وقتی «گاف» بیش از «دروغ» هزینه دارد!/ لزوم عذرخواهی رسمی تلویزیون
مهر/ واقعيت اين است که در تيتر اين مطلب، به جاي واژه «دروغ» ميشد از کليدواژههاي ديگري چون «بياخلاقي» و حتي «وقاحت» هم استفاده کرد، اما آنچه بيشتر بلاي جان اعتبار يک رسانه است و نبايد نسبت به آن بيتفاوت بود، همين «دروغ» است. بلايي که بيترديد ميتوان آن را خروجي و محصول منطقي نهادينه شدن همان بياخلاقي در يک فضاي رسانهاي هم دانست. اما صحبت از کدام «دروغ» است؟
«اجازه دهيد دقيقتر و شفافتر بگويم؛ ديروز تولد استاد پرويز مشکاتيان بود که ۵۴ سال عمر کردند و من توضيحات ريزتر نميدهم، چون شما خودتان استاد هستيد و بهتر از من ميدانيد که در سال ۸۸ استاد به رحمت خدا رفتند. براي فرزندشان، آئين مشکاتيان عزيزم که خوب سنتور ميزند و راه پدر را ادامه ميدهد، آرزوي سلامتي کردم. براي استاد پرويز مشکاتيان چگونه آرزوي سلامتي کنم، وقتي که از پيش ما پر کشيده و رفته. البته روح او بالنده و قطع به يقين سازنده روح ما است. من براي خانواده و فرزندان ايشان سلامتي آرزو کردم. بهخصوص براي آوا مشکاتيان و آئين مشکاتيان عزيز…» اين جملات حاصل تکاپوي مجري يک برنامه تخصص موسيقي در قاب تلويزيون براي توجيه يک «گاف» است.
محمد اسکندري مجري نهچندان نامآشناي تلويزيون که اجراي برنامه «ترانه باران» از شبکه «شما» را برعهده دارد، دو روز پيش و به بهانه همزماني با سالروز تولد استاد پرويز مشکاتيان در تقويم، روي «آنتن زنده» براي استاد آرزوي سلامتي کرد، بيتوجه به اين واقعيت که اين هنرمند بنام و چهره شاخص حوزه موسيقي ۱۲ سال پيشتر دار فاني را وداع گفته است. اين همان «گاف» غيرقابل توجهي است که بهخصوص در قاب يک برنامه تخصصي موسيقي، عجيب بودنش بيشتر به چشم ميآيد اما آنچه موضوع به مراتب حائز اهميتتري است، پناه بردن به «دروغ» براي توجيه اين گاف است که درباره آن نکاتي قابل ذکر است.
اول؛ بايد پذيرفت که «گاف» جز لاينفک فرآيند برنامهسازي بهخصوص از نوع «زنده» در قاب تلويزيون است. نه فقط حافظه مخاطبان که بهصورت ويژهتر حافظه برنامهسازان در ادوار مختلف سرشار از گافهاي ريز و درشتي است که گاه يک برنامه زنده را تا مرز تعطيلي نيز پيش برده اما در همه نمونهها اين اصل پذيرفتهشده مدنظر قرار دارد که هرچند بهتر اين بود که از اين دست اشتباهات پيشگيري شود اما مصون ماندن صددرصدي از خطاهاي احتمالي، تقريباً غيرممکن است. در نمونه اخير هم هر چند درستتر آن بود که مجري برنامه، هر چقدر هم ناآشنا با فضاي تخصصي موسيقي، براي گراميداشت نام يک هنرمند روي آنتن زنده، درباره او بيشتر کسب اطلاع ميکرد و حداقل بدون يک سرچ ساده اينترنتي روي آنتن ظاهر نميشد، اما واقعيت اين است که تخصصي اصلي «مجري» همانطور که از نامش عيان است «اجرا» است و ايراد اصلي در رقم خوردن اين بيدقتي روي آنتن زنده تلويزيون، متوجه تيم تحريريه و مشخصاً «سردبيري» اين برنامه تخصصي است که موظف به توليد محتواي بينقص و قرار دادن آن در اختيار مجري برنامه بودهاند. اميدواريم اين استدلال با اين پاسخ مواجه نشود که «چه دل خوشي داريد، تحريريه و سردبير کجا بود؟!»
«قبول اشتباه» و تلاش براي جبران، در اين موارد نه يک «انتخاب» که يک «الزام» حرفهاي و اخلاقي است. الزامي که به وضوح در نمونه برنامه «ترانه باران» نه فقط از سوي شخص مجري که از سوي عوامل برنامه، مسئولان شبکه و بالاتر از آن مديران مرتبط در سازمان صداوسيما ناديده گرفته شده و اين ناديده گرفتن، مصداق بارز «توهين به مخاطب» است دوم؛ چند روز پيشتر بود که حاشيه حضور دو مهمان در برنامه «خندوانه» و لحن و ادبيات نامناسب آنها نسبت به «نويسندگان» طيفي از واکنشهاي رسمي و غيررسمي را از سوي فعالان صنوف ادبي به همراه داشت. در واکنش به اين اعتراضات رامبد جوان در اقدامي قابلتحسين «بيملاحظگي» صورت گرفته از سوي خود، تيم توليد برنامه و ناظران پخش شبکه را پذيرفت و صراحتاً از «نويسندگان» عذرخواهي کرد. اشتباه در يک برنامه ضبطي، به مراتب غيرقابل توجيهتر از برنامه «زنده» است اما «قبول اشتباه» و تلاش براي جبران، در اين موارد نه يک «انتخاب» که يک «الزام» حرفهاي و اخلاقي است. الزامي که به وضوح در نمونه برنامه «ترانه باران» نه فقط از سوي شخص مجري که از سوي عوامل برنامه، مسئولان شبکه و بالاتر از آن مديران مرتبط در سازمان صداوسيما ناديده گرفته شده و اين ناديده گرفتن، مصداق بارز «توهين به مخاطب» است.
سوم؛ اينکه مجري و يا برنامهسازي در اين سطح حاضر به قبول اشتباه و تن دادن به «عذرخواهي» نيست بهخودي خود يک آسيب است، اما همانطور که در ابتدا اشاره شد، مورد عجيب و غيرقابل قبول در اين نمونه اخير، نمايش عيان يک وقاحت تمام عيار در برابر مخاطبان رسانه ملي است. اينکه به دروغ ماجرا به گونهاي ديگر روايت شود و برداشت و اعتراض بخش عمدهاي از مخاطبان و علاقمندان به حوزه موسيقي نسبت به اين برنامه با جمله عجيب «براي استاد پرويز مشکاتيان چگونه آرزوي سلامتي کنم، وقتي که از پيش ما پر کشيده و رفته!» پاسخ داده شود، ديگر از جنس يک «گاف» نيست. مشخص است که مجري و مهمتر از او همان تيم تحريريه و سردبيري که اميد داريم وجود خارجي داشته باشند، براي «ماستمالي» اشتباه محرز صورت گرفته بر روي آنتن، همفکري کرده و به اين جمعبندي رسيدهاند که اينگونه از چاله «گاف» به چاه «دروغ» پناه ببرند. موضوع رفتار فردي شخص مجري برنامه نيست، مهمتر از آن نبود سازوکارهايي که هزينه اتخاذ چنين تصميمي را در قاب رسانه ملي بالا ببرد. سازوکاري که درباره آن نکات گفتي بسيار است.
چهارم؛ محمد اسکندري، هرچند در اين مورد اشتباه غيرقابل اغماضي مرتکب شده اما الزاماً به معناي آن نيست که او مجري ناتواني است. «تجربه» مهمترين دارايي و پشتوانه براي همه فعالان حوزه رسانه بهخصوص رسانهاي در مختصات تلويزيون است و او هم مانند پيشکسوتانش ميتواند اين تجربه را تبديل به اندوختهاي براي ادامه مسير حرفهاي خود کند. هجمه رسانهاي به شخص او هم قطعاً نميتواند تضميني براي پيشگيري از تکرار اين قبيل حواشي در قاب تلويزيون شود اما حساسيت نسبت به اين اتفاق و مهمتر از آن واکنش رسمي، هم از ضروريات احترام بهمخاطب است، هم ميتواند منجر به ترميم اعتبار رسانه ملي شود.
پنجم؛ در ابتداي متن از حساسيت نسبت به «اخلاق» گفتيم. کاش نه فقط در «رسانه ملي» که در اتمسفر رسانهاي اين روزها که بهشدت متأثر از مقتضيات ابزارهاي رسانهاي جديد برخاسته از فضاي مجازي است، هزينه «بياخلاقي» ها بيش از هزينه «گاف» ها باشد؛ حتي اگر پرداختن به اولي، به اندازه دومي «مشتري» دست به کامنت و لايک در اين بازار نداشته باشد.