سمنوي عمه ليلا، برندي که جهاني شد
همشهري/ گفتگو با وارثان ليلا يوسفي، بانويي روستايي که با سمنو، برندي جهاني ساخت. سمنوخورهاي حرفهاي و همه کساني که بهترين سمنو را براي سفره شبعيد جستوجو ميکنند خوب ميدانند سمنوهاي عمهليلا با آن طعمي که به شريني عسل ميماند، چيز ديگري است. اينکه چطور سمنوي ايراني به يک برند بينالمللي بدل ميشود و به بسياري از کشورهاي جهان راه پيدا ميکند، ماجراي مفصلي دارد و پاسخ آن را بايد در سبک زندگي ليلا يوسفي، دخترک ۱۵ سالهاي که ۸۵ سال قبل از همدان به تهران آمد و بعدها به عمهليلا مشهور شد جستوجو کرد.
سمنوهايي که اين روزها بهخصوص در روزهاي پاياني سال با نام عمهليلا عرضه ميشود تاريخچهاي مفصل و خواندني دارد که وارثان ليلا يوسفي شيرينتر از هر کسي آن را روايت ميکنند. آنها ميگويند سمنوهاي عمهليلا بهطور کاملا اتفاقي و به قدر کفايت سفرههاي هفتسين مردم به بازار بزرگ و سنتي تجريش راه پيدا کرد، اما درستکاري و پاکدستي عمهليلا کار خودش را کرد و ۱۵ سال بعد از فوتش، شهرت سمنوهايش عالمگير شده است. روايت جهانيشدن سمنوي عمه ليلا آن هم در آخرين روزهاي سال خواندني است.
نذر فاطمهزهراس
تهران، شهري پرهياهو با شبها و روزهاي پرحادثه است و گاهي براي پرندگان مهاجر هم جاي امني نيست، اما عجيب با انسانهاي پاکدست و درستکار سازگار ميشود. ليلا يوسفي يا همان عمهليلا يکي از همان کساني بود که ۸۵ سال قبل از همدان به اطراف تهران آمد تا زندگي تازهاي را در کنار همسرش شروع کند و از همان روزها بنا را بر مردمداري و حسن معاشرت با مردم گذاشت.
او از ۱۵ سالگي باني مراسم نذري شد و دورهمي همسايهها پاي پاتيل سمنوي عمهليلا، آرامآرام پخت سمنو را به يک بدعت و سنت طولاني بدل کرد. حسن تجريشي، داماد عمهليلا از جواني پاي ثابت پخت نذري و شاهد زنده همه اتفاقاتي بوده که مثل قطعات پازل کنار هم قرار گرفتند تا شهرت سمنوهاي عمهليلا به پايتخت برسد و به ملزومات اصلي سفره هفتسين پايتختنشينها بدل شود.
او پخت سمنوي نذري در فصل بهار را نقطه شروعي در زندگي عمه ليلا ميداند؛ «عمه ليلا متولد سال ۱۳۰۰ بود و از ۱۵ سالگي به تهران آمد و بعد از ازدواج در شهريار ساکن شد. او در خانهاش را روي مردم باز ميگذاشت و به قول معروف سفرهدار بود. از وقتي هم شروع کرد به پختن سمنوي نذري همسايهها آمدند و پاي کار بودند. وقتي بهار ميشد پاتيل سمنو را بار ميگذاشت و نذر فاطمه زهرا (س) ميکرد.»
از شهريار تا تجريش
فضاي خانه عمهليلا در روزهايي که نذري را بار ميگذاشت و همسايهها دور پاتيل سمنو جمع ميشدند بيشتر به محفلهاي دوستانه شباهت داشت تا يک مراسم مذهبي و سنتي. پخت سمنو بهانهاي بود براي حاجت رواشدن همسايهها، اما اقوام دور و نزديک هم در تب و تاب چشيدن طعم سمنوهاي عمهليلا به سر ميبردند و دست بر قضا بينصيب هم نميماندند. داماد عمهليلا که از کاسبهاي قديمي بازار تجريش تهران است، تعريف و تمجيد اقوام از طعم کمنظير سمنوهاي عمه ليلا را دليل اصلي بدلشدن اين سنت به يک کسبوکار خانگي ميداند؛ «وقتي تعريف و تمجيدها زياد شد به اين فکر افتاديم در طول سال هم سمنو را در بازار تجريش به مشتريها عرضه کنيم.
ما در بازار تجريش، مغازه ترشي و زيتونفروشي داشتيم، اما وقتي سمنوهاي عمه ليلا را آورديم مشتريها بيشتر شد و کسبوکارمان رونق گرفت. سمنوهاي عمهليلا از ۳۰ سال قبل به تجريش آمد. آن موقع مردم سمنو را به مقدار اندک و فقط براي سر سفره هفتسين ميخريدند، اما خيلي طول نکشيد که به وعده غذايي اهالي تجريش بدل شد و مردم براي تهيه صبحانه يا ناهار سمنو ميخريدند و سر سفرهشان ميگذاشتند.»
آرد و جوانه گندم و ديگر هيچ
بيشتر کساني که گذرشان به حوالي تجريش ميافتد خوب ميدانند که در کنار ميوههاي نوبرانه و کمياب بازار تجريش و اطراف امامزاده صالح (ع)، سمنوهاي عمه ليلا هم در دسترس است و کمتر کسي را پيدا ميکنيد که به شمال تهران برود، اما طعم معروفترين سمنوي تهران را نچشد.
درباره طعم خاص سمنوهاي عمه ليلا روايتهاي مختلفي نقل شده و مستر تسترهاي امروزي بارها در فضاي مجازي نظراتشان را به اشتراک گذاشتهاند، اما حسن تجريشي که بعد از درگذشت عمه ليلا آتش زيرپاتيلها را روشن نگه داشته بهتر از هر کسي درباره راز خوشمزگي سمنوهايي که هنوز براي خريد آن صفهاي طولاني تشکيل ميشود صحبت ميکند؛ «سمنو با جوانه گندم و آرد پخته ميشود و هيچ افزودني ديگري ندارد. عمه ليلا از همان روز نخست تا روزي که زنده بود به استفاده از جنس مرغوب وفادار ماند و اين رويه بعد از درگذشت او هم بهطور کامل رعايت شده است.
عمه ليلا وجدان بيداري داشت و ميگفت بايد همان سمنويي را که خودمان ميخوريم به مردم هم بفروشيم. آدمهايي که از دنيا ميروند بعد از مدتي نامشان از ذهن مردم پاک ميشود، اما عمه ليلا به واسطه پاکدستي و درستکاري ذاتي که داشت، هنوز هم نامش بر سر زبانهاست. يکي از وصيتهايش هم اين بود که بعد از خودش، نذريپختن و بهطور کلي پخت سمنو را ادامه بدهيم و به همين دليل تا امروز آتشي را که او از ۸۵ سال قبل زير اين پاتيلها روشن کرد، خاموش نکردهايم.»
موهايي که پاي ديگ سپيد شد
داستان زندگي عمهليلا با همه صاحبان برندهاي معتبري که تاکنون شناختهايم متفاوت است و خيليها سلوک او در کسبوکار خانگي را الگويي تمامعيار براي کساني ميدانند که به برکت کسبوکار حلال باور دارند. داماد عمهليلا، به عملآوردن گندم و رعايت همه اصول پخت سمنو را باارزشترين ميراثي ميداند که براي وارثان عمهليلا بهجا مانده است؛ «يکي ديگر از دلايل معروفشدن سمنوهاي عمهليلا اين است که او بهتنهايي گندم را عمل ميآورد و با بهترين نوع جوانه گندم سمنو ميپخت.
حتي وقتي پا به سن گذاشت و سبزکردن گندم را واگذار کرد همچنان نظارت داشت و روي اين موضوع وسواس به خرج ميداد. طبق دستور عمهليلا گندم يک روز کامل بايد خيس ميخورد و موقعي که نوک گندم جوانه ميزد روي سيني پهن ميکردند تا يک هفته آب بخورد و تازه بماند. بعد از يک هفته جوانه را از گندم جدا ميکرد و ميکوبيد. شيرهگندم را ميگرفت و با آرد مخلوط ميکرد و يک شبانهروز روي آتش ميماند و مدام هم ميخورد تا سمنو به عمل بيايد. عمه ليلا در پخت غذاهاي نذري تبحر خاصي داشت و من شاهدم که موهايش پاي ديگهاي نذري سپيد شد.»
دوري از ناپاکي
عمهليلا ۱۳ سال قبل و در ۸۶ سالگي از دنيا رفت و بعد از او دختر و دامادش سنت سمنوپختن را ادامه دادند. او در اوج بينيازي از دنيا رفت و وجدان بيدار و درستکاري، بزرگترين ميراثي بود که براي فرزندانش به جا گذاشت. فرزندان عمه ليلا در بجاآوردن وصيتش چنان وسواس به خرج دادند که امروزه سمنوي عمه ليلا به يک برند معتبر بدل شده و مشتريان پر و پا قرصي دارد. مهري مرادي، دختر عمهليلا که بعد از مادرش، کارگاه پخت سمنو را در شهريار مديريت ميکند از اعتقادات مادرش هنگام پخت سمنو ميگويد و معتقد است که سنت سمنوپختن با ريشههاي مذهبي عمهليلا بيارتباط نبود؛ «مادرم اعتقاد داشت هنگام پخت سمنو نبايد افراد ناپاک اطراف ديگ سمنو باشند و تا روز آخر به اين رسم پايبند بود.
يادم هست وقتي فرد ناپاکي ميآمد، سمنو يا ميسوخت يا سر ميرفت و تلخ ميشد. گاهي اوقات هم مجبور ميشد سمنو را خالي کند و از نو بار بگذارد، اما طعمش مثل بار اول نميشد. آن روزها امکانات چنداني نداشتيم و براي جداکردن جوانه گندم و کوبيدن گندم به شيوههاي سنتي متوسل ميشديم و خيلي هم رنج ميکشيديم. شب که ميشد در ديگ را ميگذاشتند و بهاصطلاح سمنو را دم ميکردند. رسم عمهليلا اين بود که آينه، قرآن، نمک، اسپند و نبات و يک شمع روي در ديگ ميگذاشت و اعتقاد داشت فاطمه زهرا (س) پاي نذرش ميآيد.»
برندي که جهاني شد
در روزهايي که زن سرپرست خانوار هنوز در دايرهالمعارف زندگي شهري گنجانده نشده بود، عمهليلا يکي از زناني بود که با پخت سمنو هزينههاي خانوار پرجمعيت را تامين کرد و پايههاي يک کسبوکار خانگي را هم بنا گذاشت. دختر عمهليلا که در همه اين سالها به وصيت مادرش عمل و سنت سمنوپختن را در اين خانواده حفظ کرده، مادرش را به معمار خوشذوقي تشبيه ميکند که آجر روي آجر گذاشت تا در نهايت يک بناي مجلل بسازد و براي فرزندانش به يادگار بگذارد؛ «وقتي کلاس پنجم دبستان بودم پدرم فوت کرد و مادرم ما ۵ خواهر و يک برادر را با سمنو پختن و رشته بريدن بزرگ کرد. بعد از عمهليلا سمنوفروشي را با يک ديگ کوچک در بازار تجريش شروع کرديم تا به وصيتش عمل کرده باشيم.
آن موقع مردم فقط براي سفره هفتسين سمنوي عمهليلا را ميخريدند و حالا خوشحاليم که حدود ۲۰ نفر در کارگاه سمنوپزي ما نان ميخورند. عمهليلا اين نان را در دامان ما گذاشت و نام خودش هم به يک برند جهاني تبديل شد. خيليها تصور ميکنند سمنو پختن کارآساني است، درحاليکه پروسه پخت سمنو در کارگاه ما از ۵ صبح شروع ميشود و ساعت يک بامداد به مرحله دم گذاشتن ميرسد. خيليها سمنو را با پودر جوانه گندم ميپزند، اما مزه واقعي را پيدا نميکند. ما به شيوه سنتي که عمهليلا از ۸۵ سال قبل بنا گذاشت وفادار ماندهايم و معتقديم بايد بنايي که او از خودش بهجا گذاشته را مجللتر کنيم.»
يک قاب ماندگار
۱۵ سال قبل وقتي عمهليلا در ابتداي راه شهرت بود، خبرنگاران براي نشستن پاي خاطرات مادر سالخوردهاي که در ۸۵ سالگي داشت صاحب يک برند معتبر ميشد به خانه باصفايش در شهريار رفتند، اما او واگويههايش از رسم سمنو پختن در
۷ دهه زندگياش را نوشدارويي بعد از مرگ سهراب دانست. عمهليلا حالا نيست که ببيند نامش از ذهن پايتختنشينها پاک نشده و شهرت سمنوهايش هم از مرزهاي ايران فراتر رفته است.
اين شايد تنها حسرتي باشد که دختر عمهليلا معتقد است که گاهي لابهلاي همه خاطرات خوش گذشته محو ميشود؛ «در آخرين ماههاي عمر مادرم وقتي از روزنامه همشهري به حياط بزرگ خانهاش آمدند تا دليل شهرتش را بپرسند آه بلندي کشيد و گفت حالا که جاني برايم نمانده و چشمانم سو ندارند. عمهليلا ميگفت اين صحبتها نوشدارو بعد از مرگ سهراب است، اما حالا شهرت و آوازهاش جهاني شده و سمنوهايي که سندش به نام او خورده تا آنطرف دنيا هم ميرود. موقع خداحافظي با خبرنگارها هم در حالت نيمتنه از پنجره خانه خارج شد و عکاس در همان حالت از او عکس گرفت. اين عکس براي ما به يادگار ماند و به بهترين قابي بدل شد که در روزنامهها چاپ کردند.» آنطور که دختر عمهليلا ميگويد رسم سمنوپختن در خانواده عمهليلا در آيندهاي نزديک به نوهها خواهد رسيد و نسل بعد از خانواده، صد سالگي اين سنت را جشن خواهند گرفت.
امان از شعبههاي تقلبي
امير، ولي زاده، داماد دخترعمه ليلا است و در تقسيم کارها، مسئوليت فروش محصولات و سرپرستي شعبههايي که در چند سال اخير افتتاح شده را برعهده دارد. او مراقبت از برند عمهليلا در عصر ظهور شعبههاي تقلبي را سختترين کار ممکن ميداند و ميگويد: «از سال ۱۳۸۰ که وارد اين خانواده شدم به اين موضوع پي بردم که خيليها از برند عمهليلا سوء استفاده ميکنند و صاحب درآمدهاي هنگفت ميشوند. به همين دليل تصميم گرفتيم نام و لوگوي عمه ليلا را ثبت کنيم و اين کار در زمان حيات او انجام شد. با اين حال، هنوز هم مدام از پلههاي دادگاه بالا و پايين ميرويم و از شعبههاي تقلبي که مثل قارچ سبز ميشوند شکايت ميکنيم.
الان بالغ بر ۱۰۰ مغازه از ما سمنو ميخرند، اما فقط دو شعبه اصلي داريم که يکي در بازار تجريش و ديگري در ميدان شاپور و خيابان مهديخاني است. عزم و اراده ما اين است که از سال آينده بهشدت با شعبههاي تقلبي برخورد کنيم؛ چرا که عمهليلا يک عمر براي اين برند زحمت کشيده و عدهاي متقلب با آب بستن به سمنوهاي ما ميخواهند به نام و اعتبار او خدشه وارد کنند». بهگفته امير، ولي زاده، تنها راه تميزدادن سمنوهاي اصل عمهليلا با نمونههاي تقلبي اين است که مشتريها شماره ثبتي که روي لوگوي عمه ليلا درج شده را به شماره ۱۰۰۰۸۵۹۰ پيامک کنند تا از واقعي و اصلبودن آن اطمينان حاصل شود.
عمهليلا در اروپا
نيمهدوم اسفند و آخرين روزهاي سال، فصل رونق بازار سمنوپزهاست و مشتريهاي شبعيد سمنوي عمهليلا هم آرامآرام از راه ميرسند. پاتيلهاي سمنو در خانه قديمي و باصفاي عمهليلا در شهريار برپا ميشوند و برخي روزها بيش از يک تن سمنو از کارگاه پخت سمنو به اقصينقاط ايران منتقل ميشود که براي خودش يک رکورد است. نسل جديد اگر بداند جوانه گندم و شيره گندم تا چه حد به شادابي پوست کمک ميکند به جاي خريد برندهاي گرانقيمت لوازم آرايشي به سمنوهايي که با جوانه گندم پخته ميشود، پناه ميبرد.
امير، ولي زاده، اطلاع اروپاييها از خواص شگفتانگيز سمنو را دليل اصلي صادرات سمنوي عمهليلا به بسياري از کشورهاي دنيا ميداند؛ «آلمان و بندرهامبورگ بهترين جا براي صادرات محصولات ما به شمار ميروند؛ چرا که آلمان بارانداز بار اروپا به شمار ميرود و همه محصولات خارجي از آنجا به ساير کشورهاي اروپايي منتقل ميشوند.
البته ما هنوز نتوانستهايم سمنوي عمهليلا را بهطور مستقيم صادر کنيم و به همين دليل سود اصلي عايد دلالها و واسطههايي ميشود که براي توليد آن زحمت نکشيدهاند. در برخي کشورهاي اروپايي سمنوي عمه ليلا را در شيشههاي ۳۰۰ گرمي به قيمت ۷ يا ۸ يورو ميفروشند درحاليکه قيمت خريد آن بيشتر از ۴۰ سنت نيست.» آنطور که، ولي زاده ميگويد طرفداران سمنوي عمه ليلا در کانادا بيشتر است. خدا را چه ديديد، شايد يک روز برسد که اجاق پاتيل سمنوي عمه ليلا در محلههاي ايرانينشين تورنتو هم روشن شد و اجاقدل مهاجران ايراني را در سرماي غربت گرم کرد.