چه بودجهاي؟ جاي خالي نويسنده صاحب ايده و موقعيتپرداز براي فتح باب موضوع درباره سريال پايتخت 6، پيش از هر چيز بايد به يک نکته اشاره کرد و آن، تغييري است که در ساختار بخش ششم اين سريال نسبت به دورههاي گذشته وجود دارد. صرفنظر از اينکه از اين سريال به ذائقه ما خوش بيايد يا نه و جداي از اينکه ما در زمره دوستداران نوع طنزپردازي آن باشيم يا نباشيم، بايد بگوييم که همه متفقالقوليم که دوره اخير سريال با دورههاي گذشته فرق ميکند. فرقي که بيش از هر چيز متن آن ميآيد و نه کارگرداني. چرا که مقدم به عنوان يک سريالساز با همان ميزان تسلط که قبلا بر ابزار کارش ساز و کارهاي کارگرداني که در متني است که دستمايه کارگردان و عواملش قرار گرفته. حالا با پيدا کردن بزنگاه قضيه که همان متن است، سراغ گروه نويسندگان کار را ميگيريم. آيا در مورد پديدآورندگان قصه هم ميتوان مانند سيروس مقدم گفت که تغييري نکردهاند و همانها هستند که پيش از آن بودند؟ رد قضيه را که ميگيريم، ميرسيم به نام خشايار الوند فقيد. نويسندهاي که سالها در زمينه نوشتن مجموعههاي طنز تلويزيون سابقه داشته و نقش و حضورش در موقعيتسازيهاي کميک سريال پايتخت به خوبي مشهود بوده. الوند نيمه اول اسفند 97 از دنيا رفت و طبعا در مجموعهاي که نوروز 99 روي آنتن رفت، نقشي نداشته. غياب او در سريال «پايتخت 6» مشهود است؛ اما حالا که سبب اصلي تغيير در متن سريال روشن شده، خود اين تغيير چگونه تغييري است؟ آنچه مجموعه «پايتخت» را از همان فصل آغازينش به سريالي پربيننده تبديل کرد، فضاسازي و موقعيتپردازي کميک ساده و سرگرمکننده آن بود. سريالي که ميخواست ظرفيتهاي فرهنگ بخشي از مردم شمال ايران و مازندران را دستمايه قرار دهد و مردم را ساعتي پاي تلويزيون بنشاند و بخنداند. تا زمان حضور الوند در سريال اين کار از طريق روتايتن قصههاي موقعيت محور انجام ميشد و ما در تلاقي شخصيتهاي بومي کار با موقعيتهاي کميک، شاهد طنزي تلويزيوني بوديم که قادر بود با قصهاي که به تصوير ميکشد بخنداند، نه با شوخيهاي لودگيمحور و گاه فرارونده از مرزهاي ابتذال، چنان که در بعضي از صفحات اينستاگرام يا کانالها و گروههاي تلگرامي ميبينيم و ميخوانيم. تمرکز بر شوخيهاي نازل «پايتخت 6» از آن جهت دچار ضعفهاي مفرط شده که شوخيهاي سطحي و گاه خارج از عرف آن، جايگزين فيلمنامه درست و درمان نداشتهاش شده است. شوخيهايي که گاهي در بعضي از پروژههاي تجاري سينمايي در سالهاي اخير شاهد بوديم. کارهايي که «خندان به هر قيمتي» را دستمايه قرار داده بودند و اگر چه از اين طريق توانسته بودند بفروشند و موفقيتهايي در گيشه به دست بياورند اما در زمان اکرانشان همواره محل انتقاد بودند. چه از منظري «ارزشي» و چه از سوي منتقدان هنري. رويکردي که بيراه نيست اگر آن را غلتيدن در ورطه ابتذال براي جذب بيننده توصيف کنيم. چرا که به جاي استانداردهاي فني و هنري، لودگي را متر و معيار برقراري ارتباط با بيننده قرار دادند. تعداد اين شوخيها در طول سريال آنقدر هست که بتوانيم از آن به عنوان ترفند پايتختيها براي جذب مخاطب ياد کنيم و بگوييم تمرکز سريال در نبود متن منسجم و پرداخت شده روي اين تلخکبازيها بوده است. نتيجه اين رويکرد جداي از اينکه تناسبي با مديوم تلويزيون و اصرار سياستگذاران آن براي هنجارسازي رفتارهاي اجتماعي در توليدات آن ندارد، به لحاظ فني و معيارهاي فيلمنامهنويسي هم اثري ضعيف و محروم از ايدههاي قابل اعتنايي است که از يک کمدي درامِ معمولي تلويزيوني انتظار داريم. تلويزيون و ناديده گرفتن انتقادها اگر چه نبايد ناگفته بماند که «پايتخت ۶» پربينندهترين سريال تلويزيون در روزهاي نوروز بوده اما اين نافي آن نيست که آن را ضعيفترين و فقيرترين فصل اين مجموعه در بين فصول ششگانه آن بدانيم. ضعف «پايتخت 6» چنان از همان قسمتهاي آغازين آن مشهود بود که منتقدانش را از دنبال کردن کار براي طرح انتقادهايشان بينياز ميکرد و از بعد از همان قسمت نخست شاهد انبوه انتقادها به اين سريال بوديم. از تلويزيون و سياستهاي آن هم همان طور که انتظار ميرفت، واکنشي جز توجيه قضيه ديده نشد و «روابط عمومي سيما» همچون هميشه به جاي شنيدن و پذيرفتن انتقادها يا دستکم پاسخ دادن به آنها بر پايه تحليل و استدلال، همان راه معمول و متداول خود را پي گرفت: ناديده گرفتن انتقادها و پنهان کردن آنها پشت مصاحبههاي ميداني تلويزيون – چنان که افتد و داني- و پيامهاي صوتي و پخش آنها از شبکههاي تلويزيون. عنصر تعليق يا هياهو براي هيچ؟ آنچه بين اين فصل و فصول گذشته سريال مشترک است، استفاده از عنصر تعليق است. با اين تفاوت که اگر در فصول پيشين اين تعليق در کنار ساير عناصر فيلمنامه به پيشبرد قصه کمک ميکرد حالا و در فصل ششم کاربري نويسندگان فيلمنامه از عنصر تعليق مصداق «هياهوي بسيار براي هيچ» است. از قسمت اول تا پايان آخرين قسمتي که از سريال «پايتخت ۶» پخش شد، اگر چه بارها از عنصر تعليق در کار استفاده شد اما اين تعليق وجهي دراماتيک نداشت. ما هر بار و در مواجهه با هر کدام از اين تعليقها با طرح اين پرسش مواجه ميشديم که بالاخره پايان و فرجام اين تعليق چه خواهد بود؟ و تماما در پايان به يک پاسخ مشترک ميرسيديم: هيچ. حتي بازگشت بهبود (داماد نقي) که فينفسه از ظرفيتهاي قصهپردازي آشکاري برخوردار بود، به هيچ رو جذابيت پيشبيني شده را نداشت و عملا فرصت خوبي مانند آن به هدر رفت. تو گويي اصلا ايدهاي براي حضور دوباره بهبود در فيلمنامه نبود که به واسطه آن شاهد پيوستن ماجراهاي او به روند کار باشيم. فلاشبکهاي بيدليل و فاقد توجيه ساختاري براي پر کردن صحنهها از حضور مهران احمدي، به خوبي ضعف مفرط فيلمنامه را نشان ميدهد.