بازخوانی فیلمهای کودک؛ «سفر جادویی» یا همان ماشین زمان؟!
فارس/ فيلم سينمايي «سفر جادويي» ساخته ابوالحسن داوودي است که در سال 69 اکران شده است. در اين فيلم به نوعي به نقد روابط والدين و فرزندان پرداخته مي شود.
اين روزها حتي اگر خودمان هم پيگير فيلم هاي سينمايي کودک و نوجوان نباشيم، رسانه ها برگزاري جشنواره فيلم کودک اصفهان را به رخ مان مي کشند تا بار ديگر و به رسم هر ساله لااقل سالي يکبار به آثاري که قرار است خوراک يکساله کودکان سرزمين مان باشد، اهميت قائل شويم.
در اين گزارش که در ادامه گزارش هاي قبلي و به هم پيوسته است، به فيلم سينمايي «سفر جادويي» خواهيم پرداخت. فيلمي که در همان سال هاي ابتدايي اکران فضايي جديد را براي مخاطبان کودکش به تصوير کشيده بود. سفر جادويي به کارگرداني ابوالحسن داوودي و تهيه کنندگي علي محمد سعد الدين در سال ۶۹ در سينماها به اکران درآمد.
** قصه اي پدر و پسري!
قصه اصلي اين فيلم سينمايي پيرامون رابطه بين سينا و پدرش بود. پدر او دکتر بود و همانطور که اغلب والدين در آرزوي پيشرفت فرزندانشان هستند، دکتر کمالي نيز دوست داشت از سينا يک نابغه علمي بسازد! او روي اهميت دادن به درس و تحصيل تاکيد ويژه اي داشت و هر زمان که در منزل بود، مدام به درس خواندن سينا ايراد مي گرفت و بعضا زماني که از او درس مي پرسيد و سينا نمي توانست به طور کامل پاسخ بدهد، کتک زدن را بهترين راه حل مي دانست!
** آغاز فانتزي و تخيل هاي سينا
داستان تا جايي پيش رفت که يک شب سينا براي آشاميدن آب به آشپزخانه رفت و در راه بازگشت صدايي از ماشين لباسشويي شنيد، کمي صبر کرد و يکدفعه چهره يک پسر هم سن و سال خودش را در داخل ماشين لباسشويي ديد. آن پسر به سينا گفت اگر مي خواهي از اذيت هاي پدرت رهايي پيدا کني بيا داخل ماشين لباسشويي!
** هم بازي شدن شيخ زاده و اکبر عبدي
«سعيد شيخ زاده» در اين فيلم سينمايي نقش سينا را بازي مي کرد و اکبر عبدي نيز دکتر رضا کمالي بود. شيخ زاده در آن سالها به تازگي بازيگري را آغاز کرده و در ابتداي راه خود بود. اما اکبر عبدي در دهه ۶۰ و ۷۰ در اوج محبوبيت قرار داشت و اتفاقا در همان سالها در کارهاي بسياري نيز به ايفاي نقش پرداخته بود.
** دوبله هايي که به کمک فيلم آمد
يکي از نکته هايي که در اين فيلم ديده مي شد، دوبله صداي همه شخصيت هاي داستان چه اصلي و چه فرعي بود. البته در آن سالها صداي اغلب بازيگران دوبله مي شد اما اين اتفاق در کارهاي کودک کمتر به چشم مي آمد.
** داستاني مملو از فانتزي هاي کودکان
خط اصلي داستان سفر جادويي شايد بسيار منطقي بود و در اطراف همه ما وجود داشت، اما ادامه داستان برگرفته از تخيل و ورود فانتزي به دنياي واقعي بود. سينا بعد از مشاجره اي که با پدر دارد به يکباره ياد صحبت هاي آن پسر در شب گذشته مي افتد و وارد ماشين لباسشويي مي شود و از آن طرف از ماشين لباسشويي بزرگتري در مي آيد و وارد يک دادگاه محاکمه مي شود.
** اينجا کجاست؟
براي سينا سوال است که اينجا کجاست؟ در بدو ورود همان پسري که در ماشين لباسشويي بود و سينا را به آمدن به اينجا ترغيب مي کرد، برايش توضيح مي دهد که تو مي تواني با حضور در اين فضا از رفتارهاي غير منطقي پدرت شکايت کني و دادگاه ما به اين پرونده رسيدگي مي کند!
** شيخ زاده: سکانس ورود به ماشين لباسشويي را هنوز به خاطر دارم
«سعيد شيخ زاده» بازيگر نقش «سينا» در اين فيلم سينمايي در گفت و گو با خبرنگار فارس، درباره حضور خود در اين فيلم گفت: سفر جادويي يکي از بهترين فيلم هايي است که در ژانر کودک و نوجوان ساخته شده است.
وي درباره فاصله زماني ۳۰ ساله اي که از ساخت و اکران اين فيلم مي گذرد، بيان داشت: با اينکه در آن زمان ۱۱ سال سن داشتم اما بسياري از سکانس هاي اين فيلم را در خاطر دارم.
اين بازيگر همچنين بيان داشت: سفر جادويي در آن سالها دومين فيلمي بود که من در آن بازي کردم. آن زمان وقتي کاري پيشنهاد مي شد، پدر و مادرم فيلم نامه را مي خواندند و به من مي گفتند و من تصميم مي گرفتم که دوست دارم در اين کار بازي کنم يا نه.
وي ادامه داد: سفر جادويي را دقيقا زماني بازي کردم که هنوز هيچ فيلمي از من اکران نشده بود. عوامل فيلم اولي که بازي کرده بودم من را به عوامل سفر جادويي معرفي کردند.
شيخ زاده با بيان واکنش خود بعد از مطالعه فيلم نامه، گفت: برايم خيلي جذاب بود. همان زمان برايم سوال بود که چطور در سينماي ايران مي خواهند از عهده چنين قصه اي برآيند. اينطور قصه ها در سينماي ايران خيلي موفق نبودند اما آقاي داوودي موفق شدند اين کار را به بهترين شکل کارگرداني کنند.
وي در ادامه نيز با بيان خاطره اي حين ضبط اين فيلم، افزود: همه سکانس ها را دوست داشتم اما سکانسي که مي رفتم داخل ماشين لباسشويي برايم از همه سکانس ها جذابتر بود. براي ضبط اين سکانس تمامي موتورهاي پشت ماشين لباسشويي را از آن جدا کرده بودند اما من از دريچه ورودي سعي کردم وارد ماشين شوم.
اين بازيگر درباره ترس از ماشين لباسشويي نيز گفت: نه اصلا ترسي نداشتم و دوست داشتم حتي از روي کنجکاوي هم که شده رفتن به داخل ماشين را تجربه کنم.
شيخ زاده با اشاره به اينکه ديگر کارگردان و تهيه کننده هاي سينمايي به سمت ساخت آثاري با محوريت کودک و نوجوان نمي روند؟، گفت: براي کارهاي کودک ديگر هزينه اي نمي کنند شايد به اين دليل است که فيلم هاي کودک ديگر فروش ندارد و سرمايه گذار هم نمي خواهد براي اين کارها هزينه کند. از طرفي تا وقتي کودک درون شما فعال نباشد نمي توانيد کار کودک بنويسيد و اميدوارم کودک درون شما هميشه فعال باشد.
** دادگاهي خيالي اما واقعي!
بعد از اينکه سينا به اين دادگاه رفت، پدر و مادرش دنبال او مي گشتند که پيدايش کنند اما راه به جايي نبردند و پدر به هر که مي رسيد حقيقت را مي گفت که سينا رفته داخل ماشين لباسشويي! همين شد تا پدر سينا را در بيمارستاني بستري کردند و يک روز خيلي اتفاقي از روي پله ها به پايين افتاد و درست روي چرخ لباس هاي کثيف بيمارستان که شدت ضربه باعث شد چرخ حرکت کرده و او را به سمت ماشين لباسشويي بکشاند. پدر سينا نيز به درون ماشين پرت شد و از آن سمت از دادگاهي که سينا به آنجا رفته بود سر در آورد. اين دادگاه دو سر داشت، يک سر آن در ماشين لباسشويي داخل خانه ها و يک سر ديگر آن درست پشت سر قاضي دادگاه قرار داشت.
پدر سينا متوجه شد که اينجا يک دادگاه عمومي است. سينا شاکي و پدرش متهم اين پرونده بودند، دادگاه راي به محاکمه داد و بنا شد پدر سينا به ۲۵ سال قبل برگردد و فقط با معدل ۲۰ مي تواند به زمان حال بيايد. با وجود مخالفت هايي که کرد، اما مجبور شد از ماشين لباسشويي پشت سر رئيس دادگاه، به سالها قبل بازگردد.
** ماشين لباسشويي يا ماشين زمان؟!
ماشين لباسشويي در اين فيلم علاوه بر اينکه نمادي است از ماشين زماني که افراد را مي تواند به زمان گذشته دور يا نزديک ببرد، مي تواند نقدي باشد بر رابطه ميان فرزندان والدين و در اصل گره گشاي هر تنشي که در اين رابطه ديده مي شود.
** انسانيت؛ گرفتاري رضا را حل مي کند
وقتي رضا به گذشته برگشت، ۲۵ سال جوان تر شده و هنوز ازدواج نکرده بود و چون آينده همه شخصيت ها را ديده بود مي توانست جلوي اتفاق هاي ناخوشايند را بگيرد. او تلاش مي کرد تا هه نمره هايش بيست باشد و بتواند به زندگي عادي خود برگردد، اما تلاشش نتيجه نداد. در پايان فيلم رضا در زلزله اي که آمده جان دختربچه اي به نام زري که در آتش تنها مانده است را نجات مي دهد و به همين خاطر و به دليل وجود انسانيت و نجات دادن مردمي که زير آوار گرفتار شده بودند، بخشيده مي شود.